تهران- ایرنا- روزنامه شرق در یادداشتی نوشت: دولت آینده باید فهرستی از اولویت‌های خود مبتنی بر منافع ملی داشته باشد و در زمان انتخاب بتواند میان آنچه به معنای واقعی حیاتی است، با آنچه نیست تمییز قائل شود. دیپلماسی عرصه بده‌بستان است و همواره دستاوردها با هزینه‌هایی همراه هستند.

در ادامه یادداشت دوشنبه چهارم مرداد ۱۴۰۰ به قلم غلامرضا حداد عضو هیات‌ علمی دانشگاه می‌خوانیم: دوشنبه ۲۱ تیر محمدجواد ظریف با ارسال آخرین گزارش خود به مجلس، با شرح جزئیاتی از مذاکرات وین درباره احیای برجام ابراز امیدواری کرد «آنچه تاکنون امکان تحقق آن فراهم شده» در دولت حجت‌الاسلام‌والمسلمین ابراهیم رئیسی «تکمیل شود». این در حالی است که دوم تیرماه، طرحی با عنوان «ممنوعیت مذاکره مسئولان و مقامات جمهوری اسلامی ایران با مقامات آمریکا» از سوی هیئت‌رئیسه مجلس اعلام وصول شده بود. این دو گزاره در کنار هم نشان می‌دهد که مجددا قرار است ما به بزرگ‌ترین مانع خودمان برای حل مشکلات در سیاست خارجی تبدیل شویم‌ اما چگونه می‌توان از این تکرار و بازگشت پاندولی پرهیز کرد:

۱- هانس مورگنتا، پدر رئالیسم کلاسیک و استاد بزرگ سیاست بین‌الملل، به دیپلماسی در کنار موازنه قوا بسیار بیشتر از ابزارهای دیگر -حقوق بین‌الملل، سازمان‌های بین‌المللی و حکومت جهانی- در حفظ نظم و تعقیب منافع ملی خوش‌بین است و بر کارآمدی آن تأکید دارد. ابزارهایی که دیپلماسی در اختیار دارد از نگاه او عبارت‌اند از اقناع، مصالحه‌ و تهدید به کاربرد زور که هنر دیپلماسی تأکید به‌موقع و درست بر هریک از این ابزارها در زمان مناسب است.

ممنوعیت مذاکره و تابوساختن از آن در آغاز به کار دولت جدید، دیپلماسی را از دو ابزار کارآمد اقناع و مصالحه محروم کرده و آن را به تهدید به کاربرد زور محدود می‌کند. تهدید به زور نیز آنجایی کارآمد است که در مرحله تهدید به اهداف خود برسد وگرنه استفاده از زور برای دستیابی به اهداف نه مقرون‌به‌صرفه است و نه در درازمدت قابل‌تداوم. زور آنجایی که می‌تواند به پول رایج سیاست یعنی نفوذ و اعتبار منجر شود، قابل هزینه‌کردن است و این یعنی زور آنجایی ارزشمند است که در راستای اقناع و مصالحه به کار گرفته شود. اینها البته فارق از این بحث است که اساسا وزن قدرت سخت‌افزاری ایران برای تهدید در مقایسه با دیگران به چه میزان قابل‌ملاحظه است.


۲- اما موفقیت در دیپلماسی از نظر مورگنتا بسته به رعایت قواعدی است. نخست اینکه دیپلماسی باید از جنگاوری و مبارزات ایدئولوژیک به دور باشد. جنگ و مبارزات ایدئولوژیک، فضاهایی دراماتیک و مبتنی بر دوقطبی‌های متضاد خیر و شر یا سیاه و سفید هستند اما دیپلماسی محدوده خاکستری‌ها است. دیپلمات‌ها حتی در میانه جنگی خونبار درحالی‌که سربازانشان در جبهه‌های جنگ مشغول کشتار یکدیگرند، می‌توانند بر سر یک میز بنشینند، به هم لبخند بزنند و امیدوارانه و مؤدبانه برای کسب بیشترین منفعت ملی با یکدیگر مذاکره کنند. تقویت و تثبیت نگاه دوقطبی در سیاست خارجی ایران به‌واسطه معرفی اصولگرایان دولت آینده به‌عنوان نمایندگان اصیل جریان ضدآمریکایی و متعهدان حقیقی به مبارزه ایدئولوژیک با استکبار جهانی، به تضعیف ظرفیت‌های دیپلماسی برای کسب منافع ملی منجر خواهد شد که باید از آن پرهیز شود.

دوم اینکه اهداف سیاست خارجی باید بر اساس منافع ملی تعریف شده و با قدرت ملی حمایت شود. منافع ملی باید مخرج مشترک منافع آحاد جامعه و تمامی جریان‌های داخلی باشد و قدرت ملی باید در راستای حمایت از منافع همگانی به کار گرفته شود. اینکه اقلیتی بتوانند ترجیحات خود را به‌عنوان منافع ملی معرفی کنند و از قدرت خود برای محدودسازی منافع دولت به ترجیحات خود استفاده کنند، عاملی است که اهداف ملی را به اهدافی گروهی و به هزینه عمومی تقلیل داده و دیپلماسی را از یک ابزار کارآمد ملی به یک ابزار نامشروع و منحرف محفلی بدل می‌کند. بنابراین دولت آینده باید متوجه بازتعریف منافع ملی و کنترل منابع قدرت در راستای حمایت از آن برای موفقیت در دیپلماسی باشد.

سوم اینکه دیپلماسی باید از دیدگاه سایر دولت‌ها نیز به صحنه بنگرد تا هم بتواند ترجیحات طرف‌های دیگر و رفتارهای آنها را پیش‌بینی کند و هم بتواند مطالبات خود را با درک اقتضائات و امکانات دیگران تنظیم کند؛ به‌عبارت‌دیگر به جای تعقیب دستاوردهای مطلق و حداکثری متوجه دستاوردهای نسبی باشد تا توافق امکان‌پذیر شود. در دولت آینده توافق درباره احیای برجام تنها از طریق درک متقابل دغدغه‌های همه طرف‌ها ممکن خواهد بود و این نیازمند نگاهی واقع‌بینانه به محیط بین‌المللی است. و آخر اینکه دولت‌ها باید برای «مصالحه» بر سر منافع «غیرحیاتی» آماده باشند. دولت آینده باید فهرستی از اولویت‌های خود مبتنی بر منافع ملی داشته باشد و در زمان انتخاب بتواند میان آنچه به معنای واقعی حیاتی است، با آنچه نیست تمییز قائل شود. دیپلماسی عرصه بده‌بستان است و همواره دستاوردها با هزینه‌هایی همراه هستند. دستاورد بهینه، مطلق نیست بلکه برایندی مثبت است از آنچه به دست می‌آوریم در قبال آنچه ‌به ازای آن از دست می‌دهیم.


۳- اما «مصالحه» پنج شرط دارد: نخست اینکه باید بتوانید از حقوق بی‌ارزش به خاطر جوهره یک امتیاز واقعی صرف‌نظر کنید. 

دولت آینده باید بداند که امتیازاتی واقعی که از طریق دیپلماسی به دنبال آن است، چیست. رفع یا کاهش تضمین‌شده تحریم‌ها می‌تواند یک امتیاز واقعی باشد اما برای کسب این امتیاز واقعی قطعا ایران نیازمند پرداخت هزینه‌های آن خواهد بود. دولت آینده باید انتخاب کند که به هدف تأمین مخرج مشترک منافع آحاد جامعه در پی رفع و کاهش تضمین‌شده تحریم‌ها باشد و هزینه آن را از ترجیحات گروه‌های اقلیت بپردازد یا اینکه دولتی در راستای پیگیری ترجیحات اقلیتی باشد که از تداوم تحریم‌ها سود می‌برند. دوم اینکه برای مصالحه هرگز نباید خود را در موقعیتی قرار داد که عقب‌نشینی از آن مایه آبروریزی باشد. خطوط قرمز ما، باید محرمانه‌ترین اسرار ما باشد نه اینکه آن را آشکارا در مقابل طرف‌های دیگر فریاد بزنیم؛ چراکه در این صورت برای حفظ خطوط قرمز خود ناگزیر خواهیم بود هرگونه امتیازی به طرف مقابل بدهیم. دولت آینده باید بتواند در این خصوص خروجی‌های کلامی در درون مجموعه نظام را کنترل کرده و یکپارچگی ایجاد کند و مانع از این شود که شخصیت‌ها و نهادهای مختلف بنا بر ترجیحات خود خطوط قرمز سیاست خارجی تعریف و از تریبون‌های رسمی آن را اعلام کنند. سوم اینکه برای مصالحه هرگز نباید به متحد ضعیف اجازه داد برای شما تصمیم بگیرد.

چون متحد ضعیف به دلیل کم‌توانی، منافع شما را به ارزانی خواهد فروخت. نفوذ منطقه‌ای ایران در عراق، افغانستان، سوریه، لبنان و یمن مادامی که به سکه رایج سیاست تبدیل نشوند، هیچ ارزشی نخواهند داشت. این نفوذ اگر بنا باشد هیچ‌جا در معامله‌ای به فروش نرسد، اساسا چیزی جز اتلاف منابع نبوده است. ایران باید بتواند از این نفوذ در مذاکره با قدرت‌های بزرگ استفاده بهینه کرده و بهره کافی از این سرمایه‌گذاری‌ها ببرد و این نیازمند هوشیاری است. کاری که روسیه به خوبی با ایران انجام داده است؛ همواره از مشارکت ایران در راستای منافع خود بهره برده اما در زمان تصمیم‌گیری‌های بزرگ به ایران اجازه مشارکت نداده است.‌ آخر اینکه از نظر مورگنتا نیروهای مسلح ابزار سیاست خارجی هستند نه ارباب آن؛ مصالحه تنها در صورتی ممکن خواهد بود که نظامیان در سیاست خارجی تحت کنترل سیاسیون باشند.

نظامیان برای جنگاوری تربیت شده‌اند که در فضایی دوقطبی تا آخرین قطره خون برای حفظ تمامی دستاوردهای مطلق در مقابل دشمن بجنگند. اما در دیپلماسی همواره برای به‌دست‌آوردن باید چیزی را از دست داد و از طرف دیگر در فضای خاکستری دیپلماسی، دوستی و دشمنی جوهری وجود ندارد و این چیزی است که با ذهنیت یک نظامی در تضاد است. اگر نظامیان، دیپلماسی را در دست بگیرند، به‌جای برایند مثبت میان سه‌گانه اقناع، مصالحه و تهدید به زور تنها بر کاری که بلدند یعنی تهدید به زور تأکید خواهند کرد و این مرگ دیپلماسی خواهد بود. دولت آینده اگر می‌خواهد در سیاست خارجی مبتنی بر منافع ملی موفق باشد، باید بتواند بر دوگانه‌ای که محمدجواد ظریف به آن اشاره کرد، به نفع دیپلماسی غلبه کند.


۴- دیپلماسی دانش، فن و هنر مذاکره است؛ به عبارت دیگر هم نیازمند پشتوانه علمی است، هم تجربه عملی و هم خلاقیت و نبوغ فردی. این یعنی دیپلماسی نیازمند دیپلمات‌های دانش‌آموخته، باتجربه و هوشمند است که می‌توان این سه را در عبارت «دیپلماسی تکنوکراتیک» خلاصه کرد. دولت آینده باید به دور از جنجال‌های سیاسی و ایدئولوژیک، دستگاه دیپلماسی را به فن‌سالاران سیاست خارجی بسپارد نه آنانی‌که ضعف دانش و تجربه و هوش خود را با تظاهرات ایدئولوژیک جبران می‌کنند.


۵- شاید بزرگ‌ترین امکان و مهم‌ترین دستاورد سیاست خارجی دولت آینده بتواند ساماندهی به الگوی «مدیریت دشمنی با آمریکا» باشد. دشمنی با آمریکا به مهم‌ترین مؤلفه هویتی جمهوری اسلامی بدل شده است و گریزی از آن نیست اما تداوم فزاینده عملیِ این دشمنی آسیب‌زاست. از زمان تسخیر سفارت آمریکا تا به امروز کمابیش تمامی جریان‌های سیاسی داخلی که از بازی سیاست حذف شده‌اند پیش از طرد و برون‌گذاری به ننگ وابسته به استکبار یا طرفدار آمریکا بودن، داغ بر پیشانی خورده‌اند و این سبب شده است که در فرایند جامعه‌پذیری در رقابتی سیاسی، تمامی بازیگران داخلی از رفتاری که مستعد چنین داغ ننگی شود، پرهیز کنند.

اما اکنون که در آستانه شکل‌گیری دولت سیزدهم، یکدستی نسبی بر فضای سیاسی کشور حاکم شده است، محدودیت‌های ناشی از قواعد رقابت سیاسی نیز بی‌اعتبار شده‌اند و این فرصتی است که دولت آینده می‌تواند از آن استفاده کند. لازم است «همه‌چیز علیه آمریکا» در سطح کنش‌های کلامی حفظ شود اما می‌توان به سمت «همه‌چیز بدون آمریکا» در کنش‌های عملی پیش رفت و حتی به فراخور موقعیت «همکاری موردی با آمریکا» را نیز پذیرفت. در این میان دولت دموکرات‌ها در بستر مذاکرات احیای برجام بزرگ‌ترین مزیت و فرصت است. نخست اینکه دموکرات‌ها به دلیل مبانی فلسفیِ لیبرالی خود به نسبت جمهوری‌خواهان تمایل کمتری به درگیرشدن در منازعات و تنش‌های سخت نظامی و امنیتی دارند، بیشتر مماشات می‌کنند و کمتر حاضر به پرداخت هزینه هستند. 
دوم اینکه در مقایسه با جمهوری‌خواهان تمایل کمتری به یکپارچه دیدن جمهوری اسلامی دارند و طیفی متنوع از میانه‌رو و رادیکال را درون آن به رسمیت می‌شناسند و این باعث می‌شود انعطاف بیشتری در مواجهه با ایران از خود نشان دهند. در آخر اینکه به دلیل تعهد به آزادی و حقوق بشر به نسبت جمهوری‌خواهان امکان کمتری در موازنه ایران توسط دولت‌های اقتدارگرای منطقه دارند.

۶- شاید تحقق بایسته‌های بندهای پیشین به نظر بیش از حد خوشبینانه باشد اما پرهیز از تکرار و تناوب در سیاست خارجی تنها از مسیر چنین بایسته‌هایی خواهد گذشت. جنایو عبدو سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را به «عقلانیت در دقیقه ۹۰» تشبیه می‌کند. دولت آینده اکنون در دقیقه اول بازی است و می‌توان از او متوقع بود از همین دقیقه اول عقلانیت پیشه کند تا در دقیقه ۹۰ ناگزیر از واکنشی غریزی نشود.

منبع: روزنامه شرق