خبر رسید از رنج زیستنی که این اواخر با درد و بیماری همراه بود، رها شده است. چند روز پیش از ۹۰ سالگی. تا آنچه در خیال از گفتوگو با او رشته بودم پنبه شود و در آغوش باد به دور دستها برود. مثل همه خیالهای دیگری که مجال تحقق نمییابند چون باور نداشتم کوهی فرو بریزد و مرد افسون و اسطورهها هم روزی دنیا را ترک کند.
این روزها خبر مرگ پشت هم میرسد؛ از دوست و آشنا و همکار تا بزرگانی که رفتنشان پشت فرهنگ را خالی میکند. اما خبر درگذشت او تیر خلاص شد بر این همه فقدانهای پی در پی. اینبار کوهی فرو ریخته بود... .
بهجای هر واکنشی که دنیای بیرحم این روزهای خبر میطلبد، مدتی به تصویر او روی صفحه گوشی نگاه کردم و به سایه همیشگی نامش بر سر مسیری که این سالها پیمودهام اندیشیدم. به هیچکس برای تهیه مصاحبه و دریافت یادداشت زنگ نزدم. نشستم و یک دل سیر، غم نبودنش را خوردم. به همه کتاب هایی که با نامش در کتابخانه دارم خیره ماندم و به نخستینشان که سالها قبل تنها امید من برای قدم گذاشتن در راهی دشوار شد؛ روانکاوی آتش. این ترجمه از آثار گاستون باشلار با مقدمه مفصلی که چکیدهای از همه کتابهای فیلسوف فرانسوی بود به من جرئت داد تا وارد دنیای ماده و ساختار تخیل شاعرانه شوم.
و سالها بعد وقتی قدم به دنیای اسطوره و دنیای پرافسونش گذاشتم بارها نامش را شنیدم؛ هر بار به احترام و تقدیر که «اگر امروز از اسطورهها میگوییم مدیون سالها تلاش جلال ستاری هستیم» که اسطورهها را آنگونه که در غرب به آن میپرداختند و آنطور که خود در مییافت به دست مخاطب فارسی زبان می رساند. او متفکرانی چون گاستون باشلار، آنتونن آرتو، جرج دومزیل، ولادیمیر پراپ را به جامعه ایرانی معرفی کرد. مدام میآموخت و میآموزاند. مجموعه جهان اسطورهشناسی او سند این تلاش همیشگی بود. مسحور دنیای بیکران افسانه و اسطوره، بسیاری را با این دنیا آشنا کرد و به افسونشان دچار.
در سوئیس روانشناسی خوانده بود. شاگرد ژان پیاژه (روانشناس سوئیسی) بود و حتی یونگ (کارل گوستاو یونگ پدر روانشناسی تحلیلی و عمقی) را هم دیده بود. ستاری خود نمونه عملی گذر از روانشناسی فردی محسوب میشود. تمرکز او بر روانشناسی جمعی و بررسی تاثیر اسطورهها و افسانهها در ناخودآگاه جمعی در قالب آثار ترجمه و تالیفی در اختیار علاقهمندان قرار میگرفت. او بیش از هر که در زندگی دیدهایم نه تنها دانش خود را که دانش بسیاری از اندیشمندان غربی را به همنسلانش و چند نسل بعد منتقل کرده است. تلاش خستگیناپذیری که گواه آن بیش از ۹۰ جلد کتاب است با اثری عمیق و ماندگار در ناخودآگاه جمعی ما.
او چون کوهی گوشهای از همین شهر پرهیاهو زندگی میکرد. کوهی که بیان بزرگیاش نیاز به داد و فریاد و هیاهو نداشت. بود و سرگرم تفکر، ترجمه و تالیف بر داشتههای فرهنگی کشوری میافزود که کم بیمهری از آن ندیده بود. ستاری بخشی از فرهنگ تاریخی و اساطیری این کشور را با دانشی که به فارسی برگردانده و توضیحش داده بود، بر دوش استوارش نگاه میداشت.
مرد افسونها و اسطورهها رفته، کوهی فرو ریخته است ....