تهران- ایرنا- نتایج یک بررسی جدید نشان می‌دهد مردان تنها ۱۹ درصد از مخاطبان پرفروش‌ترین نویسندگان زن در جهان را تشکیل می‌دهند و جنسیت نویسنده همچنان برای این دسته از خوانندگان عاملی تعیین‌کننده در انتخاب کتاب‌هاست.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، در طول تاریخ تعدادی از نویسندگان زن از خواهران برونته گرفته تا جورج الیوت (اسم مستعار مری آن اوانس) و جی. کی. رولینگ برای این که پسران و مردان را به خواندن کتاب‌هایشان ترغیب کنند، با استفاده از اسامی مستعار جنسیت خود را پنهان می‌کردند. اما حالا چطور؟ آیا در دنیای امروز که دم از عدالت جنسیتی می‌زند، همچنان جنسیت نویسنده عاملی تاثیرگذار بر اقبال یک کتاب در بازار است؟ متاسفانه پاسخ این سوال مثبت است.

به نوشته روزنامه گاردین، مری آن سیگهارت (Sieghart Mary Ann) نویسنده کتاب شکاف قدرت (The Authority Gap) در جریان تحقیقاتی که برای تالیف این کتاب انجام داد به آمار جالبی درباره عادات مطالعاتی مردان و زنان برخورد؛ از مجموع خوانندگان ۱۰ نویسنده پرفروش زن در جهان، از جین آستن و مارگارت آتوود گرفته تا دانیل استیل و جوجو مویز، تنها ۱۹ درصد مرد و باقی همه زن هستند. این در حالی است که در مورد ۱۰ نویسنده پرفروش مرد از جمله چارلز دیکنز، جی.آر.آر. تالکین، لی چایلد و استفان کینگ، آمار خوانندگان از لحاظ جنسیت توازن بیشتری دارد، ۵۵ درصد آنها مرد و ۴۵ درصدشان زن هستند. 

به عبارت دیگر می‌توان این طور گفت که زنان آمادگی لازم برای خواندن کتاب‌های نوشته شده توسط مردان را دارند اما تعداد کمی از مردان حاضر به خواندن آثار نویسندگان زن هستند. ال. جی. راس (LJ Ross) نویسنده انگلیسی که از بین ۱۰ نویسنده پرفروش، بیشترین خواننده مرد را داشت هم احتمالا از آنجایی با اقبال خوانندگان مرد روبه‌رو شده که از سرواژه نام کوچکش استفاده می‌کند و بنابراین ممکن است خوانندگان مرد را به این طریق نسبت به جنسیت خود گمراه کرده باشد. مطالعات انجام شده در این باره همچنین نشان داد، از مجموع خوانندگان مارگارت آتوود نویسنده کانادایی برنده جایزه بوکر که آثارش باید پای ثابت کتابخانه هر ادبیات‌دوستی باشند، تنها ۲۱ درصد مرد هستند. این درحالی است که جولیان بارنز و یان مارتل برندگان مرد جایزه بوکر به ترتیب ۳۹ و ۴۰ درصد یعنی دو برابر آتوود خواننده مرد دارند.

البته این به هیچ عنوان بدان معناست نیست که زنان در نوشتن ادبیات داستانی به خوبی مردان نیستند. در سال ۲۰۱۷، هر ۵ رمان پرفروش سال اثر نویسندگان زن بودند و از ۱۰ رمان برتر سال، ۹ رمان به زنان تعلق داشتند. اینطور هم نیست که بگوییم مردان از خواندن آثار زنان لذت نمی‌برند؛ خوانندگان مرد در سایت گودریدز به آثار نویسندگان زن به طور میانگین از ۵، نمره ۳.۹ را داده‌اند و به نویسندگان مرد نمره ۳.۸.  در پس این آمار و ارقام به ظاهر ساده می‌توان دید مردان تا چه اندازه نسبت به این که برای زنان در حوزه تفکر، هنر و فرهنگ قدرت یکسان قائل شوند، اکراه دارند.

در مورد آثار غیرداستانی که خوانندگان مرد آن اندکی بیشتر از خوانندگان زن است، نیز الگوی مشابهی وجود دارد که البته به اندازه آثار داستانی چشمگیر نیست. خوانندگان مرد در این ژانر هم همچنان بیشتر از آثار نویسندگان زن، آثار هم جنسانشان را می‌خوانند اما اختلاف موجود به اندازه ژانر داستانی نیست چون خوانندگان زن هم به خواندن آثار غیرداستانی همجنسانشان تمایل بیشتری دارند. به هر روی وجود اختلاف کتمان‌شدنی نیست؛ احتمال این که زنان اثر غیرداستانی نویسنده غیر هم جنس خود را بخوانند، ۶۵ درصد بیشتر از مردان است. این آمار و ارقام نشان می‌دهد مردان، آگاهانه یا ناخودآگاه، برای نویسندگان زن به اندازه نویسندگان مرد قدرت قائل نیستند یا فرض را بر آن می‌گیرند کتاب‌های زنان به درد آنها نمی‌خورد بدون آن که به خود زحمت داده و ببینند این فرضیه در واقعیت صدق می‌کند یا نه. 

اهمیت این مساله در آن است که اول از همه تجربه مردان از جهان را محدود می‌کند. برناردین اواریستو نویسنده انگلیسی برنده جایزه بوکر در این باره می‌گوید: از مدت‌ها قبل می‌دانستم مردان به خواندن آثار ما علاقه‌ای ندارند. نوشتن آثار ادبی یکی از روش‌هایی است که ما زنان به واسطه آن روایت و ایده‌هایمان را کشف می‌کنیم و قدرت تفکر و تخیلمان را می‌پرورانیم. وقتی داستان‌های زنانه می‌نویسیم از تجربیات زنان می‌گوییم و به وقتش تجربیات مردان را از زاویه دید زنان روایت می‌کنیم. به نظر من اگر به شنیدن این دیدگاه علاقه ندارید، خیلی نگران‌کننده است.

به عقیده سیگهارت، اگر مردان کتاب‌هایی که زنان نوشته یا درباره آنان نوشته شده را نخوانند، نمی‌توانند ذهن و تجربه ما را از زندگی درک کنند و همچنان زندگی را از دریچه نگاه مردانه نظاره خواهند کرد. این دیدگاه محدود نیز متعاقبا بر روابط ما با آنها به عنوان همکار، دوست و شریک زندگی تاثیر خواهد گذاشت. این وضعیت همچنین به ضرر نویسندگان زن تمام می‌شود چون اگر فقط زنان کتاب‌هایشان را بخوانند، احترام، جایگاه و پول کمتری نصیبشان خواهد شد.

این که کتابی را یک نویسنده زن نوشته باشد یا درباره یک زن باشد به این معنا نیست که چیزی برای عرضه به مردان ندارد. چنین کتابی چشم مردان را به روی تجربیات زنانه از جهان باز می‌کند که اولین قدم برای آموختن همدلی است. خواندن این کتاب‌ها همچنین می‌تواند با ترکاندن حبابی که بسیاری از مردان ناخواسته در آن زندگی می‌کنند، باعث جوانه زدن افکار و بینش‌های جدید در ذهن آنان شود. آیا هدف هنر همین نیست؟