شیشههایی که عمود بر میزها کاشته شده اند فقط چند سوراخ دارند؛ نه برای تنفس کارمند و مراجعه کننده بلکه برای رساندن صدای آن طرف میز به این طرف و برعکس.
چه روزنههایی؟ آتش افکنان بر خوشههای خشم و فراخ کننده روزنههای بینی و چرخش این پرسش در گلو از کارمند نشسته بر سریر خدمت که چرا مرا نمیبینی؟ یا صدایم را نمیشنوی؟
چهره برافروخته کارمند آن طرف دیوار با این نگاه خشم آلود نقاشی شده است: چرا بلندتر حرف نمی زنی؟
دیر زمانی پیش از آنکه ویروس پرفریب بتواند طرحی دیگر در زندگی آدمیان دراندازد، رسمی به زندگی ادارات و مکان های خدمات رسان سنجاق شده بود؛رسم تحمیلی این بود: تو این طرف و آنان آن طرف دیوار با پادرمیانی شیشه.
کرونا که بسیاری از رسم ها و آیین ها را دگرگون کرد و برخی عادت ها را برآفرید، با قلم موی مستبدانه خود، رنگ و لعاب جدایی را در روابط مراجعان و خدمات دهندگان ادارات و بنگاه ها بیشتر کرد.
امروز نشانههای حضور گسست افکن این ویروس سرکش را در چنین مکان ها و روابطی، نخست از چهرههای قاب شده در ماسک مشتریان و متولیان ادارات میبینی.سپس نایلونهایی موج دار آویخته از سقف سالن یا اتاق اداره را می بینی که پشت شیشه ها جاگرفتهاند و راه دیدار و گفتار را برای هر دو طرف بسته اند.
اندک روزنههایی که اجازه میدادند صداهای برخاسته از گلوها به گوش این و آن برسند با ممانعت همین پلاستیکهای ناشفاف برخاسته از شرایط کرونایی به سقف بی سرانجامی میخورند.
میگویی البته این پردههای نایلونی را برای تضمین بهداشت و سلامت آدمیان این طرف و آن طرف میز آویخته اند اما بعد در می یابی نمی توان تضمین کرد سلامت روان هر دو طرف با چنین پرده هایی از نایلون آلوده به جای انگشت ها، خدشه دار نشود.
افزون بر شیشه و نایلون غبارگرفته و آلایش شده، ماسک هم راه حرف زدن شیوا و آرام را از مشتری و کارمند گرفته و سخن گفتن را با ترمز و تکرار و بدفهمی درگیر کرده است.
درخواست خود را به زبان می آوری؛ کارمند پشت شیشه و نایلون به تو نگاه هم نمیکند. بلندتر می گویی. خبری از پاسخ نیست. می خواهی به شیشه بزنی که یادت می آید از نظر بهداشتی چنین کاری درست نیست.به نایلون هنوز اشاره نکرده ای که کالبد پلاستیکی نازیبایش و غمزه های گریزپایش تو را پشیمان می کند. چه کار باید بکنی؟ صدایت را درحد فریاد بالا می بری. کارمند پشت شیشه و نایلون، نگاه می کند اما نگاهی که نشانگر مهربانی باشد در چهره اش پدیدار نیست. با دست اشاره می کنی که کار دارم. او فریاد می زند خوب حرف بزن. حرف می زنی البته با فریاد و تکرار که فریاد و جواب هایی می شنوی به صورت فریاد و تکرار فریاد.
برخی واژه ها را درست نمی شنوی. کارمند با هوار تکرار می کند و تو همان نادرست شنیدن را به گوش و ذهن رهسپار می کنی. وانمود میکنی شنیده ای. این وانمودها گاهی دردسر ندارند و گاهی فاجعه می شوند.
زبان اشاره به کار تو و نشستگان آن سوی دیوارهای پلاستیکی و شیشه های ناشفاف نمی آید.
شماره شبا را چه طوری بگیرم؟ با زبان اشاره این را به کارمند نیمه خیز شده در آن سوی دیوار می گویی.متصدی باجه که اینک پشت این دیوار کدر ایستاده، گمان می کند سخن از شب است؛ چراغ های تفاهم خاموش است.
تعویضکار قطعات ماشین(پیشتربه آنان تعمیرکار میگفتند) تو را روانه نمایندگی تامین قطعات یدکی کرده. فروشنده دو ماسک بر چهره و پرده نایلونی بر شیشه پیشخوان کشیده. درخواست تو برپایه رهنمود تعویضکار قطعات ماشین، کاسه نمد است. از پشت ماسک خودت،خواسته ات را بر زبان می آوری. او برایت دسته راهنما می آورد. با زبان اشاره، یک کاسه و روش نمدمالی را درهوا برایش اجرا می کنی. نگاه عاقل اندر سفیه به تو می اندازد. سرانجام روی مقوایی گریسی که پیدا می کنی، برایش می نویسی که چه می خواهی.
به داروخانه می روی...این قضیه ادامه دارد.
تاریخ انتشار: ۱۴ فروردین ۱۴۰۰ - ۰۸:۵۸
شیراز- ایرنا- میروی بانک، اداره، دفتر خدماترسانی یا هر جایی که کارمندانش آن طرف و تو این طرف میز هستی؛ میزهایی دراز که جداکننده این طرف از آن طرف هستند.