ترنس وارد Terrence Ward در بولدر کلرادو به دنیا آمده و کودکیاش را در عربستان و ایران گذرانده است. او که به همراه خانواده اش (پدر، مادر و سه برادرش کریس، کوین و ریچ) در ایران زندگی میکرده ۱۰ سال پیش از انقلاب اسلامی به آمریکا باز میگردد اما خاطرات کودکی او در ایران و همنشینی با فردی به نام حسن دست از سر این خانواده بر نمیدارد و آنها را وا میدارد تا ۳۰ سال بعد برای یافتن این «پیشکار، آشپز و پدر ایرانی» شان به ایران بازگردند. در جستجوی حسن داستان واقعی سفر این خانواده آمریکایی به ایران است که پاس دوستیها و مهربانی روستایی سادهای را میدارند که سی و اندی سال پیش گم کرده بودند و پاداش محبت و صفایی که در بازیافتن دوستی به دست میآورند.
کتاب با پیشگفتاری به نام «خون انار» آغاز میشود. دیباچهای گرم و درخشان از چهارشنبه سوری مارس ۱۹۶۳ که به روشنی در ذهن وارد مانده است. «بتهها را روشن میکند توی کوچه دلاوران، هفت کپه بته ردیف کرده اند که از عددهای مقدس است و خوش شانسی میآورد» (ص.۱۲). اما «پریدن از روی آتش بخش اول این شب جادویی است. شعلهها که فرو میمیرد، برمیگردیم و میرویم توی خانهمان. فاطمه لباس سیاه تن مان میکند. حسن کاسه مسی به دستمان میدهد» (ص.۱۳). «حالا نوبت قاشق زنی است. بروید در خانههای همسایه و قاشق به کاسه مسی بزنید. اگر کسی چیزی به شما داد، معنی اش این است که خدا هم میدهد. اگر کسی چیزی نداد یعنی خدا هم نمیدهد». (ص.۱۴) همین آغاز برای شگفتی مخاطب از میزان آشنایی نویسنده با فرهنگ ایران کافی است. اسدالله امرایی مترجم نامآشنایی که اثر را به فارسی برگردانده در مقدمه مینویسد: وقتی کتاب را خواندم حیرت کردم که فردی خارجی این قدر با روحیه ایرانی آشنا باشد و آداب و رسوم ایرانی را بشناسد.
این آشنایی بیش از همه مدیون ۲ عامل است؛ نخست، شخصیت حسن که کودکان خانواده را با آداب و ادبیات ایران آشنا میکند: «هر روز دو هفته تعطیلی سال نو برای ما چیزی تازه دارد. روز عید نوروز ما را به صرف چای و شیرینی دعوت میکند در خانه آجری اش که رو به روی باغ آلبالوست. هدیه هایی به هم میدهیم. هفت سین را برای ما توضیح میدهد». (ص. ۱۵) و شبهایی که برای چهار پسربچه قصه میگوید: «آفتاب که غروب میکند و ستاره های لرزان سوسو میزند، حسن با چراغ و گنجینه داستان هایش میآید: انگشتری حضرت سلیمان، موسی و شبان داستانهایی از زندگی حضرت علی (ع)، عیسی و خرش، آیاتی از قرآن، شعرهای حافظ و داستانهای هزار افسانه که برای همای دختر بهرام پادشاه افسانه ای ایران ساخته بودند» (ص. ۱۶). «حسن گرچه فقط کارهای خانه ما را برعهده داشت اما برای ما خیلی بیشتر مایه میگذاشت. مثل ویرژیل ما را از هزارتویهای نیمه تاریک بازار رد میکرد و رسوم راه یافتن در فرهنگ خودش را یادمان میداد» (ص.۱۸)
دلیل دیگر آشنایی عمیق نویسنده با ایران، پدر و مادری هستند «که به دور از سیاستهای مزورانه، دورویانه و زجرآور آمریکا با شور و شعف فراوان زندگی از نوع کلانشهری را در تهران با آغوش باز پذیرفتند» (ص.۸۶). این درست بر خلاف دیگر آمریکایی هایی بود که آن سالها در تهران زندگی میکردند: «ولی جماعت امریکایی تهران به عکس پدر و مادر من، خود را در قلمروهای محرمانه و ممتازشان پشت دیوارهای بلند محصور میکردند. ساکنان این خانهها کار و زندگی و بازی خود را در دنیایی مجزا انجام میدادند و با ایرانی ها کمتر قاطی میشدند.» (ص.۸۷)
مدت کوتاهی پس از بازگشت این خانواده به آمریکا رشته ارتباط با حسن میگسلد اما خاطره او در ذهن آنها کمرنگ نمیشود. وقایع بسیاری در ایران رخ میدهد از انقلاب اسلامی، تسخیر لانه جسوسی، هشت سال دفاع مقدس که همه و همه با نقش پر رنگ آمریکا ارتباط با این کشور را به شدت متاثر میکند اما «در خلال جمعهای خانوادگی هر وقت که درباره روزهای اولی که در ایران بودیم حرف میزدیم، مادرم همیشه همان سوال نگرانکننده را مطرح میکرد: نمیدانم چه بر سر حسن آمده. دعا میکنم حالش خوب باشد و خانوادهاش هم سالم باشند» (ص.۲۹). در نهایت با روی کار آمدن دولت اصلاحات در اوت ۱۹۹۷ (خرداد ۱۳۷۶)، خانواده وارد با وجود مخالفتهای اطرافیان در جستجوی حسن به ایران باز میگردند.
ایران از نگاه «دیگری» ای که چندان غریبه نیست
شاید بتوان یکی از جاذبههای سفرنامههایی که در مورد ایران و به قلم گردشگران خارجی نوشته میشود را کشف خود از نگاه و زاویه دید «دیگری» برشمرد. اما این «دیگری» در اثر وارد، ایران را موطن خویش میداند. «از آمریکای دوردست چیز زیادی نمیدانستیم. برای ما بچهها وطن ایران بود نه ایالات متحده» (ص.۱۹). جای دیگری وارد نقل قولی از ربهکا سالینت از کتاب مهاجرت میآورد:
وطن جایگاه همهی خاطرات و شهود و رنج های دوران کودکی است. بطوری که همهی ما آوارگان دنیایی گم شده هستیم، اما آدمی نمیتواند وطن خود را هم ترک کند، زیرا درون خود او ریشه میدواند و مفهوم تمامیتی است که در مرزهای تن آدم محدود میشود. داستانی است دربارهی همه جغرافیای محصور در تن که هیچ گاه او را رها نمیکند. (همان)
این احساس پس از سی و اندی سال زندگی در خارج از ایران تغییر نمیکند و وقتی خانواده آمریکایی به ایران باز میگردند گویی به وطن و خانه بازگشتهاند: «آن همه نگرانی و اضطراب با اولین قدمی که از هواپیما پایین آمدیم از بین رفت. مادر به آسمان خیره شد و ریههایش را از هوای تازه پر کرد. ابرهای گذرا خیلی نزدیک به نظر میآمدند. بوهای آشنا، متفاوت و ضعیف، خاطرات دوران کودکی را زنده کرد. ناگهان احساس کردیم در خوش آمدگویی گرم و قدیمی در هوا موج میزد»(ص. ۶۷). این توصیف از لحظه خروج از هواپیما در خاک ایران به روشنی دلبستگی نویسنده به ایران را که بخش مهمی از خاطرات کودکی او را شکل داده، نشان میدهد. این بازگشت تازه آغاز ماجرای در جستجوی حسن است که کتابسرای تندیس در ۴۲۴ صفحه منتشر کرده است.
اسدالله امرایی و مهسا ملکمرزبان ترجمه این کتاب را برعهده داشتند که نخستین بار در سال ۱۳۸۱ منتشر شد و در زمستان ۹۹ به چاپ سوم رسید. در جستجوی حسن جز پیشگفتار و گفتار پایانی، ۱۴ فصل دارد: «رفقا»، «بازگشت دوباره»، «گذشته کشوری دیگر است»، «سنگهای پاسارگاد، شعله ی زرتشت»، «رجال و خواتین پرسپولیس»، «باغ بلبل، شاعر صوفی و میکده»، «هر زمینی کربلاست»، «برج های سکوت، آتشکده»، «ملاقات در تودشک»، «جشنهای اصفهان دوست دوچرخه»، «در ساحل زاینده رود»، «شبهای ویدئویی در مرقد امام خمینی»، «درههای حشاشین و پنج میلیونر سیاه» و «رنگ خدا».