براساس برخی گزارشها شکارچی یا شکارچیان(درصورت صحت) بعد از آنکه «میکائیل هاشمی» و« مهدی مجلل» دو محیطبان را در زنجان حین انجام وظیفه زخمی کردند،آنان را از داخل خودرو پایین آوردهاند و تیر خلاص به سرشان زدهاند.
به همین بهانه از مسئولان درخواست میکنیم به این رویداد، فراتر از تنها شهادت دو محیطبان بنگرند و برای بررسی چرایی وقوع این موضوع مهم در قتل راحت افراد، (انگیزههای روانشناختی، جامعهشناختی و دلایل وقوع چنین قتلهایی) و ارائه راهکار، اهتمام و بودجه جدی بگذارند؛ البته نه با رویکردی که در گذشته به پدیدههای اجتماعی داشتهاند یا همانند حمایتی که از سازمانهای اجتماعی انجام گرفته است.
بسیار اهمیت دارد مشخص شود این جامعه به کجا رسیده، چرا و چطور به این مرحله رسیده است که فرد یا افرادی دست به قتل انسان میزنند.
اما همه مقصریم
غیر از ضرورت توجه به ابعاد روانشناختی و جامعه شناختی وقوع چنین رفتارهایی، نکته مهم دیگر اینکه در واقع همه ما در این چنین حوادثی سهیم و مقصر هستیم.
در بیشتر کشورها فرهنگسازی در حوزههای زیستمحیطی از جمله اولویتهای اول و غیرقابل انکار و مهم حکمرانی محسوب میشود. یعنی در این حوزه پارتیبازی و رابطه به جای ضابطه معنا ندارد چون مسئولان باور عمیق درونی پیدا کردهاند که مراقبت از محل زیستشان از هر چیزی مهمتر است و برای آنکه خلاف قوانین این حوزه عمل نشود ضمانتهای اجرایی سختی گذاشتهاند تا اگر هم فردی خواست طمع کند و برای کسب سود و منفعت مالی بیشتر سوءاستفاده داشته باشد، نه تنها مانع او شوند بلکه مجازاتهای سختی پیشرو داشته باشند.
ضمانتهای اجرایی در این جوامع دور زده نمیشود و - در بیشتر موارد- کسی نمیتواند آنها را با لابی یا پارتیبازی بیاثر یا کماثر کند؛ اگر هم بهندرت، اتفاقی در این زمینه افتاد و تخلفی شکل گرفت،آنقدر مطالبهعمومی بالا خواهد گرفت که متولیان چارهای جز عقبنشینی در حمایت از فرد متخلف و مجازات وی را نخواهند داشت.
در نتیجه در این جوامع به طور معمول علاقهمندان به تخلف در عرصههای زیستمحیطی، عطای پارتیبازی و سوءاستفاده را به لقایش میبخشند.
مهمتر اینکه سازمانهای متولی محیطزیست از جمله نهادهای مهم به شمار میروند که حکم و رایشان شوخیبردار نیست؛ آنطور نیست که کار به جایی برسد که مسئولان محیط زیست علنا بگویند «کاری از دستمان بر نمیآید یا حنایمان دیگر رنگی ندارد».
آموزش حرفهای همپای برخورد بازدارنده
نکته قابلتوجهتر اینکه در کشورهای پیشرفته برای ایجاد چنین وضعیت و فرهنگسازیای تنها به رفتارهای بازدارنده و سختگیری در اجرای قوانین و مجازاتهای سنگین بسنده نکردهاند بلکه آموزش را نیز همزمان یا قبل از آن در دستور کار قرار دادهاند.
در این جوامع از هر امکانی بهره گرفتهاند تا به مردم «نشان دهند» و آنان را «اقناع کنند» که چرا حفاظت از محیط زیست مهم است و این اهمیت، چه آثاری دارد. یا به مردم نشان دادهاند که تخریب محیط زیست چه صدمههای عمیق جبرانناپذیری دارد. مثلا مردم میدانند و پذیرفتهاند که حفاظت از حیواناتی مثل آهو و میش وحشی یا.... چرا باید انجام گیرد و چه فوایدی در چرخه طبیعی زندگی و خلقت و نیز چه مزایایی برای زندگی بشریت از جمله انسان دارد.
یکی از سرفصلهای مهم این آموزشها این است که سهگانه «زندگی در طبیعت، زندگی برای طبیعت و زندگی با طبیعت» را برای افراد آن جامعه معنا کردهاند، شعار ندادهاند، این مفاهیم بسیار مهم را در رفتارها و زندگی مردم نهادینه کردهاند، خود مسئولان نیز غیر از آن مرتکب رفتاری نمیشوند و مردم نیز آموخته و پذیرفتهاند که به اندازه مصرف و زیستشان مجازند از طبیعت بردارند و اگر در این زمینه زیادهخواهی کنند کار بسیار بد و نکوهیدهای انجام دادهاند، و دلایلش هم برایشان تفسیر شده است.
قاطبه مردم در این جوامع، هر نوعی از موجود زنده را دوست دارند و حیات آنها را مانند حیات انسان و به اندازه اهمیت زندگی انسان مهم میدانند.
آموزش این مفاهیم ضمن اینکه از دوره کودکی شروع میشود اما برای همه دورههای سنی جریان دارد و در تمامی ارکان رسانهای و اقناعی جامعه از فیلمهای سینمایی تا کتاب و .... برای تولیدمحتوای حرفهای، به دور از اقدامات کلیشهای، سیاستگذاری و اجرا میشود.
برای نمونه دهها کار فرهنگی یا فیلم و سریال خارجی را میتوان نام برد که من در این نوشتار تنها به یکی از آنها در فیلم سینمایی «در میان ستارگان یا میان ستارهای» (interstellar-۲۰۱۴ ) که عمق کار فرهنگی و معناشناسی در آن قابل توجه است، اشاره میکنم. وقتی شخصیت اصلی فیلم (پدر بچهها) یک پهپادِ (پرنده هدایتپذیر از دور) سرگردان را که با نور و انرژی خورشیدی در حرکت است، کنترل میکند، در اختیار میگیرد و به زمین مینشاند تا برخی از قطعات آن را بردارد و در کار مزرعه مورد استفاده قرار دهد، مورف (دخترش) میپرسد: میخوای باهاش چکار کنی؟
پدر: یه مسوولیت اجتماعی بهش محول میکنم مثل راندن کمباین(استفاده در کمباینها).
مورف: نمیشه همینطوری ولش کنیم بره(به پروازش ادامه دهد)؟ آخه آزارش به کسی نمیرسید.
باوجود آنکه موضوع درباره یک موجود زنده نیست و درباره یک پهپاد صحبت میکنند، پدر جواب میدهد: این وسیله باید یاد بگیره که خودش را تطبیق بده، مثل بقیه ما.
یا در دیالوگ دیگری از همین فیلم میشنویم: قدیمها عادت داشتیم به آسمان و جایگاهی که بین ستارگان داشتیم نگاه کنیم اما حالا فقط به پایین نگاه میکنیم و نگران جایگاهمون بین گرد و خاک هستیم...
بسیاری از افراد در چنین جوامعی برای نفس و حیات همه موجودات زنده حتی حشرات یا موجودات مزاحم انسان، مثل انسان ارزش قائل هستند و این به فرهنگ و رویه در زندگیشان درآمده است.
حال تصور کنید در چنین وضعیت و فرهنگسازیای اگر فردی هم بخواهد تخلف کند و امکان انجام و فرار از مجازات هم در سیستم اجرایی داشته باشد، واکنشها و احساسات عمومی قطعا مانع انجام چنین تخلفی خواهد شد یا در صورت ارتکاب تخلف، سیستم و همه اجزای حکمرانی را به برخورد با متخلف مجبور خواهد کرد.
حال اینچنین شرایطی را با کشور خودمان بویژه از منظر «نحوه ارائه آموزشها در جامعه»، «تشریح چرایی حفاظت از محیط زیست» و «چگونگی صیانت از مراتع، جنگلها،حیوانات و محیط زیست» مقایسه کنید و ببینید چقدر فاصله داریم؟ مقایسه کنید سبک زندگی منطبق با طبیعت را در کشورمان با برخی از جوامع پیشرفته و ببینید چقدر فاصله گرفتهایم؛ حال آنکه وقتی به گذشته نگاهی میاندازیم، ایرانیان همواره در زیست طبیعی پیشگام بودهاند.
در کشور ما این کارهای آموزشی یا بسیار کم انجام شده یا حتی بیشتر کارهای انجام و تولیدمحتوا شده هم قابل دفاع نیستند و به جذب مخاطب، تاثیرپذیری و رفتارسازی منجر نشده است.
مرور مصداقها در همه حوزهها حتی کارهای سینمایی نشان میدهد طی سالهای گذشته فیلمهایی که کارگردانان برجسته و صاحبنام کشورمان هم با سرفصل محیط زیست ساختهاند عموما از جذابیت، مخاطب و اثربخشی لازم برخوردار نبودهاند.
نگاهی به عملکرد سازمانها و حتی رسانههای خبری هم بیاندازیم، همین است، سالهای گذشته در کشور در این زمینه اگر کاری هم انجام شده بیشتر شعاری و کلیشهای برای رفع تکلیف و در حد نصب چند بنر و تبلیغات مثل شعارهای روز هوای پاک یا.... بوده است زیرا بسیاری از خود متولیان محیط زیست هم شاید باور آنچنانی به این رویکرد مهم نداشتهاند یا ندارند.
بارها شنیده یا دیدهایم که شکار خود مسئولان و کارشناسان محیط زیست یا دیگر تخلفات زیستمحیطی این دسته از افراد خبرساز بوده است.
در این شرایط اینکه گفته شود همه ما در ایجاد چنین حوادث یا وضعیتی که به قتل محیطبانان میانجامد یا جنگلخواری، کوهخواری، دریا خواری و ... به اوج خود میرسد یا خودروها و بنزین بیکیفیت اجازه تولید و عرضه دریافت میکنند، مقصریم، سخن گزافی نخواهد بود.
باید بپذیریم که طی سالهای اخیر تلاش برای صیانت از محیط زیست بیشتر توصیه یا تنها سخنرانیهای کلیشهای و فقط تبلیغاتی بوده زیرا در حوزه عمل آنچنان که باید برای اعمال مقررات سختگیرانه در صیانت از محیط زیست وارد عمل نشدهایم؛ البته منکر تلاشهای انجام شده در عرصه های مختلف کاشت درخت و دیگر اقدامات محدود برخی نهادها یا افراد نمیتوان شد، اما در برابر حجم تخریبها و کلیت موضوع و مسیری که در همه این سالها رو به تخریب بوده، ناچیز بوده است.
متاسفانه باید اعتراف کرد که نسل ما در واکنش به این پرسش که چه چیزی را برای تحویل به نسلهای آتی خود به یادگار میگذارد – اگر جایی برای زیستن نسلهای بعد باقی بماند- پاسخ مناسبی نخواهد داشت.
*خبرنگار و کارشناس امور اجتماعی