«گلهای آزالیا» نام مجموعه اشعار «سووال کیم» شاعر معاصر کره جنوبی است که سعیدرضا اتحادی و اینجا هونگ از زبان کرهای به فارسی ترجمه کردهاند و ویراستاری آن را مرتضی کاردر برعهده داشته تا نشر پرنده در ۲۳۱ صفحه منتشر کند. همچنین، کتاب صوتی این مجموعه که در برگیرنده بخشی منتخب از اشعار این کتاب است با گویندگی مهدی فرجاللهی و با موسیقی پسزمینه کرهای تدوین و منتشر شده است.
سووال کیم که به عنوان یکی از مهمترین شاعران معاصر شبه جزیره کره و به عبارتی پدر شعر نوی این کشور نیز شناخته می شود با تکیه بر مفاهیمی چون عشق، جدایی، روشنی، تاریکی و وطن، زبان گویای ملت کره در دوره تسلط ژاپن بر این کشور محسوب می شود. همچنین، زبان عامیانه شاعر موجب نزدیکی خواننده با اشعار وی می شود.
مترجمان اثر، در مقدمه کتاب سعی کرده اند با ذکر تاریخچه مختصری از شعر و ادبیات در کره، پیشاپیش ذهن خواننده را با ریتم و اصطلاحات ذکر شده در اشعار آماده سازند.
مهمترین ویژگی این اثر، دو زبانه بودن آن است که با توجه به علاقه روزافزون به یادگیری زبان کره ای در میان نوجوانان ایرانی، می تواند به عنوان مرجعی در یادگیری بهتر زبان و ادبیات کره مورد استفاده قرار گیرد. لازم به ذکر است که برگردان مستقیم از زبان کره ای در ایران مسبوق به سابقه نیست و این کتاب شاید بتواند مشوقی برای دیگر مترجمان زبان های شرقی و آغازی بر پایان برگردان ادبیات کره از زبان واسطه باشد.
مجموعه شعر گلهای آزالیا تشکیل شده از ۹۰ قطعه شعر در پنج فصل است که اشعار با ریتم و محتوای مشابه در یک فصل دسته بندی شده اند. به دلیل تفاوت های زبانی، مترجمان اثر سعی کرده اند که به جای برگردان واژه به واژه، از برگردان محتوایی بهره ببرند و در این مسیر تلاش شده است که کمترین تغییر در نگارش اولیه توسط شاعر کره ای رخ بدهد و خواننده بتواند از دریچه این اثر با نحوه شعرسرایی کره ای آشنا شود.
از منظر محتوایی این اثر را می توان در دسته اشعار جریان ساز قرار داد. در جای جای اشعار «دشت آتش گرفته» استعارهای از وطنی است که به مدت ۴۰ سال تحت سلطه بیگانگان بوده است. همچنین، در بسیاری از اشعار، از این وطن به عنوان «یار» و «معشوق» نام برده شده است. بنابراین، آنچه در بسیاری از این اشعار مشاهده می شود امید به بازگشت و بازپسگیری وطن است.
همانگونه که شاعر در بخشی از قطعه وطن این چنین سروده است:
آنچه حیوانات نمی دانند، وطن است
آنچه انسان نمی تواند فراموش کند، وطن است
آنچه در بیداری به خاطر نمی آید و
در خواب به ناگاه می آید، وطن است
استخوان های نیاکان من آنجا دفن شده
آنجا گوساله ها دوست و همبازی من بودند
شاید به همین خاطر است
که وطن همیشه در رویای من است
بهار، همه جا صدای پرندگان کوهستان
و گلهای آزالیا آکنده از گلبرگ
پاییز، افراهای رنگارنگ
همراه آب روان چشمه، می روند
به یاد که می آورم
در تلاقی آسمان و دریا
سایه قایق های ماهیگیری دیده می شود
و صدای آواز صیادان به گوش می رسد
برخی از اشعار این مجموعه نیز در برگیرنده احساسات واقعی شاعر است و نیاز به تفسیر برای کشف معنا ندارد؛ چه اینکه شاعر جوان این مجموعه تنها به سرودن دلتنگی ها و شرح دلباختگی و حسرت های خود پرداخته است. چنانچه در قطعه فرصت سروده است:
پلی روی رودخانه
نمی توانستم بگذرم و مردد
موجی در لحظه گذشت
در چشم برهم زدنی
پل را خراب کرد و برد
تویی که رد شده بودی
به آنسو فرا می خواندی
چرا عبور نکردم؟
تو آن سو و من این سو
گهگاه گریه می کنیم
و حسرت