نه بهترین سرمربی و نه بهترین برنامهریزی او هیچکدام برای موفقیت کافی نیست. در حقیقت تیم مدیریتی یک رییسجمهور است که میتواند موفقیت یا عدم موفقیت را تعیین کند. آنچه در نظام حزبی و در نهاد حزب ایجاد میشود؛ چیزی نیست جز همان تیم خوب و هماهنگ.
در حقیقت احزاب مانند باشگاهها میتوانند به مرور زمان با گزینش بهترین استعدادها و جذب از تیمهای پایه، میتوانند نیازهای مدیریتی خود را تامین کنند. احزاب از دانشگاهها به گزینش بهترین استعدادها مشغول هستند؛ آنها را در قالب مسابقات دانشگاهی و محلی استعدادهای آینده (یا همان مدیران آینده) را کشف میکنند و نهایتا با رشد و پرورش آنها، تیم اصلی شکل میگیرد.
فقدان حزب یعنی فقدان شکلگیری تیمهای مدیرتی و به همین دلیل است که انتخابات در ایران تبدیل میشود به انتخاب یک فرد به جای انتخاب یک تیم با برنامه. در حقیقت در انتخابات ما به افراد رای میدهیم و تقریبا نمیدانیم آن فرد، فردا روز کدام تیم مدیریتی را به همراه خود خواهد داشت.
شاید بتوان خیال خود را راحت کرد و گفت: «حالا که حزب نداریم پس بیخیال شویم و صبر کنیم تا احزابی شکل بگیرند» و بعد با خیال آسوده به واقعیتها پشت کرد و رفت نشست در خلوتگاه خود.
اما واقعیت آن است که این استدلال مدام به بازتولید همان نظام غیرحزبی و همین بیتیم بودنها منتهی خواهد شد. توسعه همیشه باید از جایی آغاز شود؛ از کجا؟ از جایی که میتوانیم آغاز کنیم.
شاید کافی است معرفی تیم به همراه برنامه یکی از مطالبات عمومی شود. این که هر کاندیدایی معرفی کند قرار است کدام تیم مجری وعدههای او باشند. این که کدام تیم قرار است ما را به آن سرزمین مطلوبی که آن کاندیدا به ما نشان میدهد؛ ببرند. کافی است این بار ما مطالبهگر تیمها باشیم.
در حقیقت هیچ فردی نباید از ما چک سفید امضا بگیرد. ما باید بدانیم رای خود را به کدام گروه از متخصصین میدهیم. آنجاست که میتوانیم در خلاء و فقدان احزاب انتخاب خود را اندکی بهبود دهیم. با مطالبهگری از کاندیداها میتوان حتی آنان را وادار کرد تا به دور از شعارها، واقعیتها را ببینند و تیم خود را انتخاب کنند.