این نقاشی دیواری ۲۸۰ در۵۷۰ سانتیمتری به سفارش پاپ جولیوس، در کنار هشت تصویر دیگر از روایتهای انجیلی کتاب آفرینش، روی سقف نمازخانه سیستین در واتیکان خلق شد. میکلآنژ مدتها روی ترکیببندی و عناصر این صحنه بدیع از پیدایش انسان مطالعه و طراحی نمود، ولی نهایتاً این شاهکار را ظرف تنها سه هفته روی سقف گچی نقاشی کرد.
در این اثر خداوند در هیبت پیرمردی با ریش بلند و خرقهای بر تن به تصویر درآمده، درحالیکه دست راستش را کشیده تا اخگر حیات را از نوک انگشت به آدم منتقل کند. در سمت دیگر آدم در قامت مردی جوان لمیده روی صخره، دست چپش را دراز کرده تا با اخذ روح از رخوت جسمی خارج و تولد زندگی را محقق سازد. هردو پیکره، همانند اغلب فیگورهای دوره رنسانس، عضلانی با تاب و پیچش هستند و کاملاً مجسمهگونه؛ محصول آفرینش هنرمندی که در وحله نخست یک پیکرتراش بود.
آدم به روی بازو تکیه داده، با بدن سست و بیاختیار به لمس قریبالوقوع خدا پاسخ میدهد؛ لمسی کوتاه که به او جان میبخشد و به تمام بشریت حیات خواهد داد. وی با ظاهری مشابه خدا یادآور این پنداشت دینی است که انسان در هیبتی خدایگونه آفریده شده و تجلی صورت ظاهر اوست.
میکلآنژ برای اجرای این فیگور از مدل زنده استفاده کرد، لیکن بهنحو آشکاری از پیکرههای اساطیر یونان باستان الهام گرفت تا با ایدهآلسازی فرم مردانه، آن را به نمادی از کمال خلقت خدا مبدل سازد. بدن آدم شکلی مقعر دارد تا بازتابی از حالت محدب بدن خدا باشد. این تطابق فرم بدن انسان با خدا مصداقی است از تناظر معبود و مخلوق در بینش انسانمحور رنسانس که صراحتاً مورد تاکید هنرمند است.
۱۲ فیگور دیگر، اغلب کودکانی فرشتهگونه لیکن بدون بال، در اطراف فیگور خدا تصویر شدهاند. آنها ظاهراً نفسهایی متولد نشدهاند در انتظار آفرینش نخستین انسان. اما چون تعالیم کلیسای کاتولیک به وجود روحهایی قبل از تولد قائل نیست، بعضاً گفته میشود حضور این فیگورها، بهعنوان مخلوقاتی ماقبل از نخستین انسان، بدعتی بحثبرانگیز است که میکلآنژ مطرح ساخته. شواهد زیادی است که او با بسیاری از سنتهای کاتولیک مخالف بوده و روابط پرفراز و نشیبی با نماینده پاپ و ناظر پروژه نقاشیهای سقف کلیسا داشته است.
لذا صحنهای ارائه کرد که با تصویرهای رایج آفرینش تا آن زمان تفاوتهایی محسوس دارد. چهره محوری در میان این ۱۲ فیگور زن جوانی است که در پناه دست چپ خدا با نگاهی کنجکاوانه به آدم خیره شده است. قرنها تصور غالب این بود که او حوا همسر آینده آدم است، گرچه حضور او پیش از تولد آدم قطعاً با باورهای مسیحی منافات دارد. بعدها برای تطابق دادن این صحنه با روایت کاتولیک، نظریهای مطرح شد مبنیبر اینکه این زن احتمالاً مریم مقدس است که جایگاهی افتخارآمیز نزد خداوند دارد. در این صورت کودکی که در کنار اوست فرزندش عیسی مسیح است که انگشت خدا، بهسان آئین عشاء ربانی، روی شانه اوست. در این پنداشت، آفرینش آدم بهطور ذاتی با ظهور مسیح ارتباط پیدا میکند.
در پشتسر خدا و فیگورها، فرم منحنی قرمز تاریکی است همچون ابری شناور که با دقتنظر بیشتر برشی از مغز انسان را تداعی میکند. جزئیات دقیق سطوح مغز، مخچه و شریانهای اصلی، حاکی از تسلط فوقالعاده میکلآنژ بر آناتومی بدن انسان است و مبین این پندار رنسانسی که خدای هر انسان مغز اوست و آنچه که دریافتهای ما از هستی و متافیزیک را شکل میدهد، چیزی جز فرآیندها در مغز ما نیست. بازخوانی این روایت کهن دینی از منظری جسمانی، نهایتاً به ارائه تصویری از خدا منجر شده که آشکارا از ساحت رفیع و متعالی پروردگار بهدور است، همچنانکه آدم و فرشتگان نیز در جلوهای کاملا انسانی تجسم یافتهاند.