ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری بلخی در ۳۵۰ هجری در بلخ دیده به جهان گشود، پس از پایان دوره تحصیلی خویش تجارت پیشه کرد و سپس به شاعری پرداخت و به زودی یکی از برجستهترین شاعران دربار محمود غزنوی شد به گونه ای که به دلیل خلق اشعار بیبدیل عنوان ملک الشعرایی را از شاه غزنوی گرفت. (۱) عنصری در دربار محمود چنان ثروتی جمع کرد که زبانزد شعرای بعدی گشت، چنانچه خاقانی شروانی در این باره گفته است: «شنیدم که از نقره زد دیگدان / ز زر ساخت آلات خوان عنصری.»
علاوه بر این یکی از نخستین اشاره ها در مورد عنصری را دولتشاه سمرقندی در تذکره خویش این گونه بیان میکند: مناقب و بزرگواری او اظهر من الشمس است و سرآمد شعرای روزگار سلطان محمود بوده و او را ورای طورِ شاعری فضایل بسیار است و بعضی او را حکیم نوشتهاند. چنین گویند که در رکاب سلطان محمود همواره چهارصد شاعرِ متعین ملازم بودندی و پیشوا و مقدم طایفه شعرا استاد عنصری بود و همگان بر شاگردی او مقرّ و معترف بودند. این توصیف نشان دهنده اهمیت و جایگاه والا عنصری در دربار غزنویان دارد.
تالیفات و درونمایه اشعار عنصری
از مهمترین آثار این شاعر گراسنگ میتوان از دیوان شعر، مثنوی شادبهر و عینالحیوة، مثنوی وامق و عذرا و مثنوی خنگ بت و سرخبت نام برد. بسیاری بر این باور هستند که دیوان شعر عنصری مشتمل بر ۳۰ هزار بیت و حاوی قصیده، غزل، رباعی، قطعه، ترکیب بند و مثنوی بوده است، که در اثر گذشت زمان از میان رفته است اما با این وجود آثار پراکنده بسیاری از انواع شعر پارسی از وی بجای مانده و در دست است. بسیاری از قصاید وی در ستایش سلطان محمود و مسعود غزنوی است. در قصیده ها و غزل های عنصری اصطلاحات حکمت و منطق هم وجود دارد. قصیده های عنصری بدون مقدمه است و بیشتر به توصیف می پردازد. از دیگر ویژگی های شعری عنصری دقت خیال و باریک اندیشی و کوشش در آوردن مضامین نو و ابداعی است که، فهم اشعار وی را تا حدی دشوار میسازد. علاوه بر این معانی اشعار عنصری بیشتر فلسفی است و حتی در ترکیبات الفاظ هم یک نوع فلسفه دانی به خرج داده و آنها را از روی اصول فلسفه ترکیب کرده اما با وجود این، اصطلاحات فلسفی در شعر او کم است و میخواسته است که معانی فلسفه را در شعر مضمحل کند و به آنها لباس شعر بپوشاند. (۲)
عنصری در شعر از ۲ شاعر بزرگ عرب ابوتمام و متنبی متأثر بود. در تمام دیوان شعر او یک قرینه غیر متوازن و تعبیر غیر مناسب دشوار میتوان یافت.(۳)
صادق رضازاده شفق در تاریخ ادبیات ایران در خصوص سبک شعری عنصری می گوید: هنرنمایی عنصری عمده در مدیحه سرایی اوست و قسمت عمدۀ مدایح او متوجه به سلطان محمود و جنگ ها و دلیری های آن پادشاه است. عنصری در سفرهای وی ملتزم رکاب بود، وقایع را مشاهده می کرد و ممدوح خود را با وصف های عالی و مزیت های دقیق خیالی متصّف می ساخت. در واقع تقریباً بیشتر قصاید او متوجه به مدح و توصیف سخا، وفا، دانش، شجاعت، ناموری و عدل پروری حکمداران بوده است. پس از این شاعر، غیر از فنّ خود که مدیحه سرایی است، انتظاری نباید داشت و چنانکه گفته شد؛ الحق در این فن تواناست. یعنی کلمات برگزیده و مفید معنی را با حُسن انتخاب و صفای قریحه بهم نیک پیوند داده و معانی دقیق و شعر شیوایی به وجود آورده است. شعرش نه مانند شعر فرخی ساده و نه مثل بعضی اشعار منوچهری معروض تنافر لغات و دشوار و ناهنجار، بلکه استوار و متین و در عین حال صاف و روان مانند آب در جریان است. (۴)
علاوه بر این موارد مبنای سخن عنصری بر عواطف و احساسات شاعرانه نیست. شعر وی از لطافت شاعرانه چندان بهره ندارد، عنصری خود نیز متوجه این مطلب بوده و در قطعه معروف خود، تغزل را رودکیوار نیکو دانسته، اقرار کرده است که تغزلهای وی رودکیوار نیست؛ اما خلق مضامین مدحی و آمیختن برخی از مفاهیم شعری با بعضی تمثیلها و رنگ استدلال دادن به معانی غزلی و مدحی از شاخصهای سخن اوست. همچنین در شعر عنصری، ترکیبهای عربی نیز به میزانی متوسط به کار رفته است.
وامق و عذرا از دیگر آثار عنصری به شمار می رود، این اثر قصه داستانی کهن بود که عنصری آن را در بحر متقارب به نظم کشید و برخی از ابیات آن در فرهنگ نامه ها پراکنده است. باید اذعان کرد که ابیات پراکنده این مثنوی در فرهنگها و کتاب های لغت، ترجمان البلاغه و حدائق السخر نقل شده است. قصه وامق و عذرا از حکایتهای یونانیان مأخوذ است. داستان حقیقی وامق و عذرای عنصری کاملاً معلوم نیست و از هیچ مأخذی جزئیات آن روشن نشده است.
این منظومه گرانبها، با مقدمه، تصحیح و تحشیه محمد شفیع و به سعی و اهتمام فرزندش احمد ربانی در لاهور به چاپ رسید. علاوه بر وامق و عذرا؛ مثنوی خنگ بت و سرخ بت مفقود شده است و چند شعر پراکنده در فرهنگها باقی مانده، این مثنوی در بحر متقارب سروده شده است. درباره جزئیات این قصه اطلاع دقیقی در دست نیست اما شرح بسیار مختصری از آن در اسکندرنامه منثور که در میان سده های ۶ و ۸ هجری نوشته آمده است.
در ادامه به یکی از اشعار زیبای این شاعر گرانسنگ میپردازیم:
در عشق تو کس پای ندارد جز من
بر شوره کسی تخم نکارد جز من
با دشمن و با دوست بدت می گویم
تا هیچ کست دوست ندارد جز من
***
باد نوروزی همی دربوستان بتگرشود
تا زصنعش هر درختی لعبتی دیگر شود
باغ همچون کلبه بزاز پر دیبا شود
باد هممچون طبله عطار پر عنبر شود
سوسنش سیم سپید از باغ بردارد همی
باز همچون عارض خوبان زمین اخضر شود
روی بند هرزمینی حله چینی شود
گوشوار هر درختی رسته گوهر شود
چون حجابی لعبتان خورشید رابینی زناز
گه برون آید ز میغ و گه به میغ اندر شود
افسر سیمین فرو گیرد زسر، کوه بلند
باز مینا چشم و زیبا روی و مشکین سر شود
روز هر روزی بیفزاید چو قدر شهریار
بوستان چون بخت او هر روز برناتر شود.
خاموشی
سرانجام ملکالشعرای برجسته دربار محمود و مسعود غزنوی پس از سالها خدمت به حوزه ادب و فرهنگ ایرانی و برجای گذاشتن اشعاری بیبدیل و گرانسنگ در ۴۳۱ هجری دیده از جهان فروبست و در بلخ به خاک سپرده شد.
منابع
۱- حکیمیان، ابوالفتح. فهرست مشاهیر ایران. تهران: دانشگاه ملی، ۱۳۵۷، ج ۲، ص ۲۷۹- ۲۸۰.
۲- بدیعالزمان فروزانفر، تاریخ ادبیات ایران، به کوشش عنایتالله مجیدی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۳، ص ۱۹۰-۱۹۲.
۳- بدیعالزمان فروزانفر، سخن و سخنوران. تهران: خوارزمی، ج ۲، ۱۳۸۰، ص ۱۱۲، ۱۱۳.
۴- تاریخ ادبیات ایران، تألیف رضازادۀ شفق، انتشارات دانشگاه پهلوی، مرداد ۱۳۵۷، مقدمه.