هانیه بختیاری در دشت ماراتن از تنهاییهای بزرگ دختری میگوید که زندگی پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است.
بختیاری، نویسندهای نوقلم است که توانسته ماجرایی پرکشش را در رمان خود نقل کند. او اثرش را با شرح تنهایی بر اثر رفتن شخصی به نام عماد آغاز میکند و در میان نقل زندگی امروزش، از گذشته پرفراز و نشیبی که داشته، میگوید.
مثلا در صفحه ۵ و ۶ کتاب تعریف میکند:
اولین باری که خیلی دویدم ده سالم بود. توی بهشت زهرا بودیم و دیگران تصمیم گرفته بودند من هم باشم تا مرگ مامان را بهتر درک کنم. توی آن شلوغی مشکی و خاکی وقتی مامان را توی قبر گذاشتند، موقع خاکسپاری پاهایم شروع کرد به بیقراری. مثل این که چیزی را بخواهم اما بهم ندهند.» و بعد ادامه میدهد که از همانجا شروع کرد به دویدن...
شخصیت اصلی رمان، نشاط، در رشته ورزشی دویدن استعداد زیادی دارد. اما مساله اینجاست که تمام رمان به همین از دست دادنها و به دستآوردنها ختم میشود. زندگی با تمام پستی و بلندیهایش برای نشاط ادامه دارد تا این که رازی قدیمی برملا میشود.
بختیاری پیش از انتشار این کتاب، در جایزه داستان هدایت، رتبه اول را کسب کرده بود.
دشت ماراتن در ۱۹۶ صفحه در انتشارات کتاب کوچه به چاپ رسیده است.