گروه طالبان همزمان با خروج غیر مسئولانه سربازان آمریکایی که در نهایت آماده نبودن نیروهای امنیتی افغان صورت گرفت، به شکل برق آسا تا حدود ۸۰ درصد خاک افغانستان را به تصرف در آورد و روز سه شنبه هم در بیانیه ای اعلام کرد که شرایط خود را برای آینده این کشور تا یک ماه آینده به دولت مرکزی مستقر در کابل ارائه خواهد کرد.
تحولات این روزهای افغانستان، درنگاه سطحی شامل یک پایان و یک آغاز است؛ پایانی به ظاهر بر ۲۱ سال اشغال این کشور توسط ارتش های آمریکا و ناتو و آغاز دوره ای که به قاعده مبهم و پیچیده است.
نیات و اهداف پشت پرده آمریکایی ها بطور دقیق مشخص نیست و سوالات زیادی را شکل داده است؛ از جمله اینکه آیا در بطن مذاکرات دوحه در ماه های گذشته توافقی اعلام نشده میان آمریکا و طالبان شکل گرفته است و آیا این خروج و آن جابجایی قدرت و تحویل آن به دشمن قدیمی ، حرکتی در چارچوب طرح کوچ بزرگ آمریکا از خاورمیانه به شرق است؟
البته برخی نشانه ها وجود دارد که این گمانه و فرض را تقویت می کند، اگرچه ضعیف؛ مثلا طالبان این بار به جای مانور در مناطق حوزه نفوذ ایدئولوژیک خود در جنوب، به سمت شمال میل کرده و در اولین روزهای حرکت برق آسا در سطح کشور از استان بدخشان خود را به دهانه دالان مرزی واخان رسانده است؛ کریدوری که که به مانند دستی دراز شده از باریکه ای میان مرزهای تاجیکستان و پاکستان به داخل کشور چین فرو رفته و به سین کیانگ و مرکز آن ارومچی و شهر دوم این استان، کاشغر نزدیک شده است که اگر ترجیح برخی تحلیلگران در ارتباط با اوضاع جاری را مدنظر قرار دهیم، می شود دست آمریکا را در شکم چین دید!
اما از طرفی، پیشروی طالبان به حدی برق آسا و توام با موفقیت بود که نشان داد اتکا به آمریکا به عنوان یک متحد چه میزان ریسک بالایی دارد، بطوری که ارتش تاسیس و تربیت شده از سوی آمریکایی ها به سرعت از دسترس خارج شد تا جایی که بسیاری از مردم به صورت خودجوش مسلح شدند و بسیج مردمی تشکیل دادند.
آمریکایی ها حتی هنگام تخلیه پایگاه نظامی خود در بگرام، به فرماندهان افغان اطلاع ندادند و محل را چراغ خاموش ترک کردند. اینها نشان می دهد که آمریکا نه تنها از نظر سیاسی، دولتی بحران زده و درگیر اختلافات گسترده را رها کرده، بلکه از نظر امنیتی نیز این کشور را در برابر مخالفان مسلحش تنها گذاشته است.
حال فارغ از اینکه فرض فوق درباره توافق میان طالبان و آمریکا درست باشد یا نادرست، مهم وضعیتی است که افغانستان در آن گرفتار شده است و دو طرف معادله یعنی طالبان و دولت مرکزی را در شرایطی ویژه قرار داده است، شرایطی که براساس آن یا باید وارد جنگی خونین و مخرب شوند، یا در چارچوب رفتارهای عقلانی، به سالن های مذاکره بروند.
طرفین باید در نظر داشته باشند که آمریکا و متحدان منطقه ای اش در مدل هایی که قبلا در منطقه پیاده کرده اند از جمله در سوریه ، لیبی و عراق، این کشورها را به کانون حضور جنگجویان تروریست اجاره ای تبدیل کرده اند و امروز افغانستان نیز در همان مسیر و بر لبه تیز تیغ حرکت می کند.
خلاصه اینکه، تشدید سطح تنش می تواند باعث سرازیر شدن سیلی از این تروریست ها از نقاط مختلف جهان، از جیب برخی کشورهای ثروتمند منطقه، به افغانستان شود. بی شک طالبان نمی تواند مدعی مهار و کنترل این نیروها باشد، بطوری که در همین یکی دو سال اخیر اقدامات تروریستی زیادی در افغانستان انجام شده و زنان و کودکان بیگناه به خاک و خون کشیده شده اند که در نهایت مسئولیت آن به گردن نیروهای خودسر و یا داعش افتاده است، این درحالی است که طالبان برغم صدور بیانیه های متعدد در محکومیت چنین رفتارهایی و تکذیب دخالت در آن، نتوانسته موفقیت زیادی در اقناع افکار عمومی افغانستان و جهانیان کسب کند.
بنابراین، بهترین توصیه و پیشنهاد به طالبانی که با سال های آغازین شکل گیری اش تفاوت های زیادی کرده و قواعد بازی را در آوردگاه های دیپلماتیک فراگرفته است، داخل شدن به روند سیاسی افغانستان با هدف ایجاد دولتی فراگیر و با ثبات می باشد و دولت افغانستان نیز می بایست واقعیت طالبان را به رسمیت بشناسد و در نهایت هر دو طرف نسبت به اهداف و نیات آمریکا حساس شوند و بدانند که از دیگ آمریکا و قدرت های غربی، آبی برایشان گرم نمی شود و تنها رنج و محنت ملت افغانستان را دو چندان می کند.