تاریخ انتشار: ۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۰:۲۴

کاشان - ایرنا - چتر مهربانی، عطر سیب، نور ایمان، زیبایی شقایق، چراغ زندگی، بیشه نور، سجاده عبودیت، باران عرفان، کتاب عشق و دوستی، دشت گل سرخ و آیینه محبت همه و همه اول اردیبهشت در گوش گلدسته‌های همیشه بیدار اذان، سپهر نامدار شد.

قاصدک خیال از چینی نازک افکارم پرکشید و با چرخی بر دشت شقایق عطر سهراب گرفت و در کنار چشمه، پای سپیدار بلند تاریخ با رقص نور خورشید روی آب غلطید.

حباب آب از دهان ماهی قرمز بازیگوش برایم چشمک زد و پرسید خیالت، طراوت و لطافت نور از سپهر اتاق آبی دارد و دلت برخاسته از لب طاقچه عادت دشت نور دارد، اهل کاشانی! طعم نان دارد دستانت، می‌تراود ذوق از انگشتانت، می‌بارد خدا از احساست، عشق و عرفان قافیه بندگیت، زندگی و دوستی وزن ناب هنرت، مهربانی و ایمان  رسمت، می‌چرخد شهر به شهر ماه نامت از قبله گل سرخ بر تپش پنجره‌ها می‌سراید:
من مسلمانم
قبله‌ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه، مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره‌ها می‌گیرم
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی می‌خوانم
که اذانش را باد، گفته باشد سر گلدسته‌ی سرو
من نمازم را، پی «تکبیرة الاحرام» علف می‌خوانم،
پی «قد قامت » موج
کعبه‌ام بر لب آب
کعبه‌ام زیر اقاقی‌هاست
کعبه‌ام مثل نسیم، می‌رود باغ به باغ، می‌رود شهربه‌شهر
«حجر الاسود» من روشنی باغچه است
اهل کاشانم

محل تولد و خاندان سهراب

شاعر و محقق نام آشنای معاصر در گفت و گو با خبرنگار ایرنا با بیان اینکه وی و زنده یاد سهراب سپهری هر ۲ در یک محله متولد شدند و منزل پدری نزدیک بود، افزود: سهراب ۱۵ مهر ۱۳۰۷ نزدیک اذان ظهر در خانه‌ای که ذوق و هنر از در و دیوارش می‌ترواید متولد شد.

استاد سید علی‌اصغر صائم کاشانی با تاکید بر اینکه سهراب از خاندان فضل و دانش بود، ادامه داد: مادر سهراب فرزند مرد دانشمندی به نام ملک‌المورخین و او نیز فرزند محمدتقی لسان الملک سپهر (درگذشت: ۱۲۹۷ق-۱۲۵۹ش) مولف کتاب مشهور ناسخ‌التواریخ در عصر ناصری بود.

وی با بیان اینکه نام مادر سهراب فروغ ایران بود، اضافه کرد: سهراب یک برادر هم به نام منوچهر داشت که شاعر و خوشنویس نبود و چند سال بعد از سهراب درگذشت.

به گفته وی، اسم پدر سهراب نیز اسدالله خان سپهری و پدربزرگش نصرالله خان سپهری بود که همه در مخابرات و تلگراف‌خانه قدیم کار می‌کردند؛ وقتی پدرش درگذشت، مادر سهراب به جای وی سر کار رفت.

صاحب کتاب "خانه دوست کجاست" با یادآوری اینکه پدر بزرگ سهراب بزرگترین تاریخ‌دان ایران در عصر قاجاریه بود، گفت: سهراب سه عمو به نام‌های حبیب‌الله خان سپهری، فضل‌الله خان و سیف‌الله خان سپهری داشت.

صائم کاشانی با بیان اینکه سهراب سه خواهر به نام‌های همایون‌دخت، پری‌دخت و پروانه سپهری دارد که همایون‌دخت چندین سال پیش بدرود حیات گفت و ۲ خواهر دیگر او در قید حیات هستند، اظهار داشت: عموها، پدر سهراب و خواهران سهراب از خط خوشی برخوردار بودند، پدر و عموهای سهراب سازنده و نوازنده آلات موسیقی(تار) و آشنا به اسب‌سواری بودند؛ خانواده‌ای هنرمند که در آن فقط سهراب سپهری شاعر و نقاش بود.

وی با یادآوری اینکه خانه پدران سهراب در باغ بزرگی نزدیک به ۲۰ هزار متر مربع در خیابان دروازه عطار کاشان واقع شده بود، افزود: همه اجداد سهراب از همین محله هستند و آن باغ را نیز در همان زمان‌ها فروختند که اکنون شاید نزدیک به ۸۰ خانه شده باشد.

صائم کاشانی با بیان اینکه داخل این باغ اتاق‌های متعدد و یک اتاق محل زندگی سهراب و خانواده‌اش بود، ادامه داد: سهراب اتاق محل زندگیشان را رنگ آبی زده و معروف به اتاق آبی بود.

شاعر بلندآوازه همشهری سهراب گفت: پس از فروش قسمتی از باغ فقط اتاق آبی باقی ماند که به حبیب‌الله خان سپهری عموی سهراب رسیده بود. من ۱۵ ساله بودم که عموی سهراب باغ را به مرحوم دکتر شیدایی فروخت.

به گفته وی، وقتی آن خانه باغ فروخته شد، سهراب یک اتاق کوچک را در خیابان ۲۲ بهمن کوچه بنگاه حکیمی (عوارضی سابق) اجاره کرد.

وی با تاکید بر اینکه او نیز از کلاس سوم ابتدایی شعر می‌گفته‌ و بیشتر اوقات را از وقتی سهراب به کاشان آمد با وی سپری کرده‌ است، اظهار داشت: هفته‌ای ۲ روز به منزل سهراب در آن اتاق محقر می‌رفتم.

محقق و نویسنده ادب پارسی، اتاق سهراب را محل زندگی و کارگاه نقاشی او عنوان کرد و گفت: این اتاق محقر با فرشی از یک تکه زیلو، پرده‌هایی از جنس گونی، ۲ پشتی از گونی که با کاه پر شده بود، یک چراغ سه فتیله‌ای نفتی، یک کتری، قوری و فلاسک چای و وسایل نقاشی او پر شده بود.

صائم کاشانی با یادآوری رفتن هر روز صبح سهراب به گلستانه تا غروب گفت: سهراب شعر و نقاشی را همزمان با هم شروع کرد.

همکلاسی‌های سهراب

وی با تبیین خاطره‌های معاشرت خود با سهراب و همکلاسی‌های وی از جمله دکتر فیلسوفی و مرحوم دکتر نعمت‌الله مدیحی که به دلیل مشغله پزشکی ماهی یکبار نزد سهراب می‌آمدند و او را خیلی دوست داشتند افزود: برخی افراد ادعای دوستی با سهراب دارند، در حالی که راست نمی‌گویند.

عرفان و نوآوری رمز ماندگاری سهراب

مدرس ادبیات در دانشگاه‌های توکیو، واسدا و دوشیشا در کشور ژاپن خاطر نشان کرد: بارها و بارها گفتم، اعتقاد دارم و خواهم گفت که عرفان و نوآوری رمز ماندگاری سهراب در شعر و نقاشی‌هایش است، در هر ۲ بی‌بدیل بود، چرا که اشعار او تکرار مکررات نبود.

صائم کاشانی اضافه کرد: از زمان حافظ و سعدی تاکنون شاید ۲۰ هزار شاعر آمدند و رفتند اما نامشان ماندگار نشده چرا که اینها در شعر نوآوری نکردند و شعرشان تکرار مکررات بوده است.

وی سهراب را از ابتدا پیرو و تحت تاثیر نیما یوشیج (علی اسفندیاری) دانست و افزود: سهراب افکارش از نیما و شاعران هم عصر او از جمله اخوان ثالث که در شعر نو بسیار توانمند بود، فروغ فرخزاد، احمد شاملو و چند شاعر دیگر از نوپردازان فراتر رفت.

سهراب بر قله‌سار شعر نو ایستاده 

کارشناس و مشاور ادبی موسسه‌های عالی و فرهنگی تاکید کرد: با توجه به تجربه ۵۰ سال سرودن شعر، تالیف ۱۵ جلد کتاب شعر، چاپ ۶۵ جلد آثار تحقیقی در زمینه‌های گوناگون علمی و در مجموع صاحب ۸۰ اثر چاپ شده نه به عنوان تعریف، رفیق هم محله‌ای و همشهری سهراب و نه از روی تعصب می‌گویم که شعر سهراب بیانگر این واقعیت است که او در شعر نو پا را فراتر از نیما یوشیج گذاشته است.

صائم کاشانی اضافه کرد: ظرافت‌ها، لطایف و دقایق شعری سهراب از همه اینها برتر بود به‌گونه‌ای که سهراب بر قله‌سار شعر و ادبیات نو معاصر و شاعران نوپرداز حتی نیما یوشیج ایستاده است.

وی با تاکید بر اینکه سهراب، روان و زیبا شعر می‌گوید و زبان شعر او نرم، لطیف، آرام، مهربان، صمیمی و زیبا است، خاطرنشان کرد: سهراب در سروده‌های خود در حقیقت مستغرق و غرق شده است و هدف او از سرودن این نبود که اظهار بودن و خودنمایی به عنوان شاعر کند، بلکه او در زندگی شاعرانه خود به خلوص کلمه دست یافته بود و به سادگی از حیطه زمانه بیرون رفته و به حس زمان رسیده بود.

به گفته وی، سهراب زمان را حس می‌کرد و اعتقاد او این بود که دیگر غزل، شعر زمانه نیست و قصیده فرم کهنه شده است هر چند خیلی‌ها حرف سهراب را قبول ندارند اما من با اینکه نوپرداز و غزلسرا هستم و بیشتر اشعارم غزل همراه با نوآوری و ابداع است می‌گویم سهراب نیز اینگونه بود و در شعرش تازگی داشت.

برگزارکننده افزون بر یک‌هزار و ۵۰۰ نشست شعر خوانی با یادآوری این شعر سهراب گفت: خیلی‌ها نمی‌فهمند سهراب در همین جمله (زندگانی سیبی است گاز باید زد با پوست) چه می‌گوید در حالی که این عبارت یک کتاب معنی و مفهوم دارد و به قول این شعر می‌خواهد بگوید: آسان گذران کار جهان گذران را یعنی غرق جهان نشو و زندگی را به خودت سخت نگیر یا مثل این شعر حافظ که می‌گوید فدای همت آنم که زیر چرخ کبود(آسمان) ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.

آسمان آبی‌تر
آب آبی‌تر
من در ایوانم
رعنا سر حوض رخت می‌شوید برگ‌ها می‌ریزد
مادرم صبحی می‌گفت
موسم دلگیری است
من به او گفتم: زندگانی سیبی است گاز باید زد با پوست 

صائم کاشانی تصریح کرد: سهراب در واقع با سرودن (زندگانی سیبی است گاز باید زد با پوست) اعتقاد داشت زندگی این همه ارزش غصه‌خوردن، دروغ گفتن و تهمت زدن به یکدیگر و غیبت کردن را ندارد و در دنباله همین شعر نیز به زیبایی یکدلی و یکرنگی مردم جامعه اشاره می‌کند و می‌گوید:

من اناری را می کنم دانه به دل می گویم
خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود
یعنی کاش متوجه می‌شدیم مردم به ما راست یا دروغ می گویند و بعد بسیار زیبا ادامه می‌دهد:
می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم
مادرم می خندد رعنا هم

موسس و مدیر انجمن فرهنگی ادبی سخن کاشان با یادآوری اینکه شعر سهراب نخست عرفان و بعد نوآوری دارد عنوان کرد: عرفان و نوآوری سهراب در هم آمیخته شده است آنجا که می‌گوید:
زندگی خالی نیست:

مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری تا شقایق هست، زندگی باید کرد

سهراب در این شعر به استفاده از طبیعت و بهار توصیه می‌کند و می‌گوید تا فصل شقایق هست زندگی بکنید دنبال تجملات نروید.

صائم کاشانی این کلمات سهراب را سرشار از احساس و عرفان او ذکر و تاکید کرد: این همه احساس و عرفان و نوآوری از شاعری است که اتاقش از حصیر، پرده‌ و مخده‌اش از جنس گونی بود یعنی انسانی که در اصل اهل دنیا نبود و در واقع شاعری عارف و خدایی بود.

وی با ذکر این شعر سهراب که می‌گوید در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور افزود: سهراب دلش را به جنگل نور تشبیه می می‌کند که نشان از زلالی قلب و مهربانی سهراب دارد.
به گفته وی سهراب در ادامه این شعر که می‌گوید:

مثل خواب دم صبح
و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دورها آوایی است، که مرا می‌خواند نشان می‌دهد شعر سهراب در حقیقت چشم‌انداز لحظه‌های تنهایی و ژرف نگری و عرفان اوست و در هر کلمه‌ای مفهومی است که نباید بی توجه از آن رد شد.

شاعر مجموعه شعر بر زلف کرشمه با اعلام اینکه وی ذهن سهراب را از نزدیک دیده که از کیفیات منطقی تهی نبود اظهار داشت: او از اشیا، آدم‌ها و سرزمین‌هایی که برای ما ناشناس نیست صحبت می‌کرد و در واقع در اشعارش بقای انسان را با محور خوب زیستن و خوب بدرود حیات گفتن به ما یادآوری می کرد.

صائم کاشانی افزود: شعر سهراب نوای دلپذیری بود که روی کاغذ نقاشی می‌کرد وقتی می‌گفت:
آب را گل نکنیم 
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
 یا که در بیشه‌ای دور سیره‌ای(نوعی پرنده) پر می شوید 
یا در آبادی کوزه‌ای پر می‌گردد
آب را گل نکنیم 
شاید این آب‌روان 
می‌رود پای سپیدار
تا فرو شوید اندوه دلی
دست درویشی شاید
نان خشکیده فروبرده در آب 

وی با طرح این پرسش که کدام شاعر تاکنون این مضمون‌ها را به راحتی، روانی‌، نرمی و لطافت بیان کرده است، افزود: با ۵۰ سال سرودن شعر، نوشتن، مطالعه کردن و به طور تقریبی با مطالعه تمامی کتاب‌های شعر شاعران قدیم و جدید ندیدم کسی اینگونه بسراید اما سهراب از همه زیباتر و با لفظش زیباتر از همه بیان کرده است.

وی ادامه داد: سهراب خورشید را در باور خودش می‌دید، در سرزمین پاکی اندیشه و معرفت خود زندگی می‌کرد، در چشمان او اندیشه باغی پر از شکوفه، شعرش پر از شکوفه زاران، پیام‌آور، امیدبخش و سروری جاودانه در شعرش و بی نظیر بود.

شاعر مجموعه شعر آماده چاپ "گل‌های سرخ" سهراب را از نوسرایان و نوپردازانی دانست که از ذهن پاک خود فراتر پا نمی گذاشت بلکه شاعر نسیم، خیزاب، بال و پرواز بود و پنجه در پنجه زرین گیسوی آفتاب می‌افکند.

صائم کاشانی، روشنی، گیرایی، لطافت و عرفان را در تمامی شعر سهراب یادآور شد و گفت: طنین عرفان در جای جای اشعارش پیدا و در وسعت اذانش جاری است آنجا که چنین می‌سراید:
من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه، مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره‌ها می‌گیرم 

وی سهراب را عاشق طبیعت و غرق در آن و خدا معرفی کرد و گفت: کسی‌ که طبیعت را دوست بدارد خدا را دوست دارد به این دلیل که این طبیعت را خداوند آفریده است و اگر ما بگوییم سهراب سپهری یک شاعر خدایی و یک عارف بود سخنی ناصواب نگفته‌ایم چرا که او در خدا، هنر، شعر و نقاشی غرق بود و سرود: در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف.

شاعر مجموعه شعر در حال تدوین "دلسروده‌ها" با انتقاد از افرادی که به سهراب برخی تهمت‌ها وارد می‌کنند، گفت: آنان باید روز قیامت جوابگو باشند و از روی ناآگاهی سخنی نگویند.

صائم کاشانی با یادآوری سال‌ها زندگی و معاشرت با سهراب گفت: چرا باید به این شاعر عارفی تهمت زد که برای طبیعت ارزش قایل بوده و سروده است:
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد، گفته سر گلدسته سرو
من نمازم را پی "تکبیره الاحرام" علف می خوانم
پی "قد قامت" موج
کعبه‌ام بر لب آب
کعبه‌ام زیر اقاقی‌هاست
کعبه‌ام مثل نسیم، می‌رود باغ به باغ، می‌رود شهر به شهر
"حجر الاسود" من روشنی باغچه است

صائم کاشانی با بیان این خاطره از سهراب که حتی در  جاده قهرود سوار بر ماشین وقتی از جلوی جوی آب زلال و درختان زیبا رد شدیم ترمز و دنده عقب گرفت رفت روبروی ۲ درخت و جوی آب پیاده شد و از طبیعت زیبای خدا عذرخواهی کرد که چرا بی تفاوت از جلوی آنها عبور کرده است گفت: حتی  یکروز سهراب را کنار جیپش در خیابان شهید رجایی(صبای سابق) روبروی بیمارستان نقوی دیدم در حالی که بچه‌ها به ماشینش سنگ می‌زدند گفتم سهراب تو ایستاده‌ای در مقابل بچه‌ها و هیچ نمی‌گویی گفت آقای صائم این بچه‌ها دلشان به این کار خوش است نمیخواهم دل خوشی آنان را بگیرم آیا این چیزی جز عرفان و نوآوری نیست.

وی با تاکید بر اینکه سهراب حتی در کاشان غریب و مظلوم است گفت: نسبت ناروا دادن به شاعر عارفی که مناجات دشت و تسبیح طبیعت را می‌شنود و به زبان هنر شعر بیان می‌کند و از ما می‌خواهد به نعمت خدا نگاه کنیم روا نیست.

صاحب رساله تحقیقی عرفان در شعر شهریار با تاکید بر اینکه عرفان و عبودیت در وجود فرهیخته سهراب به زبان لطیف شعر و شاعری ترنم یافت خاطر نشان کرد: همان طور که عالمان و عارفان شیعی از جمله ملا محسن فیض کاشانی، ملااحمد نراقی و بابا افضل الدین مرقی تعریف از یک نفر را حمد خدا می‌دانند پس زبان توصیف و تعریف سهراب از طبیعت و زیبایی‌های آن نیز در اشعارش حمد خداوند به عنوان خالق این طبیعت و نعمت‌های آن است.

صائم کاشانی تصریح کرد: سهراب آنقدر غرق در عرفان و طبیعت و هنر بود که حتی به ازدواج فکر نمی‌کرد و زن و فرزند اختیار نکرد.

وی تقوای سهراب را حتی در پرهیز از مصاحبه با خبرنگار بی‌حجاب در آن زمان تاکید کرد و گفت: سهراب آنقدر متواضع و فروتن بود که حتی در آن سال‌ها هر وقت با هم بودیم اجازه نمی‌داد او را معرفی کنم.

به گفته وی، زمانی که در دانشگاه‌های ژاپن ادبیات تدریس می‌کرد از او می‌خواستند قبل از تدریس در هر دانشگاه یکساعت و نیم برای سهراب صحبت کند.

سهراب از زبان استاد نقاشی 

عضو هیات علمی دانشگاه کاشان نیز درباره سهراب سپهری اضافه کرد: سهراب سال‌های کودکی و نوجوانی خود را در کاشان گذرانید و در سال ۱۳۲۲ برای تحصیل به دانشسرای مقدماتی تهران رفت و ۲ سال بعد به استخدام آموزش پرورش کاشان درآمد.

محمدرضا غیاثیان افزود: سهراب در سال ۱۳۲۷ با منوچهر شیبانی نقاش و شاعر کاشانی ملاقات کرد که از طریق او با آثار وینسنت ون گوگ (نقاش هلندی) و نیمایوشیج آشنا شد.

وی تصریح کرد: با توجه به یادداشت‌های سپهری، این ملاقات چنان اثر عمیقی بر او گذاشت که شغلش را رها و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ثبت نام  کرد و در سال ۱۳۳۲ لیسانس نقاشی خود را از آنجا گرفت. در آن سالها شهرت سپهری بیشتر به عنوان یک نقاش بود تا شاعر.

دانش آموخته‌ دکترای هنر اسلامی از دانشگاه بامبرگ آلمان آثار نقاشی سهراب را به پنج دوره دسته‌بندی کرد و گفت: او در دورۀ اول آثاری واقع‌گرایانه تحت تاثیر مکتب کمال‌الملک تولید کرد. دوره دوم کارهای او مربوط به زمان پس از آشنایی او با منوچهر شیبانی می‌شود که همراه با نقاشانی مانند هوشنگ پزشک‌نیا، جلیل ضیاپور و محمود جوادی‌پور از مکتب کمال‌المک فاصله می‌گیرد و به شیوه‌هایی از نقاشی روی می‌آورد که بی‌شباهت با آثار پستامپرسیونیسم نبود که در این آثار، تلاشی برای‌ دستیابی به‌ شیوه‌ای‌ مستقل‌ و شخصی‌ از طریق تلفیق سنت‌های‌ هنر شرق‌ و غرب‌ به چشم می‌خورد.

وی، نقاشی‌های دوره سوم او را مربوط به تجربیاتی دانست که او در سفرهایش به ژاپن آموخت و نخستین بار در سال ۱۳۴۱ در گالری فرهنگ به نمایش گذاشت. در همان سال بود که مشاغل دولتی‌اش را کنار گذاشت و درآمدش فقط از طریق فروش آثارش بود.

غیاثیان، تغییر تکنیک آثارش در این دوره را اگر چه موضوع‌های آنها همان طبیعت بی‌جان‌ها، منظره‌ها، تنه‌های درختان و شقایق‌ها بود ذکر و بیان کرد: او در این نقاشی‌ها با ترکیب‌بندی‌های ساده‌ی اکسپرسیونیسم- انتزاعی عمدتاً با رنگهای خاکی کار میکرد.

به گفته وی، از شباهت‌های‌ کار سهراب با نقاشی‌ خاور دور می‌توان‌ به‌ توجه‌ ویژه به‌ طبیعت‌، بهره‌گیری از فضای خالی در تصویر، استفاده‌ از حرکت‌های‌ سریع قلم‌موی آغشته‌ به‌ رنگ‌ قهوه‌ای‌ یا سیاه بر زمینه‌ای‌ از رنگ‌های‌ خیس‌ کمرنگ‌ اشاره کرد.

این استاد هنر دانشگاه کاشان افزود: شیفتگی سهراب به طبیعت در چهارمین دوره از آثار او که به ترسیم تنه‌های درختان پرداخت مشهود است و این دوره را باید دورۀ پختگی و بلوغ نقاشی‌های او دانست، گویی تمام‌ آن‌ گل و بوته‌هایی که پیشتر کاشته‌ بود در این‌ دوره‌ به ثمر رسیدند.

غیاثیان آغاز نخستین آثار سهراب از تنۀ درختان را از حدود سال ۱۳۴۴ عنوان کرد و گفت: این نقاشی‌ها، دسته‌ای از تنۀ درختان را از نمایی نزدیک نشان می‌دهند که از بالا وارد قاب تصویر شده‌اند و شاخ و برگ‌های آنها خارج از فضای تصویر است. درخت‌هایی که در گذر زمان پوست‌ انداخته‌اند و نشانه‌ای‌ از میراث‌ فرهنگی‌ ما هستند.

وی اظهار داشت: در نهایت، پنجمین دوره‌ نقاشی‌های سهراب، آثار آبرنگی فیگوراتیو از مناظر روستایی کاشان است. در حقیقت، نقاشی‌های او تجربیات شاعرانه در جهان اشیاء است که با شکل‌ها و فرم‌های ساده‌ شده تجلی می‌یابد.

استاد نقاشی دانشگاه کاشان خاطر نشان کرد: یک خط در کارهای سهراب گاهی تنۀ یک درخت را نشان می‌دهد و گاهی افق دوردست و یا یک گل شقایق. او برای پی بردن به ماهیت اشیاء، تنها خطوط اصلی را ترسیم می‌کرد و جزئیات را فرو میگذارد.

غیاثیان افزود: سهراب بدین‌منظور گاهی شب‌ها در زیر نور ستاره‌ها طراحی می‌کرد که بتواند اساسی‌ترین خطوط درختان و کوه‌ها را ببیند. او مشابه سنت‌های نقاشی قدیم ایران، به سایه و روشن‌ نور توجهی نمیکرد و هر شئ را با ارزش ذاتی رنگ آن ترسیم می‌کرد.

وی ادامه داد: خورشید کویر در آثار او نه سایه‌ای برای علف ایجاد می‌کند و نه به هنگام غروب سرخی‌اش را به رخ می‌کشد. به همین دلیل، اشیایی را که تصویر کرده‌ متعلق به فضای بی‌زمانی هستند و می‌توانند همیشه وجود داشته باشند.

به گفته وی، سپهری در اعتقاد خود به وحدت ذاتی میان بشر، طبیعت و نظم کیهانی، طول عمر هنری خود را در جستجوی نحوه‌ی بیان این باور محوری گذراند و به همین منظور، او آزادانه به انواع اسطوره‌ها و فلسفه‌ها از ذن و تائوئییسم گرفته تا رمانتیسم اروپا پیوست و از اصول هر یک متناسب با دیدگاه خود بهره برد.

استاد دانشگاه کاشان اظهار داشت: رنگهای بومی‌ در نقاشی‌های سهراب که از گستری طبیعت‌ مورد علاقه‌اش‌ دست‌چین‌ شده‌اند، سرشار از صمیمیت و فروتنب‌ است. طیف رنگهایی از قهوه‌ای‌، اخرایی‌، خاکژ، نخودی‌، ماشی‌، یشمی‌، حنایی و خاکستری که برگرفته از خاک‌ دشت‌ها، تپه‌ها،‌ کوه‌ها، سبزه‌زارها، دیوارهای خشتی هستند و در تضاد با این‌ رنگهای نسبتاً خاموش‌ و نزدیک‌ به هم‌، گاهی لکه‌هایی از رنگهای‌ تند مانند سرخ‌ و آبی‌ و زرد سکوت‌ فضای تصویر را می‌شکنند.

وی اضافه کرد: سپهری با تمام وجودش در اشعار و نقاشی‌هایش زندگی می‌کرد و در نقاشی‌هایش همان احساس شفاف جریان را دارد که در اشعارش یافت می‌شود.
سهراب درس انسانیت را از طبیعت در شعرش می‌گوید

شعر سهراب، بوی سیب سرخ ایمان

ﻋﻀﻮ اﻧﺠﻤﻦ ﻋﻠﻤﯽ اﺳﺘﺎدان زﺑﺎن وادﺑﯿﺎت ﻓﺎرﺳﯽ ﮐﺸﻮر نیز با بیان اینکه شعر سهراب بوی بهاران و سیب سرخ ایمان می دهد گفت: از خواندن شعر سهراب حالتی دیگر همچون نسیم صبحدم در تن باغ و گلستان به انسان می‌دهد.

رضا شجری با تاکید بر اینکه حتی طرح‌های دفتر نقاشی سهراب چشمه احساس را جان می‌دهد افزود: شاید نتوان گفت او عارف دهر است اما شعرهایش بوی عرفان می‌دهد.

وی تصریح کرد: سهراب سپهری از شاعران به نام و بزرگ معاصر ما و همینطور از نقاشان چیره دست و نه تنها افتخارات شهر کاشان بلکه از افتخارات ایران و حتی ادبیات معاصر جهان است.

دکترای زبان و ادبیات فارسی اظهار داشت: ما کمتر شاعری در میان نوپردازان سراغ داریم به خصوص که شعرش اینقدر به زبان‌های زنده دنیا ترجمه شده باشد.
شجری با اشاره به اینکه صحبت درباره این شاعر و نقاش بزرگ فرصتی بیشتر می‌خواهد گفت: در این مجال می‌توان دقایقی کوتاه به یکی از ویژگی‌های مهم شعر سپهری اشاره کرد.

وی مهمترین ویژگی‌های شعر سپهری را توجه زیاد او به طبیعت و عناصر طبیعی به خصوص عناصری مثل گل، گیاه، آب، دریا، درخت، نور، سیب و خورشید که در شعرش جلوه‌ای ویژه دارد دانست و افزود: زیبایی‌های طبیعت تنها نگاه سپهری را غافلگیر نمی‌کنند بلکه تمام وجود او را مجذوب خودش می‌کند به صورتی که طبیعت در اصل با روح و جان سهراب در هم آمیخته است.

استاد دانشگاه کاشان با یادآوری اینکه سهراب در یکی از نامه‌های ارسالی خود از پاریس برای خواهرش می گوید:
آه چرا نگویم که درد غربت گونه‌های صحرایی را دارم
من ترسی ندارم که بگویم می‌خواهم از پاریس بروم می‌خواهم کتاب‌هایم را به گوشه‌ای پرتاب کنم
کعبه نقاشان را پشت سر بگذارم بروم در پشت یکی از این دره‌های خودمان
ساعت‌ها به سرخی یک گل شقایقی خیره شوم
ببینیم چه کسی می‌تواند به این پندارهایم بخندد

شجری خاطر نشان کرد: سهراب در حقیقت با شناور شدن در افسون گل سرخ، نبض گل‌ها را می‌گیرد و آشنا با سرنوشت تر آب و عادت سبز درخت از طبیعت مفهوم زندگی می‌گیرد آنگونه که می‌گوید زندگی خالی نیست سیب هست ایمان هست آری تا شقایق هست زندگی باید کرد.

وی اظهار داشت: سهراب طبیعت را همچون در واقع عارفان، هشیار، آگاه و دارای حرمت می‌داند و با طبیعت یکی می‌شود و می گوید:
 من صدای نفس باغچه را می‌شنوم
و صدای ظلمت را
وقتی از برگ می ریزد
و صدای سرفه روشنی از پشت درخت
به همه عناصر طبیعت هم عشق می ورزد و هم دوست ندارد حتی یک عنصری یا ذره‌ای از طبیعت کم بشود آنجا که چنین می‌سراید:
نخواهیم مگس از اثر انگشت طبیعت بپرد
و نخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون

استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کاشان این سروده‌های سهراب را از سخنان عارفان گذشتگان برشمرد و یکی از شعرهای سهراب به قرار زیر را زمزمه کرد:
بدانیم اگر کرم نبود زندگی چیزی کم داشت
واگر خنج نبود لطمه می‌خورد به قانون درخت
یعنی او خودش را در اصل با طبیعت یگانه می‌داند و معتقد به حرمت و ‌احترام‌ طبیعت است وقتی می‌گوید:
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه از پل از رود از موج پرم از سایه برگی در آب 

شجری، اعتقاد سهراب به حرمت و احترام طبیعت را در این شعر دانست که می‌گوید:
باید گرمی لانه لک لکی را هم درک کرد
نباید روی قانون چمن پا بگذاریم 

وی ادامه داد: طبیعت، ذوق سهراب را می‌شکافد، آنجا که می‌گوید:
هر کجا برگی هست شور من می شکفد
در موستان گره ذایقه را باز کنید

به گفته وی، سهراب درد می‌کشد و حسرت می‌خورد که چرا انسان‌ها همین طور بی اعتنا از کنار یک گلی می گذرند و دنبال خواندن شعر گل در یک کتاب هستند اما در مقابل یک گل نمی‌ایستند و به آن خیره شوند تا لطافت و زیبایی‌های آن را درک کنند.

استاد دانشگاه کاشان با یادآوری اینکه سهراب از جام طبیعت شراب حقیقت می‌نوشد گفت: طبیعت در نزد سهراب آینه‌ای برای دیدار کمال زیبایی، زیبایی مطلق، معشوق ازلی و طبیعتی که سهراب را عاشق کرده است.

شجری ادامه داد: طبیعت است که سهراب را شاعر و نقاش کرد  و عشق است که به او پر و بال می بخشد و می‌گوید:
عشق، تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن 

وی با اشاره به اینکه طبیعت برای سهراب همه هستی است اضافه کرد: او در طبیعت به دنبال نور و آرامش است وقتی می‌گوید:
من در این آبادی پی چیزی می‌گشتم
پی خوابی شاید پی نوری ریگی لبخندی 
نور خواهم خورد

به گفته شجری، سهراب معتقد است کسی که نور از سر انگشت زمان برچیند گره پنجره ها را می‌گشاید با آب و طبیعت را مظهر و آیتی از خداوند می‌داند وقتی می‌سراید:
زیر بیدی بودم برگی از بالای سرم چیدم و به آنان گفتم آیتی بهتر از این می‌خواهی 

وی با بیان اینکه سهراب گوهر عشق و معرفت را در دل طبیعت می جوید و به‌ دنبال آواز حقیقت می‌گوید:
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است که رسولان همه از تابش آن خیره شدند پی آن گوهر باشید
کار ما شاید این است که میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم کار ما این نیست که در افسون گل سرخ شناور باشیم کار ما شاید این است که میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم 

به گفته شجری، سهراب به دنبال آواز حقیقت است  وقتی که باد به سروقت چنار می رود سهراب به سر وقت خدا می رود و آواز حقیقت را از دل طبیعت می‌شنود و می‌گوید:
در دل من چیزیست مثل یک بیشه نور مثل خواب دم صبح و چنان بی تابم که دلم می‌خواهد بدوم تا ته دشت بروم تا سر کوه دورها آوایی است که مرا می خواند این صدا سهراب را خواند و مجذوب مغناطیس خودش کرد و رفت.

وی با گرامیداشت یاد و خاطره این شاعر بزرگ و نقاش چیره دست کاشانی و بزرگ مردی که در وصف فروغ گفته بود بزرگ بود و از اهالی امروز گفت: این جمله را باید در وصف خود سهراب گفت که بزرگ بود و از اهالی امروز بود.

به گفته وی، سهراب می‌گوید باید از طبیعت پاکی، مهربانی، ایثار و سخاوت را  بیاموزیم چرا که طبیعت درس انسانیت را به ما می‌آموزد.

سهراب سپهری، ۱۵ مهر سال ۱۳۰۷ از خانواده اهل ذوق و هنر در کاشان به دنیا آمد. دوره‌ ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (۱۳۱۹)، و متوسّطه را در دبیرستان پهلوی کاشان گذراند و پس از دانش‌آموختگی در خرداد ۱۳۲۲ در دوره ۲ ساله دانش‌سرای مقدماتی پسران، به استخدام اداره‌ی فرهنگ کاشان درآمد.

شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت و دیپلم دوره دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس به تهران آمد و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم‌زمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از هشت ماه استعفا داد.

سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعه‌ شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگ منتشر کرد.

سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا دانش‌آموخته شد و نشان درجه اول علمی را دریافت کرد. در همین سال با شرکت در چند نمایشگاه نقاشی در تهران دومین مجموعه‌ی شعر خود را با عنوان زندگی خواب‌ها منتشر کرد. آذر ۱۳۳۳ در اداره‌ی کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزه‌ها شروع به کار کرد و در هنرستان‌های هنرهای زیبا نیز به تدریس ‌پرداخت.

سهراب به فرهنگ مشرق‌زمین علاقه خاصی داشت و سفرهایی به هندوستان، پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین داشت. مدتی در ژاپن زندگی کرد و هنر حکاکی روی چوب را در آنجا فراگرفت. همچنین به شعر کهن سایر زبان‌ها نیز علاقه داشت؛ از این رو ترجمه‌هایی از شعرهای کهن چینی و ژاپنی انجام داد. در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. همچنین در مدرسه‌ی هنرهای زیبای پاریس در رشته‌ی لیتوگرافی نام‌نویسی کرد.

تا انتها حضور، سهراب مرغ مهاجر، هنوز در سفرم، "بیدل، سپهری و سبک هندی"، تفسیر حجم سبز، "حافظ پدر، سهراب سپهری پسر، حافظان کنگره"، "نیلوفر خاموش: نظری به شعر سهراب سپهری" و نگاهی به سهراب سپهری نام برخی از کتاب‌های سهراب است.

سهراب سپهری در سال ۱۳۵۸ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و به همین سبب در همان سال برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماری بسیار پیشرفت کرده بود و وی ناکام از درمان به تهران بازگشت. او سرانجام در غروب دوشنبه اول اردیبهشت ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. صحن امامزاده سلطان‌علی بن محمد باقر روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب شد. 

یادش گرامی و نامش جاودان باد.