به گزارش خبرنگار سیاسی ایرنا، مقصریابی پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم و شورای شهر و روستای ششم میان اصلاح طلبان آغاز شده است. انگشتهای اشاره به سوی افراد و نهادهای بسیاری نشانه رفته؛ از شورای نگهبان تا تصمیم گیران، از جبهه اصلاحات تا «دونالد ترامپ» در اظهارات اصلاح طلبان هریک به نوعی مقصر شرایط موجود هستند. این مقصریابی در حالی است که اصلاحات باید پس از نزدیک به سه دهه حضور در عرصه سیاست و جامعه ایران، به برخی از مهمترین پرسشهایی که درباره ماهیت، راهبردها و روشهای آن مطرح است پاسخ دهد و به بیان دیگر تکلیف خود را با موضوعات و مفاهیم روشن کند. در این بین مهمترین متغیر اثرگذار در فعالیتها و رمز بقای هر جریان سیاسی و از جمله اصلاح طلبان مردم هستند که این گروه باید نقش و جایگاه مردم را در منظومه فکری خود یکبار برای همیشه ترسیم کند.
مقصر یابی؛ شروع اصلاحات یا پایان آن؟
اصلاحات مُرد؟ یا اصلاحات نمیمیرد؟ پس از انتخابات کدام یک از این دو دیدگاه توصیف دقیقی از شرایط اصلاح طلبان است. گزاره اول را «سعید حجاریان» از تئوریسینهای اصلاحات اعلام و تصریح کرده است: «اصلاحات صندوقمحور مُرد؛ اما قبل از تدفین شکوهمند باید به اتاق تشریح برده شود تا علت مرگ روشن شود. آیا مرگ به علت کهولت سن بوده است یا میتوان ردپای قاتل یا قاتلانی را پیدا کرد؟»
گزاره دوم را «حسین مرعشی» سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی تاکید و اعلام کرده است: «اصلاح طلبی نمیمیرد ممکن است افراد جابه جا شوند.» حجاریان از مرگ اصلاحات صندوق محور سخن گفته و این در حالی است که مرعشی تنها راه اصلاح طلبی را انتخابات می داند و معتقد است راهبرد اصلاح طلبان باید همیشه انتخابات باشد و راهی غیر از این ندارد. انگشت اتهام در توییت حجاریان هم به سمت تصمیم گیران اصلاحات است و هم به سوی نهادهایی که اصلاحات را از کاندیداهای اصلی خود محروم کردند. پیش از این هم «عباس عبدی» دیگر تئوریسین اصلاحات هم در ارزیابی خود از دلایل شکست انتخاباتی خردادماه بیش و پیش از آنکه در پی عاملی خارجی باشد، تکنسینهای اصلاحات را عامل شکست این جریان سیاسی و به حاشیه راندن آن از بطن جامعه دانسته بود.
عبدی نداشتن راهبرد در سطح نظری، عدول از اصول اصلاح طلبی، بسته بودن گعدههای اصلاح طلبی و پیری و خستگی برخی از آنها را در کنار آلوده شدن به جریانهای فرصت طلبی از مهم ترین و ریشه ای ترین علل ناکامی اصلاح طلبان اعلام کرده است. مرعشی اما در تحلیل دلایل شکست به نقش دونالدترامپ در خروج از برجام و بازگشت به تحریمها اشاره می کند و شکست انتخاباتی را قاعده بازی سیاست میداند و تاکید می کند: «در مقطعی شکست خوردیم و هیچ اشکالی هم ندارد، بعد از شکست اشکالاتمان را بررسی میکنیم تا دفعه بعد پیروز شویم. بازی سیاست هم همین است و قرار نیست که ما همیشه برنده باشیم.»
این نوع بازی سیاسی اما نظر و نگرش همه اصلاح طلبان نیست و گروهی از آنها آمادگی بازی در چنین میدانی را ندارند. با این میزان اختلاف نظر میان طیفهای مختلف، آینده جبهه اصلاحات را هم با ابهاماتی مواجه کرده است و استعفای «علیرضا علویتبار» از چهرههای دانشگاهی این جبهه هم بر این ابهامات می افزاید. در صورت تداوم این نوع و روش در شناسایی عامل شکست، پروسه ارزیابی نه تنها نمیتواند افقی روشن برای اصلاح طلبان ترسیم کند بلکه اندک انسجام باقی مانده میان آنها را هم از میان خواهد برد.
معیار اصلاحطلبی در دیدگاه رقبا
ارزیابی شکست انتخاباتی و اساسا سیاست ورزی اصلاح طلبانه تنها دغدغه اصلاح طلبان نیست؛ رقبا و رسانههای آنان نیز پس از پایان انتخابات به این مهم می پردازند. قابل توجه ترین تحلیل اصولگرایان از شرایط امروز اصلاح طلبان را «عبدالله گنجی» مدیر مسئول روزنامه اصولگرای جوان ارائه داده و نسخه ای با محوریت بازگشت جریان چپ (در مفهوم سیاسی ابتدای انقلاب) به راس تصمیم گیری ها و عبور اصلاحات از اصلاح طلبان ساختار شکن پیچیده است. گرچه این نوع نگاه برای بسیاری از اصلاح طلبان چندان خوش نیامده اما گنجی در مقاله خود، از اصلاح طلبان خواسته است تا تکلیف خود را با اصول نظام مشخص کنند؛ اگر اصلاح طلب داخل نظام هستند باید این اصول را بپذیرند و از ابطال و اجتهاد در آن بپرهیزند. اگر ساختار شکن و مخالف اصول هم هستند، تناقض تکاپو برای حضور در این نظام و ساختار را یک بار برای همیشه حل کنند.
گنجی از اصلاحات خواسته معیار اصلاح طلبی خود را اعلام کنند؛ اینکه بر صراط مردم سالاری دینی هستند یا دموکراسی غربی؟ معیار حقوق بشر منشور انقلاب است یا منشور حقوق بشر سازمان ملل؟ اصلاحات میخواهد یکی از سلایق نظام باشد و خود را در آیینه نظام ببیند یا ساختارشکن سکولار باشد؟ پرسشهایی از این دست گرچه در کلام رقیب پیروز تلخ است و حجاریان در واکنشی ضمنی، آن را پروژهای هدفمند برای ساخت اصلاح طلبانی تازه دانسته اما تا زمانی که پاسخی برای این پرسشهای بنیادین داده نشود؛ نمیتوان به آینده اصلاحات امید چندانی داشت.
آینه انتخابات، نقش اصلاحات را دستکم در این دوره راست نموده است و باید دید که بزرگان این جریان سیاسی، در مسیر اصلاح خودشکنی خواهند کرد یا با بهانههایی به شکست آینه روی خواهند آورد.شاید به همین دلیل است که «جلال جلالی زاده» نماینده مجلس ششم و عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت از اصلاح طلبان خواسته توبه سیاسی کنند و در آسیب شناسی جریان اصلاحات گفته است: «اصلاح طلبان به روشنی توضیح نمی دهند و گفته نمیشود، اصلاحات جریانی فکری یا جریانی سیاسی است و یا جریانی اعتقادی و آمیخته از هر دو است!؟ اصلاحطلبان اهداف خود را به خوبی، روشن نمیکنند و دامنه توان و قدرت خود را در حکومت مشخص نمیکنند آیا می توان به بدنه قدرت و هسته سخت قدرت نفوذ پیدا کرد و تلاش آنها برای اعمال نفوذ و تغییر به ثمر می رسد یا نه!؟»
مردمی که دیگر اقتدا نمیکنند
«از قدرت رانده و از مردم مانده» را میتوان یکی از توصیفات ساده اما قابل تامل درباره اصلاح طلبان دانست. مردم در این دوره از انتخابات نشان دادند که به فرد و جبهه ای اقتدا نمیکنند و بر اساس مصلحت و بینش خود تصمیم به مشارکت یا عدم مشارکت در انتخابات می گیرند. بر همین اساس اصلاحات در ادامه حیات سیاسی خود از هر نوع و روشی که باشد باید به عنصر اصلی تداوم این حیات، یعنی مردم و جامعه بازگردد. راه های رفته را ارزیابی کند، از رویش در زمان انتخابات و ریزش پس از پیروزی خودداری کند. برای دغدغههای جامعه مدنی راه حل های اجرایی و البته درازمدت ارائه دهند. مردم دستکم از انتخابات ۸۸ تا ۹۶ به هر دعوت اصلاح طلبان لبیک حضور گفتند اما با مشاهده برخی رفتارها و تصمیمات در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ به این جریان نه گفتند و این «نه» باید مهم ترین بخش از ارزیابیهای انتخاباتی اصلاح طلبان باشد.
واقعیت آن است که چالش ها و معضلات جریان اصلاح طلب دستکم در مقطع کنونی تنها محدود به شکست انتخاباتی نبوده و ناکامی ۱۴۰۰، نوک کوه یخی است که از سال ۷۶ در قطب اصلاحات شکل گرفته و هر آن ممکن است این جریان اصیل و صاحب گفتمان را غرق کند.