دکتر جلال ستاری از محققان برجسته هنر و ادبیات بار سفر را بست؛ جسمش را به خاک سپرد و روحش برای عروج، رهسپار آسمان شد. او از خود آثاری ارزشمند و گرانسنگ برای ما زمینیان به یادگار گذاشت، آثار و داستانهای رمزی از چگونه زیستن، دوست داشتن و بیان کردن. او افسون افسانهها را میدانست و وجه نمادین نمایشها را میشناخت. او جلال اسطورهشناسی بود.
ستاری به تاریخ و فرهنگ ایرانزمین عشقی عمیق میورزید و این عشق ورزیدن را به دیگر کسان هم آموزش میداد. او در بسیاری از حوزههای تخصصی، آغازگر بحثها بود و پای دیگر محققان ایرانی را به محفل محققان بزرگ جهانی باز کرد.
جلال ستاری همچون ژینوس، یک روی به داخل داشت و یک روی به خارج. از همین روی، او پیوند میان برون و درون بود. با تحقیقات تطبیقی خود، نشان داد که انسانها تا چه حد شبیه و نیازمند به هم هستند و گفتگو بزرگترین معجزه انسانهاست؛ چگونه رؤیاهای جمعی آنها، که در اسطورهها متبلور شده است، همدیگر را فرامیخوانند و دنیا با ستیز چه نازیبا و کریهتر و نیازمند تعزیت میشود.
او برزویه زمان خویش بود که برای یافتن گیاه جاودانی به آن سوی جهان سفر کرد و آموخت که آن گیاه در پردیس همین وطن روییده است. با وجود همه مشکلات و ناملایمات، برخلاف برخی از محققان و پژوهشگران، در گوشهای از این خاک ریشه دواند و استوار ایستاد تا محققان جوان از سایه و میوههایش بهرمند شوند، و چنین هم شد.
یادش گرامی و روحش شاد.