تاریخ انتشار: ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۰۷:۵۲

سنندج- ایرنا - این شب‌ها با همه شب‌های دیگر فرق دارد، اینجا یلدای روح است که دل را به معراج خدایی شدن می‌برد و جسم خاکی انسان برای ساعاتی عرشی بودن را تجربه می‌کند، هرچند برای باهم بودن در زیر سقف آسمان خدا باید از هم دور باشند.

به گزارش ایرنا، بچه که بودم چادر سفید گل گلی تمام دنیای من بود که وقتی آن را سر می‌کردم و همراه مادر روانه مسجد محل می شدم انگار که عزیزترین بنده خدا بودم.

در دنیای کودکانه‌ام یک مهر و تسبیح و جانماز حجت تمام بندگی من بود و چقدر بندگی در کودکی به دلمان می‌چسبید، آنقدر که هنوز هم حسرت یک لحظه از جنس همان بندگی به دلم مانده است.

سحرهای ماه رمضان آرزو داشتم که مرا از خواب بیدار کنند تا بتوانم همراه خانواده سحری بخورم و بعد با مادر روانه مسجد محل شوم، مسجدی که به نام نامی امام عصر (عج) ، صاحب الزمان نام داشت.

مسجد قدیمی محل حال و هوای دیگری داشت اگر دیر می رسیدی باید انتهای مسجد و روی حصیر می‌نشستی، مسجد آن روزها برای قد و قواره کوچکم خیلی بزرگ بود.

خواب در کودکی خیلی شیرین است اما بیداری برای من شیرین‌تر بود دلم می‌خواست هر سحر بیدار شوم ولی ضعیف و نحیف بودم و همین باعث می شد تا پدر و مادرم خیلی وقتها من را از خواب بیدار نکنند و صبح که بیدار می‌شدم می‌دیدم باز هم سحر مرا بیدار نکرده‌اند چقدر دلم می‌گرفت.

 اما سه روز ماه رمضان را مطمئن بودم که اجازه می‌دهند من روزه بگیرم، شبهایی که آن  را به اسم شبهای احیا می شناختم برایم حکم بهشت را داشت انگار در زمین سیر نمی‌کردم چون یقین داشتم می توانم روزه بگیرم.

شبهایش بعد از افطار روانه مسجد می شدیم و من می دیدم که مادر چقدر آن شب بی قرار است، نماز پشت نماز و رکوع و سجودی که انگار مانند شبهای قبل نبود، تسبیح پشت تسبیح دانه به دانه از لابه‌لای انگشتانش می‌غلطید وبا هر دانه‌اش اشک هم روی گونه‌هایش سرازیر می‌شد.

روز بیست و یکم با اینکه شب را تا صبح بیدار بودیم، مادرم و همه زنهای همسایه مشغول پختن نوعی نان روغنی می‌شدند که نذر مولا علی (ع) بود، نانی  که طعم و بوی آن هنوز هم که هنوز است در خاطرم مانده است.

ما بچه ها مسوول توزیع و پخش آن در محل می شدیم خیلی‌ها هم نذرشان را شب برای افطار روزه داران به مسجد می بردند.

 سالها از آن روزهای بچگی گذشت این رسم و رسوم ادامه داشت تا مادر ها پیر شدند، نان روغنی از سکه افتاد و جایش را به شیرینی های مصنوعی داد.

 حالا ۲ سال است که حسرت یک شب قدر درست و حسابی به دلمان مانده است، فکرش را هم نمی کردیم که روزی برسد برای رفتن به مسجد، به خانه خدا هم دو دل باشیم.

 کرونا ۲ سال است که مراسم های مذهبی را هم تحت تاثیر قرار داده و دلها چقدر ویران آن روزهایی است که شانه به شانه هم در مسجد می نشستیم و از ته دل بک یا الله می‌گفتیم.

مرور خاطراتم تمام شده وصدای اذان صبح به گوش می‌رسد، سری به فضای مجازی می‌زنم پر است از التماس دعا...

افطار ۲۱

بیست و یکمین افطار که از راه می‌رسد، زمین و زمان به تکاپو می‌افتد و انسان به اندازه تمام ساعاتی که از خدا دور بوده، می‌خواهد به آسمان برسد و چه شبی بهتر از این شب که عبادت در آن از هزار ماه بهتر است.
در این شب که پر از گریه‌های استغاثه و دعاست و باران گریه دعای ظهور آفتاب زهرا (س) را دارد، بغض تلنبار شده قدیمی رها می‌شود و تکلیف تقدیر با اشک‌های پشیمان و عذرخواه، به زلالی رقم زده می‌شود.
دل‌ها گم‌گشته ای هستند که از سجاده‌های دعا به ملکوت بال می‌گشایند و باران مهر خدا از دل واژه به واژه جوشن کبیر باریدن می‌گیرد و آنجا که به «الغوث الغوث» می‌رسی، امان نامه‌ای از آتش جهنم به دستت می‌رسد.
فرقی ندارد که در مسجدی یا حسینیه یا هر حریم دیگری که حرم خداست، امسال بیماری باعث شده تا از دور از هم و برای هم دعا کنیم،  قرآن را که بر سر می‌گیری دیگر در پناه آن هستی و وقتی «بک یا الله» می‌گویی یعنی از هر آنچه غیر خداست بریده‌ای و به خدا پناه برده‌ای. ندای «العفو» است که سر به آسمان می ساید و دست‌های دعا برای اجابت بلند است.

امسال برای دومین سال پیاپی شب‌های قدر متفاوت از سال‌های قبل بود، دلها شکسته‌تر از همیشه بود، این روزها خیلی‌ها عزیزانشان را به خاطر بیماری از دست داده اند و خیلی ها هم پاره‌ تنشان روی تخت بیمارستان است.

پیدایش شب قدر
رسم است که دولت‌ها، بودجه و برنامه‌های اقتصادی کشور را به مدت یکسال تعیین می‌کنند تا با طرح و تدبیر معین حرکت کنند و در مدار ثابت قرار گیرند.

گویی این رسم، از نظامی برگرفته شده که در سراسر هستی جاری است و خداوند برنامه هر کسی را به تناسب شأن، شوکت، استعداد و صلاحیت خویش، در شب قدر تدبیر و تعیین می‌کند و فلسفه وجودی این شب هم، همین است.

زمان بستر رخدادهای مختلف است و طلوع و غروب و گذر زمان شاید در نظر ما یکسان باشد اما در آیات قرآن برخی روزها خاص و ویژه هستند.
در منظر قرآن، شب قدر، شب با ارزش و پر فضیلت و با امور مهم و با عظمتی همراه است، شبی که در آن قرآن نازل شده، تقدیر و سرنوشت تعیین می‌شود و جبرئیل و فرشته‌ها از آسمان به زمین نازل می‌شوند.

عبادت در این شب، بالغ بر ۸۰ سال ارزش دارد و قابل قیاس با سایر شب‌ها نیست؛ در چنین شبی خداوند بال رحمت می‌گشاید و بندگان خود را در رواق آن می‌نشاند و شب زنده داران در دریای رحمت الهی غرق می‌شوند.

«قدر» در لغت به معنای اندازه کردن، مقدر ساختن، قرار دادن چیزی به تعداد مخصوص و به شکل و شیوه مخصوص است.



رمضان قلب ماه‌ها
نماینده ولی فقیه در کردستان  به فضیلت ماه رمضان وبه ویژه شبهای قدر اشاره واظهار داشت:  در همه روزهای سال، شبی به فضیلت و اهمیت شب قدر نیست و  این شب، شب فرود آمدن ملائکه به زمین است و کسی که این شب را به احیا و شب زنده داری و عبادت بگذراند، در تعیین سرنوشت و مقدرات خود بهره بیشتری خواهد برد.
حجت الاسلام والمسلمین عبدالرضا پورذهبی  با اشاره به اینکه مقدرات یکسال انسان در این شب تعیین می‌شود، تاکید کرد: باید بکوشیم تا از فرصت‌های ناب این شب‌ها، بهره بیشتری ببریم.

نماینده ولی فقیه در کردستان افزود: شب قدر فرصتی بهترین فرصت است تا خوبی‌ها را جایگزین بدی‌ها، صلح و صفا را جایگزین اختلاف و تفرقه، احسان و نیکی را جایگزین ظلم و ستم، احسان به والدین را جایگزین عاق والدین، و صله‌رحم را جایگزین قطع رحم نماییم.

وی یکی از ضروریات و وظایف در ماه مبارک رمضان را نگه‌داشتن حرمت مقدسات مردم و احکام دین در این ماه مبارک دانست و گفت: باید در این ماه، مراقب رفتار، برخورد و زبان خود باشیم.

نماینده ولی فقیه در کردستان با یادآوری حدیثی از امیرالمومنین(ع) تاکید کرد: امام علی(ع) فرموده روزه قلب بهتر از روزه زبان است و روزه زبان بهتر از روزه شکم است؛ بنابراین باید از بداخلاقی و بدرفتاری ها دوری کرده و زبان خود را حفظ کنیم.

جاهای خالی

مساجد و تکایای کردستان میزبان سوگواران و شب زنده داران بود، با فاصله از هم نشسته‌اند، فاصله ای که باید باشد تا ویروس بینشان ریشه ندواند، هم کرونا و هم خودبینی؛ امسال حسرت دل بسیاری از هیاتی‌ها، خدمت به احیاگران شب‌های قدر است، ۲ سال است که هیاتها دیگر آن شور و شوق را ندارند و بیشتر مردمهماز پشت صفحه تلوزیون و گوشی شب قدر را قدر می دارند.

تمام عمرش را در خدمت عزاداران اهل بیت (ع) بوده و به پهنای صورت اشک می‌ریزد و زیر همان هق هق‌ها می‌گوید: تمام سال را برای رسیدن به شب های قدر می‌گذراندم تا به عزاداران مولا خدمت کنم.
دلش که طوفانی می‌شود، دستانش را روی صورت می‌گیرد، رد نگاهش را که می‌گیرم، می‌رود به سمت پرچم مشکی می‌رود که رویش نوشته؛ فرق خورشید خونفشان شد.

اشک در چشمانش پیداست، سینه می‌زند و چشمانش را بر هم می‌گذارد، انگار می‌خواهد با صدای مداح که جمعیت را به صحنه تشییع غریبانه علی (ع) برده است، به کوچه‌های کوفه برسد و به حسنین بگوید: آقا کمک نمی‌خواهید؟

یکی برای شفای مریض ها دعا می‌کند، آن دیگری برای گرفتارها، یکی برای آرامش دل‌ها و یکی هم برای برآورده شدن حاجات، یکی آرزوی کربلا در دل دارد و دیگری...

اما همه دل‌ها یک حاجت دارد و آن هم دعا برای فرج مولایی است که تا نیاید، حال دل مان خوب نمی‌شود.

جمعیت به ندای «بالحجه» رسیده و دست‌ها برای استجابت همین یک دعا رو به آسمان است، گویی همه حاجات شخصی به فراموشی سپرده شده است.