تاریخ انتشار: ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۰:۰۶

کرمان - ایرنا - معلمی که جان خود را در مسیر آموختن علم به دانش‌آموزانش در طبق اخلاص می‌گذارد، جز عشق که همه چیز است، هیچ چیز دیگری را تدریس و تکلیف نمی‌کند و "فاطمه صاحب‌الزمانی" یکی از جمله معلمان کرمانی است که با به خطر انداختن جان خود، نگذاشت چراغ کلاسش رو به خاموشی و فراموشی رود.

به گزارش ایرنا، فاطمه صاحب الزمانی معلمی که ۱۴ سال درس عشق می آموزاند و امسال هدایت و سکانداری کلاس سوم دبستان پسرانه دانش هرمزآباد رفسنجان را به صورت حق التدریس بر عهده دارد در گفت و گو با خبرنگار ایرنا از دوران دشواری می گوید که کرونا برایش به وجود آورده است.

صاحب الزمانی از شیوع این ویروس منحوس می گوید و تعطیلی فیزیکی مدارس و البته دسترسی نداشتن دانش آموزان کلاسش به تلفن همراه و اینترنت، او می گوید، مدارس تعطیل شده بودند و من نمی توانستم فقط با ارسال درسنامه ها خودم را قانع کنم، زیرا یقین داشتم دانش آموزانم با این شیوه نمی توانند آنطور که باید مطالب دروس را یاد بگیرند.  

برای همین تصمیم گرفتم کلاس را به صورت فیزیکی و با رعایت پروتکل های بهداشتی برگزار کنم، اما مشکلی که سر راهم بود بارداری پرخطری بود که چندی به خاطرش، مطب پزشکان مقصدم شده بود.

دکترها معتقد بودند باید استراحت مطلق داشته باشم در غیر این صورت ممکن است برای خودم یا فرزندم مشکلی به وجود بیاید.

اما من علاوه بر اینکه وظیفه مراقبت از فرزندم را بر عهده داشتم باید به وظیفه معلمی خود نیز جامه عمل می پوشاندم نمی توانستم دانش آموزانی را که دسترسی به فضای مجازی و تلفن همراه ندارند با انبوهی درسنامه تنها بگذارم و فقط به خودم فکر کنم، برای همین تصمیم گرفتم به خدا توکل کنم و تدریس حضوری را آغاز کنم.

راه رفسنجان به هرمزآباد آسفالت چندین ساله ای دارد که باد و باران حفره های متعددی را طی سال های متمادی در آن به وجود آورده اند به طوری که هر بار رفت و آمد به این منطقه را با زمان بیشتری می رفتم تا تکان های ماشین به حداقل برسد.

در مدرسه مدتی از نمازخانه برای تدریس استفاده می کردم و گاهی که توان ایستادن و نشستن را نداشتم، دراز می کشیدم و کارم را در این حالت ادامه می دادم.  

در حالی که پزشکان نشسته تدریس کردنم را هم در مدت طولانی منع کرده بودند اما من راه رفسنجان به عباس آباد را هر روز می رفتم و چهار تا پنج ساعت کلاس را تحمل می کردم تا بچه ها از درس عقب نمانند.

اما یک روز که از مدرسه به خانه برگشتم، مشکلاتی برایم به وجود آمد، سریع با پزشکم تماس گرفتم، وقتی شرح حالم را برای دکتر گفتم او تنها راه را بستری شدن و ختم بارداری در هفت ماهگی تشخیص داد.

خیلی نگران بودم از طرفی فکر می کردم اگر بلایی به سر فرزندم بیاید من مقصرم، از طرف دیگر نگران درس دانش آموزانم بودم، در همین گیر و دار بعد از معاینه  پزشک و با دستور او برای جراحی آماده شدم و به اتاق جراحی رفتم.

نگران بودم، اما می دانستم خدا کمکم می کند زیرا من از جان و دل و برای رضای خدا با دانش آموزانم کار کرده بودم برای همین خودم و فرزندم را به خدا سپردم و زیر تیغ جراحی رفتم.

طبق گفته های همراهانم که قبل از جراحی با پزشکم صحبت کرده بودند، احتمال زنده ماندنم ۱۰ درصد بود، دکترها به خواهرم گفته بودند احتمال زیاد فرزندش را از دست می دهد.

سرانجام خدا به پاس مهرورزی من با دانش آموزانم، زندگی دوباره ای به من هدیه کرد و من بعد از ۱۰ دقیقه که در زمان انجام جراحی به دلیل خونریزی زیاد از دنیا جدا شده بودم، دوباره به زندگی برگشتم و این تولدی دوباره و هدیه ای الهی برای من بود.

بعد از اینکه به هوش آمدم سراغ فرزندم را گرفتم، نوزادی که در هفت ماهگی به دنیا آمده بود و کمتر از یک کیلو وزن داشت با لطف خدا زنده بود و باید مدتی او را به دستگاه های نگهدارنده نوزادهای نارس می سپردیم.

من بعد از ترخیص از بیمارستان برای سرزدن به نوزادم هر روز به بیمارستان می رفتم، تا اینکه یک روز در آسانسور با پیرمردی مواجه شدم که حال مساعدی نداشت، ماندن من در آسانسور در چند دقیقه آنهم با ماسک، مرا به درد پیرمرد که بعدا متوجه شدم کرونا داشته، مبتلا کرد.

این بیماری ۲۷ روز مرا در قرنطینه پای بست کرد و مانع حضورم در بیمارستان شد.

دردهای بیماری کرونا به اندازه دوری از فرزندم مرا رنج نمی داد اما در همین مدت هم با توکل به خدا و با کمک و همراهی یکی از همکارانم به نام "زهرا زارع" کلاسم را اداره کردم. 

مدتی بعد فرزندم را از بیمارستان مرخص کردند حالا من و پسرم "آرسام" با وجود آنهمه مشکلات و ناملایمت ها زیر آسمان آبی خدا روی گوشه ای از این کره خاکی روزگار می گذارنیم و خدا را شاکریم.

فاطمه صاحب الزمانی، "معلمی" را عشق می داند نه شغل، او می گوید توکل به خدا و داشتن نیت خالص و برای رضای او کارها را سهل می کند.

حالا او و دیگر معلم هایی از جنس "فاطمه" آنهم در دورانی که شیوع ویروسی مرگبار دنیا را گرفته بیش از پیش به ما درس زندگی می دهند و عشق را مشق شب و روزمان می کنند.