تهران- ایرنا- بهزاد کریمی در گفت وگو با ایرنا اظهار داشت: ما باید به لحاظ رسمی نگاهمان را به رشته‌ ایران‌شناسی تغییر دهیم و تعریفی از ایران ارایه کنیم که دربرگیرنده‌ همه‌ اجزا تاریخ ایران اعم از باستانی و اسلامی باشد. محصول این نگرش می‌تواند، مسیر را برای توجه بهتر به ایرانشناسی هموار سازد.

ایران سرشار از جاذبه‌های گردشگری طبیعی و زیست‌محیطی است که می‌تواند در هر زمان از سال، میزبان گردشگران داخلی و خارجی باشد در واقع براساس ضوابط یونسکو ایران جزو ۱۰ کشور برجسته باستان، تاریخی و فرهنگی جهان بوده و از نظر جاذبه های طبیعی نیز رتبه پنجم جهان را در اختیار دارد. همچنین سرزمین ایران به جهت جذابیت‌های تاریخی، فرهنگی و ادبی همواره موضوع مطالعه برای دانشجویان و ایران‌شناسان نه تنها داخل کشور بلکه سراسر جهان بوده‌است.

از عهد باستان و گزارش‌های هرودوت گرفته تا سفرنامه‌های سیاحان و جهانگردان دوران اسلامی همگی نشانۀ تلاش‌ها و پژوهش‌هایی است که در این راستا صورت گرفته‌است. موضوع ایران‌شناسی شامل مطالعه در زمینۀ ابعاد گوناگون تاریخ، فرهنگ، زبان و ادب ایران زمین از دورۀ باستان تا امروز می شود. در این خصوص و در سال‌های گذشته رشته ایرانشناسی در دانشگاه‌ها راه اندازی شده است که گام بسیار موثری در شناخت ایران است، رشته ایرانشناسی در واقع به
 مجموعه‌­ای از مطالعات منظم و علمی مربوط به تمامی شاخه‌­های حوزۀ علوم انسانی دربارۀ ایران، فرهنگ، تمدن و زبان­‌های ایرانی، در دوره‌­های مختلف تاریخی است که در ابتدا یکی از زیرمجموعه­‌های خاورشناسی بوده و خاورشناسان آن را بنیاد نهاده‌­اند.

در تقویم رسمی ایران ۳۰ اردیبهشت به عنوان روز ایرانشناسی و ایرانگردی نامگذاری شده است، تعیین این روز به عنوان "روز ایرانگردی و ایران شناسی" می تواند بهانه ای باشد تا آحاد جامعه و در سطح خاص تر دانش آموزان و دانشجویان حداقل هرچه بیشتر با جاذبه های گردشگری و طبیعی شهر و دیار خود آشنا شوند.

در این خصوص پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا به گفت وگو با بهزاد کریمی پژوهشگر و استادیار گروه ایران‌شناسی پرداخت که در ادامه متن آن آمده است:

ایرنا: درباره‌ تاریخچه‌ تأسیس و وضعیت کنونی رشته‌ ایران‌شناسی در ایران توضیحاتی ارایه کنید.

کریمی: رشته‌ ایران‌شناسی با هدف شناخت عمیق و گسترده‌ ایران با پیشنهاد و ابتکار دکتر حسن حبیبی در ۱۳۸۳ خورشیدی ذیل بنیاد ایران‌شناسی و در چهار گرایش ارشد تاریخ؛ فرهنگ و آداب و رسوم؛ نسخه‌شناسی و عمومی تأسیس شد. بنیاد ایران‌شناسی در آن زمان به‌عنوان یکی از نهادهای زیرمجموعه‌ ریاست جمهوری تعریف شد و از آنجا که بنیاد نهادی آموزشی نبود، مقرر شد تا آموزش این چهار گرایش در محل بنیاد ایران‌شناسی متمرکز باشد اما صدور مدرک از طرف دانشگاه شهید بهشتی صورت پذیرد؛ در حقیقت یک همکاری بین بنیاد و دانشگاه شهید بهشتی صورت گرفت. بعد از بنیاد ایران‌شناسی به دلیل جذابیت رشته و نیاز به وجود آن، مقاطع مختلف این رشته در دیگر دانشگاه‌ها تأسیس شد. در سال ۱۳۸۸ دانشگاه میبد با همت خیرین فرهنگ‌دوست و ایران‌مدار میبدی، برای نخستین بار مقطع کارشناسی این رشته را ایجاد کرد و چندی بعد گرایش ارشد فرهنگ، آداب و رسوم آن را ذیل گروه ایران‌شناسی تأسیس کرد. دانشکده‌ ادبیات و علوم انسانی تهران نیز از سال ۱۳۹۱ یک گرایش ارشد ایران‌شناسی به میزبانی گروه فرهنگ و زبان‌های باستانی ایجاد کرد. بعد از آن شاهد گسترش این رشته در کشور بوده‌ایم. هم اکنون در دانشکده‌ مطالعات جهان دانشگاه تهران، دانشگاه امام خمینی قزوین، دانشگاه شیراز، دانشگاه باهنر کرمان، دانشگاه ولیعصر رفسنجان، دانشگاه گیلان، دانشگاه یزد و دانشگاه بوعلی همدان این رشته در مقاطع مختلف کارشناسی و ارشد دانشجو می‌پذیرد البته تنها در بنیاد ایران‌شناسی و دانشکده‌ مطالعات جهان دانشگاه تهران مقطع دکتری ایران‌شناسی را داریم که بسیار ظرفیت پایینی است.

ایرنا: به نظر شما مهم‌ترین چالش‌ و مشکلات فراروی رشته ایرانشناسی در ایران چیست؟

کریمی: رشته‌ نوبنیاد ایران‌شناسی با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم می‌کند. شاید بشود این مشکلات را به سه دسته‌ نهادی، گفتمانی و رشته‌ای تقسیم‌بندی کرد. در بخش نهادی با وجود این‌که ما دارای بنیاد ایران‌شناسی با ردیف بودجه‌ مستقل و برخی شعبه ها در کشور هستیم، عملاً هیچ گونه کنش فراگیر ملی شایسته‌ای را چنان که در خور نام بلندِ ایران‌شناسی باشد، نمی‌بینیم، این بنیاد نتوانسته است بر خلاف مرکزیتی که دارد ارتباطی با گروه‌های ایران‌شناسی دانشگاهی برقرار کند و در حقیقت به‌طور مستقل و بسته عمل می‌کند البته این بحث مفصلی است و باید در جای دیگری به آن پرداخته شود.

مشکلات گفتمانی بحث دیگری است. از یک منظر بحث معرفت ایران‌شناسی مطرح است که متاسفانه ۲ نگاه بهم پیوسته‌ ناروا به آن وجود دارد. نخست این‌که چون ایران‌شناسی سرچشمه گرفته از شرق‌شناسی است و شرق‌شناسی، زمانی در خدمت قدرت‌های استعماری بوده است، بنابراین ایران‌شناسی مطامع استعماری دارد. این ایده‌ منسوخ باعث شده است، ایران‌شناسی آکادمیک امروزین با شرق‌شناسی سده‌ نوزدهم مقایسه شود و از همین رهگذر نگاه دوم پدید می‌آید که ایران‌شناسان عوامل نفوذی قدرت‌های بیگانه هستند. مشکل دیگر دوگانه‌ دروغین و جعلی ایران/اسلام است. گویی هر شخص سخن از ایران می‌گوید، بر ضد اسلام است، یا هر فرد سخن از اسلام می‌گوید، علیه ایران است. سومین مشکل معرفتی ریشه در نوعی ایران‌ستایی افراطی دارد؛ با این نگرش که گویی ایران‌شناسی تنها باید از ادوار و دستاوردهای مثبت و افتخارآمیز ایران سخن بگوید. در این تلقی از ایران‌‍شناسی که به‌شدت غیرعلمی و ملی‌گرایانه است، ایران‌شناسی عامدانه چشمانش را بر ضعف‌های ایران می‌بندد؛ این نگرش بسیار آسیب‌زاست و می‌تواند پیامدهای ناگواری به همراه داشته باشد. در رهیافتی دیگر به ایران‌شناسی، با نوعی ایران‌شناسی مواجه هستیم که ایران را فقط به‌منزله‌ بخشی از جهان اسلام به رسمیت می‌شناسد و دستاوردهای فرهنگی و تمدنی والای ایران را در این چارچوب تبلیغ می‌کند؛ به‌نظر می‌رسد این نگرشی است که اکنون بر فعالیت‌های بنیاد ایران‌شناسی سایه انداخته است. این چالش‌های فکری و معرفتی باعث شده است تا معرفت و رشته‌ ایران‌شناسی جایگاه شایسته‌ خود را در ایران پیدا نکند.

مشکل دیگر از عدم تعیین ماهیت رشته نشات می گیرد. یعنی با گذشت ۱۷ سال از تأسیس این رشته هنوز بر سر موضوع، روش و دامنه‌ آن بحث و مناقشه وجود دارد. برخی معتقدند اصولا ما در ایران نباید ایران‌شناسی داشته باشیم، چون رشته‌هایی مثل ادبیات و تاریخ و امثال این‌ها را داریم که کار هر یک از آن‌ها شناخت بخشی از فرهنگ و جامعه‌ ایران است؛ حتی برخی از بزرگان مانند استاد ایرج افشار به این ایده باور داشته‌اند. این گروه بر این باورند همچنان‌که ما در فرانسه یا آمریکا فرانسه‌شناسی یا آمریکاشناسی نداریم، نباید به همین سیاق در ایران ایران‌شناسی داشته باشیم. فارغ از این نگرش بهرحال این رشته موجود است و ما از این مرحله عبور کرده‌ایم و حال باید به این پرسش پاسخ دهیم که موضوع این رشته چیست؟ متاسفانه تاکنون پاسخ مشخص و روشنی به این پرسش داده نشده است. برخی به دنبال جزییات هستند و شماری به دنبال کلیات و بعضی به دنبال یک نگرش تلفیقی از شناخت ایران.

بحث دیگری در ادامه‌ این مساله ظهور می‌کند، جایگاه دانش‌آموختگان این رشته در جامعه و اقتصاد ایران است. چون موضوع علم ایران‌شناسی به درستی تبیین نشده است، بنابراین جایگاه دانش‌آموختگان هم واضح نیست. برخی تلقی جزئی‌نگرانه از ایران‌شناسی دارند و قائل به این هستند که این دانش باید منطبق بر رشته‌های موجود دانشگاهی و به‌عنوان رشته‌ای مستقل، به شناخت عناصر مختلف فرهنگی، جغرافیایی، تاریخی، اجتماعی و اقتصادی ایران بپردازد. از نگاه این افراد در علوم مدرن غربی که در 100 سال گذشته وارد ایران شده است، به زمینه یا همان ایران توجهی نشده است و در حقیقت، این علوم در انقطاع نسبت به ایران شکل گرفته‌اند و ما باید با استفاده از معرفت و رشته‌ ایران‌شناسی به‌نوعی این علوم را بومی ‌سازی کنیم.  گروهی دیگر از نظریه‌پردازان به دنبال شناخت کلی ایران فارغ از جزییات هستند و اعتقاد دارند تا کلیتی به نام ایران که در کیستی ایرانیان یا چیستی ایران نمودار می‌شود، نمی‌توان به شناخت جزییات نایل شد.

اینان بر این باورند علم ایران‌شناسی باید به دنبال تبیین ایران و ایرانی باشد و حول این محور حرکت کند. گروه سومی هم وجود دارند که معتقدند می‌توان رویکرد نخست و رویکرد دوم را با هم تلفیق کرد و بنابراین تلقی‌شان از ایران‌شناسی علمی است که هم به کلیت ایران می‌پردازد و هم به جزییات ورود پیدا می‌کند. بحث دیگری که در ادامه‌ این مساله ظهور می‌کند جایگاه دانش‌آموختگان این رشته در جامعه و اقتصاد ایران است. از آن‌جا که هنوز موضوع و روش‌شناسی علم ایران‌شناسی مورد مناقشه است، همچنان جایگاه دانش‌آموختگان این رشته در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. با این‌که این رشته چند سالی هست که ذیل علوم تاریخی دانشجو می‌پذیرد، اما مواجهه‌ نهادهای رسمی با دانش‌آموختگان ایران‌شناسی مانند دانش‌آموختگان تاریخ نیست. به همین خاطر است که می‌بینیم همچنان در آزمون‌های استخدامی دستگاه‌های دولتی، ایران‌شناسی تقریبا هیچ جایگاه معین و تعریف‌شده‌ای ندارد و این باعث سرخوردگی دانش‌آموختگان این رشته شده است.

ایرنا: شما چه راهکاری برای گسترش و توجه بیش از پیش به رشته ایرانشناسی دارید؟

کریمی: به گمانم ما باید به لحاظ رسمی نگاهمان را به رشته‌ ایران‌شناسی تغییر دهیم و تعریفی از ایران ارایه کنیم که دربرگیرنده‌ همه‌ اجزا و عناصر فرهنگ و تاریخ ایران اعم از باستانی و اسلامی باشد. محصول این نگرش می‌تواند مسیر را برای توجه بهتر و بیشتر به ایران‌شناسی هموار سازد. از جهت نهادی نیازمند پیوند نهادها و مراکز و گروه‌های ایران‌شناسی و برگزاری نشست‌های مشترک میان آن‌ها هستیم، اتفاقی که متاسفانه تاکنون رخ نداده است. همچنین باید با هم‌افزایی و همفکری تعریفی منسجم و فراگیر و مقبول از رشته‌ ایران‌شناسی در ایران ارایه دهیم تا از این سردرگمی معرفتی رها شویم. تنها در این صورت است که می‌توان به آینده‌ ایران‌شناسی به عنوان یک رشته‌ کلیدی امید داشت.    ‌