اگر می خواهی مرا بشناسی سر این خط را بگیر و بیا. او خط را پیچاند و پیچاند و رفت روی دیوار کناری و بعد روی دیوار همسایه، رفت تا انتهای کوچه و خط را ادامه داد تا کوچه های بعدی تا اینکه ناگهان متوجه شد در یک محله غریبه گم شده است. شروع کرد به گریه و زاری چون گمشده بود. البته طبیعی بود که سر آن خط را دوباره بگیرد و برگردد سر جای اول. ولی از آن جا که خط را در هم پیچانده بود دیگر نمی توانست این کار را انجام دهد؛ اینها بخشی از گفته های پرویز کلانتری است.
تولد و خانواده
پرویز کلانتری در نخستین روزهای فروردین ۱۳۱۰ خورشیدی در زنجان دیده به جهان گشود. پدرش کارمند اداره راه و مادرش خانهدار و از اهالی طالقان بودند اما به دلیل شغل پدر، سال ها در زنجان اقامت داشتند و پرویز نیز در زنجان متولد شد و تا سه سالگی زندگی خود را در آن شهر سپری کرد. خودش در خصوص آن سال ها می گوید: در ۲ سالگی پیراهن سفید بلندی به تن داشت و از مادرش می خواست تا دکمه های رنگین گوناگون بر آن پیراهن بدوزد. کودکی با پیراهن عجیب و غریب که سرتا پا پوشیده از دکمه های الوان بود. در ۲ سالگی عشق خود را به رنگ ها نشان داد و در سه سالگی با خط خطی کردن در و دیوار همسایه ها به جکسون پولاک نشان داد که چگونه باید نقاشی انتزاعی ساخت.
آشنایی با نقاشی
کلانتری بعد از سه سالگی به تهران رفت و از دوران کودکی علاقه خود را به رنگها نشان داد و به گفته خودش از کودکی با خط خطی کردن دیوار همسایهها کشیدن نقاشی انتزاعی را تمرین میکرد. وی دوران تحصیل را در دبستان علامه و دبیرستان شرف تهران گذراند.
دوران تحصیل
کلانتری در ۱۳۳۰ خورشیدی به دانشکده هنرهای زیبای تهران وارد شد. وی در دانشکده عضو انجمن هنری بود که شیبانی، سپهری، شاهرودی، حشمت جزنی و بهمن محصص در آن رفت و آمد داشتند و در انجمن در زمینه نمایش فیلم هنری، شعر خوانی و بررسی موسیقی کلاسیک فعال بودند. شیبانی در آن روزها می کوشید که عناصر مینیاتور ایرانی را در قالب نقاشی کوبیسم بیازماید. به همین دلیل هم کلانتری پروژه دیپلم خود را براساس مینیاتوری از خسرو و شیرین، به شیوه پیشنهادی شیبانی، اجرا کرد.
وی در ۱۳۳۸ خورشیدی در رشته هنرهای تجسمی فارغ التحصیل شد. کلانتری در دانشکده هنرهای زیبا با همایون صنعتیزاده رییس آن وقت دانشکده آشنا شد و این آشنایی باعث راهیابی وی به مؤسسه انتشاراتی فرانکلین شد که ناشر کتابهای درسی و نشریه پیک بود و دین ترتیب او به تصویرگری در کتابهای درسی روی آورد.
اشتغال و سبک نقاشی
وی از ۱۳۳۴ خورشیدی تا ۱۳۴۷ خورشیدی به استخدام سازمان برنامه و بودجه درآمد و پس از آن به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتقل شد و در آن سازمان فعالیت داشت. کلانتری درباره نقاشی هایش می گوید: در نقاشیهای من المان (عنصر) انسانی پشت تابلو پیداست. وقتی من از معماری حرف میزنم یا آن را نقاشی میکنم و نمایش میدهم، حضور انسان در آن منعکس است. هر پنجرهای معنایش آن است که پشت آن آدمی زندگی میکند.
از ویژگیهای پرویز کلانتری، نگاه معمارگونه او به طبیعت پیرامون، برخورد نوستالژیکش با گذشته ایران، با زندگی روستاییان و عشایر، است. کارهای او، از نظر ساختاری، نظمی هندسی، بافتی مینیاتوری و پرداختی موجز و استیلیزه دارد.
کلانتری در مراکز هنری از جمله دانشکده هنرهای زیبای تهران و کالج هنری کودکان در کالیفرنیا مشغول به کار شد و مدتی نیز مدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در تهران بود. خودش در مورد این ارتباط می گوید: من پنج سال در دانشکده هنرهای زیبا معلم طراحی دانشجویان معماری بودم. با آنها به این طرف و آن طرف مسافرت میکردیم؛ بیشتر به کاشان. بچهها از مناظر معماری گلی کویری طراحی میکردند.
دستاوردهای هنری
کلانتری نمایشگاههای گروهی و انفرادی بسیاری در داخل و خارج از ایران برگزار کرد. نخستین نمایشگاه او در ۱۳۳۳ خورشیدی در گالری استتیک برگزار شد که مهمترین تابلویش در آن نمایشگاه، آفتاب لب بام نام داشت.
یک اثر از آثار این نقاش برجسته، در فهرست تمبرهای ویژه سازمان ملل به چاپ رسیدهاست. هم چنین تابلوی مشهور شهر ایرانی از نگاه نقاش ایرانی او در مقر سازمان ملل قرار دارد.
این نقاش نزدیک به ۲۶ کتاب کودک همچون «کدو قلقله زن، جمجمک برگ خزون، گل اومد بهاراومد ولی افتاد مشکل ها، چهار روایت و نیچه نه، فقط بگو مشد اسماعیل و رنگین کمان» را تصویرگری کرد. همچنین بسیاری از نقاشیهای آشنا برای کودکان دبستانی بهویژه در کتابهای نظام قدیم آموزش و پرورش همچون «روباه و خروس»، «چوپان دروغگو»، «حسنک کجایی؟»، «مرغابیها و لاکپشت» و «روباه و زاغ» از آثار او بودند.
او به نویسندگی و روزنامهنگاری نیز پرداخت و از وی هم چنین در نشریه های ایرانی مقالات هنری متعددی درخصوص ارتباط هنر و هنرمند ایرانی، منتشرشدهاست.
نقاشیهای کاهگلی
کلانتری از ۱۳۵۳ خورشیدی با شروع نقاشیهای کاهگلی، دوره تازهای را در زندگی هنری خود آغاز کرد. تابلوهای او جلوهای ملموس از زندگی مردمان کویر و ساحل را در خود دارد. او بیشتر با تابلوهای کاهگلیش شناخته میشود و حتی بسیاری او را پایهگذار سبک کاهگلی میدانند اما به گفته خودش پیش از او مارکو گریگوریان نخستین فردی بود که این کار را کرد، هرچند شیوه کلانتری برخلاف گریگوریان که کاملاً انتزاعی و مدرن بود، ملایم تر و طبیعی تر است.
کلانتری میگوید «من نقاش مناظر خاک آلود مملکتم هستم» به همین دلیل است که او در بیش تر کارهایش فضاها و نمادهای روستایی و بومی را تصویر میکند. وی همچنین از هنرمندان بنام مکتب سقاخانه است.
کلانتری در ۱۳۶۴ خورشیدی در جریان همکاری با موزه پژوهشی مردم شناسی، به زندگی عشایر علاقه مند شد و اسناد پژوهشی این مرکز و سفرهای او به مناطق ایل نشین، دوره تازهای را در کارهای او پدید آورد که در نمایشگاهی با عنوان «همراه با عشایر» در سال ۱۳۶۶ خورشیدی ارایه شد.
درگذشت
سرانجام این نقاش مطرح ایرانی به دلیل عارضه مغزی و قلبی که در ۱۳۹۳ خورشیدی برای وی اتفاق افتاد و ضعف بدنی که داشت پس از ۲ سال در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۵ خورشیدی چشم از جهان فروبست.