محمدحسین مهدویان عموما در آثارش یک نگاه تحسین گونه و ستایشگرا به بخشی از ساحتهای جامعه ایرانی دارد که از این منظر ممکن است نگاه انتقادی را به ساحتی دیگر سامان دهد. این امر بدین معنی است که او هیچ وقت در برابر جامعهاش شورش نمیکند چرا که به هویت این جامعه باور دارد. از طرفی مهدویان آغازگر سبک نوین در فرم فیلمسازی در ایران است. این فرمگرایی از دوران مستندسازی با او همراه است و در آثار سینمایی او به خصوص در فیلم نخستش یعنی ایستاده در غبار به وضوح میبینیم. در واقع دوربین و نگاه فیلمساز در آثارش سوم شخص است و چشم بینایی است که تلاش می کند نسبت به آنچه که به تصویر میکشد در حکم ناظر قرار بگیرد. در واقع دوربین مهدویان در آثار او تلاش نمیکند در مقام کنشگر ورود کند و به همان دلیل نگاه هویتمحور تلاش میکند در روایتهایش در حکم یک «ناظر» باشد. همین موضوع باعث میشود آثارش همواره دارای اهمیت ویژهای باشد.
با این مقدمه میتوان گفت سریال سازی مهدویان هم قطعا پر از کنجکاویهایی است که مخاطب آثارش را چشم به راه اثر میگذارد. اینکه او در نخستین تجربه سریالسازی قرار است چه کاری انجام دهد و از چه زاویه نگاهی به جامعهاش نگاه کند بسیار مهم است. البته معتقدم او در شیشلیک از آن نگاه هویت محور خویش دور شد و نتوانست آنطور که باید در همان سیر رشد و تکاملی که در آثارش پیگیری میکرد طی طریق کند. برای همین اثر تازهاش در نمایش خانگی میتواند تمام آن سوتفاهمها را نسبت به او و فیلم آخرش برطرف کند و او باز هم در مقام یک فیلمساز پرسشگر و ناظر که سویه انتقادیاش هم دلسوزانه است به راهش ادامه دهد.
در طول یک دهه گذشته که مهدویان به عنوان یک فیلمساز جریان ساز در عرصه سینمای کشور فعال بود همواره او را یک فیلمساز ایدئولوژیک میدانستند. من این گزاره را رد نمیکنم اما نمیتوان او را به طور مطلق وابسته به یک سویه نگاه ایدئولوژیک نسبت داد. همانطور که در ابتدای نوشته هم اشاره کردم مهدویان یک فیلمساز هویت محور است و شاید به همین سبب برخی از آثارش را در زمره آثار ایدئولوژیک قلمداد میکنند. غیر از شیشلیک که در کارنامه مهدویان یک استثنا است، او در آثاری همچون درخت گردو و لاتاری با این نگاه به سراغ روایت خود میرود که اگرچه معتقد به یک نظمی در هویت جامعه است اما به بخشهایی از آن هم انتقاد دارد و در چارچوب همان نظم نقدش را مطرح میکند. برای همین سریال سازی مهدویان اهمیت زیادی میتواند داشته باشد. چرا که او با همان نگاه و دغدغهها وارد نمایش خانگی شده و اثری که میسازد میتواند موج و حرکت جدیدی در عرصه نمایش خانگی ایجاد کند.
در عین حال اینکه مهدویان برای ساخت سریال به سراغ اقتباس ادبی رفته است نشان از هوش او است. او نخواسته در خلا و انتزاعی و فانتزی به خلق یک روایت بپردازد پس ارتباط دراماتیک خودش را ادبیات ایجاد کرده و از یک مولفه هویتی برای روایت قصه جدیدش استفاده کرده است که این هم در نوع خودش نکته مثبتی است. مهدویان با ساخت ایستاده در غبار یک اتفاق خوب برای سینمای ایران بود که با تداوم همان روند فیلمسازی توانست آثار قابل قبولی را ثبت و ضبط کند. او باید از خودش و اندوخته ارزشمندی که در این مدت کسب کرده محافظت کند. هیچ کس مثل مهدویان نمیتواند از خودش در برابر فضای خاص رسانهای که له و یا علیهاش شکل میگیرد محافظت کند. او باید بداند که هیچ چیز نباید روی نگاه هویت محور او تاثیر بگذارد. همانطور که اشاره شد مهدویان فیلمساز باهوشی است و برای اینکه در دام نگاه محافظهکارانه تلویزیون گرفتار نشود از بستر نمایش خانگی برای ساخت سریالش بهره برده است. اتفاقی که نشان میدهد او میخواهد در این بستر بهترین استفاده را در خلق بهتر فضاهای داستانی سریالش ایجاد کند و تلویزیون شاید نتواند در این مسیر کار خاصی برای او انجام دهد.
مهدویان فیلمسازی است که در بازی گرفتن از بازیگران کارنامه درخشانی دارد. حضور جواد عزتی در سریال زخم کاری در ادامه حضور موفقیت آمیز او در دوگانه ماجرای نیمروز نشان میدهد عزتی و مهدویان به یک زبان مشترک در همکاری با یکدیگر دست پیدا کردند. شاید هیچ فیلمسازی مانند مهدویان نمیتوانست تواناییهای منحصربفرد بازیگری عزتی را در نقش مامور اطلاعاتی در ماجرای نیمروز و رد خون نمایان کند. جواد عزتی اکنون جزو ممتازترین بازیگران سینمای ایران است و همین موضوع باعث میشود تماشای زخم کاری برای مخاطب لذتبخشتر باشد.
به هر حال تماشای اثری از یک فیلمساز صاحب سبک در زمینه سریال سازی میتواند هیجانات و کنجکاویهای خودش را داشته باشد و امیدوارم با آغاز پخش زخم کاری تمامی آنچه که از مهدویان انتظار داشتیم به وقوع بپیوندد.