به گزارش روز دوشنبه خبرنگار حوزه ایثار و شهادت ایرنا، کتاب «ماه... کبوتر... زمین» به پاس رشادتهای سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی نوشته و با تصویرگری گروه انیمیشن برای گروههای سنی جوانان و نوجوانان منتشر شده است.
این کتاب ۲۶ صفحهای توسط نوشین نوری نگاشته و از سوی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان کرمانشاه و انتشارات صریر چاپ و منتشر شد.
در بخشی هایی از این کتاب می خوانیم ، ماه از دیشب دیگر زمین را دوست نداشت. از وقتی شعلههای آتش را روی زمین دید و دود سیاه چشم هایش را سوزاند و او ساعتها با چشمهای سرخ شده از دود گریه کرد.
از وقتی که انفجار خودروی سردار را دید و فهمید سردار کبوتر سفیدی شده است و به دور دستهای آسمان پر کشیده است. ماه سردار را خیلی وقت بود میشناخت. مثل یک دوست قدیمی...
«قربانت ایرج» حاوی زندگینامه شهید ایرج بیات موحد
کتاب «قربانت ایرج» زندگینامه شهید ایرج بیات موحد به قلم فرزاد بیاتموحد توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان زنجان در ۱۳۶ صفحه منتشر و روانه بازار نشر شد.
نویسنده در مقدمه این کتاب آورده است؛ روی سخنم با ایرج است؛ پسر فریدون بیات موحد. نام مادرش شمسی سپهری است. فرزند دوم و پسر اول خانواده. خواهرش آذر از او بزرگتر است و رضا و مهدی و شهرزاد و علی از او کوچکترند. خانه ای داشتند در زنجان، جاده همایون، بالاتر از دروازه ارک، با حیاطی بزرگ و دو باغچه سبز که دورش را گلهای رز رنگارنگ کاشته بودند و ایوانی که در قسمت شمالی خانه را پر کرده بود.
ایرج از آن دسته آدمهاست که مزاری بر روی زمین ندارند و سینههای مردم عارف و عامی را مزار خویش ساختهاند. از آنهایی است که نامشان با زر بر رواق زبرجد نوشته شده و مصداق «جز نکویی اهل کرم نخواهند ماند» است؛ زیراکه دوست و آشنا از ایشان به نیکی یاد میکنند. حال، برادر و همسر و دوستانش بر آن شدهاند که این اهل علم، کرم و مهربانی را به آنها که طالب عالم واقعی و عارف کامل هستند، بشناساند و من واسطه این شناخت شدهام.
یادگاریهایی از گذشته را در ذهنم میگشتم از سالهای کودکی را جستجو میکردم تا تصویری از او پیدا کنم، اما دانستههایم کافی نبود برای نوشتن. برادرش، رضا سرنخ این ماجرا بود. راه باز شده و حاصلش کتابی شد که میخوانید.
این کتاب در دو بخش تشکیل شده ، بخش اول از زبان خود ایرج است و تا زمان شهادت ایشان را شامل میشود. در این بخش، نامههای ایشان، استخوانبندی مطالب را تشکیل میدهد و خاطرات دیگران بر زبان او جاری شده است.
بخش دوم، به روایت همسر شهید شکل گرفته و از شهادت ایشان تا حال حاضر را در بر میگیرد. در این بخش نیز، خاطرات عزیزان در جای مناسب و از زبان همسر ایشان نقل شده است.
درگاه این خانه بوسیدنی است، روایت خاطرات مادر سه شهید
درگاه این خانه بوسیدنی است عنوان کتابی است که شرح حال بانو "فروغ منهی" مادر شهیدان داود، رسول و علیرضا خالقیپور است، زنی از شیر زنان روزهای دفاع مقدس را روایت میکند. زنی که مادر سه شهیداست که این کتاب، خاطرات این مادر مرد آفرین، از جگرگوشههایش است که به قلم "زینب عرفانیان" از سوی انتشارات شهید کاظمی روانه بازار کتاب شد.
بچههایی که قد کشیدند، مرد شدند و به شهادت رسیدند. بچههایی که هر کدام یک دنیا خاطره و کتاب هستند، کتابی سرشار از روایتهای بارانی و آسمانی، روایتهای ناب مادرانه.
در بخشی از این کتاب آمده است: «داغ اینقدر سنگین بود که این بچهها را یادم رفت. چند ساعت در خانه آشوب بود. داداش از زبان بچهها نمیافتاد. اشک میریختند و صدایش میزدند. عزیز برای مرگ محمد صبوری کرد و صدایش به گریه بلند نشد.
غم داود کاسه صبر عزیز را هم پر کرد. دستش را میگرفتم تا خودش را نزند، زهرا بیتاب میشد. زهرا را آرام میکردم، علیرضا سر به دیوار میکوبید. سراغ علیرضا میرفتم، میترسیدم رسول از غصه دق کند. از اینکه آنطور به بچهها خبر دادم پشیمانم.
کاش آن پلاک بدون زنجیر را نشانشان نمیدادم. کاش غم را در دلم نگه میداشتم تا بچههایم جلوی چشمم بالبال نزنند. کاش عزیز را آنطور ناگهانی باخبر نمیکردم. کاش میتوانستم آرامشان کنم. کاش لااقل حاجی بود و دستی به سرمان میکشید. کاش آدمیزاد اینقدر ناتوان نبود. کاش و هزار کاش که گفتن هیچکدام دیگر سودی ندارد.»
این کتاب در ۲۴۰ صفحه در نوبت چاپ سوم از سوی انتشارات شهید کاظمی روانه بازار کتاب شد.