مریم خباز، عصر چهارشنبه در آستانه روز خبرنگار در گفتگو با خبرنگار فرهنگی ایرنا با اشاره به سختی کار حرفه خبرنگاری و سخت و زیان آور بودن این شغل اظهار داشت: خبرنگاری مخصوصا روزنامه نگاری دیگر مثل سال های قبل حرمت و هیبت ندارد. خیلی وقتها فکر میکنی انگار فقط برای دل خودت می نویسی و نه چشمی دنبالت می کند و نه گوشی. حس بدی است به آب و آتش زدن و آخرش آب از آب تکان نخوردن.
وی افزود: خیلی ها میگویند عمر رسانههای مکتوب تمام شده و نفس های آخر را میکشند که وضع چنین است؛ ولی اگر رسانه مکتوب رو به موت است چرا هنوز امید عده ای به ماست که قلم به نفعشان بگردانیم یا مراقب باشیم چیزی ننویسیم که به تریج قبای کسی بربخورد؟ نکند به ما تلقین کرده اند که کارمان تمام است تا ما هم خسته و ناامید شویم و چشم روی حقایق ببندیم و دست از کنکاش و جست و جو برداریم و آن وقت خیلی ها که نفعشان در خاموشی رسانه است، هرچه دلشان خواست بکنند؟
ما به سِر شدگی مسوولان کاری نداریم
این خبرنگار که به قول خودش ۱۸ سال است با همین خصلت در رسانه های مکتوب کشور و ۱۲ سال در روزنامه جام جم ماندگار شده اظهار داشت: سال به سال که می گذرد و ما قدیمی تر میشویم، حساسیت مسوولان مختلف نسبت به آنچه می نویسیم و سوت هایی که برای گزارشگری فساد می زنیم، کمتر می شود اما ما به سِر شدگی افراد کاری نداریم و راه خودمان را میرویم.
رسیدگی به مطالبه مددجویان زندان فشافویه
این فعال رسانهای در پاسخ به این سوال که تاثیرگذارترین گزارشی که در سال گذشته نوشتید چه بود گفت: روزی که کفش و کلاه کردم به سمت بیابان های بیانتهای چرمشهر در جنوب تهران که زندان پرت افتاده تهران بزرگ در آن یکه و تنها ایستاده، همین خم شدن و نشکستن بود که کمک حال شد. در یک سالی که با کرونا گذشت طرح هر سوژه میدانی مترادف بود با به راه افتادن موجی از نگرانی که نکند خبرنگار حین کار مبتلا شود و از بدحادثه جانش را پای گزارش بگذارد. اما با وجود نامههایی که از مددجویان زندان به روزنامه میرسید و در آن قسم میدادند که به حال زار مردمی که با زندان فشافویه سر و کار دارند، برسیم دیگر تعلل جایز نبود.
خباز با مرور بخشی از مقدمه گزارشی که در روزنامه جامجم منتشر شده گفت: ندامتگاه تهران بزرگ یک زندان است با ۱۶ هزار زندانی که برای رسیدن به آن یک جاده باریک هفت متری در دسترس است که شب ها تاریکی محض قورتش می دهد، یک زندان است وسط چشم انداز خاکی وخسته کننده بیابان که سگ های ولگرد محاصره اش کرده اند، که اطرافش خاکی و بلاتکلیف است، که خانواده زندانیان باید روی ریگهای درشت راه بروند. این جملهها بخشی از گزارش من است که مهر پارسال منتشر شد.
وی افزود: گزارش اما با این که مخالفانی داشت کار خودش را کرد، نه آنطور که البته دل ما و مردم می خواست بلکه تا جایی که مقدور بود. این گزارش و شرح رنجهای مردمی که حتی جان و مال و ... را در رفت و آمد به این زندان از دست می دهند، اثرش را بخشید. این زندان حالا صاحب یک خط اتوبوس است که مردم را از مشکلات مسافربرهای شخصی، کرایههای میلی و خودروهای گذری ، راحت کرد. و چه چیزی بهتر از این برای یک خبرنگار وقتی اثر قلمش را می بیند.
هنوز می شود کار مثبتی کرد
خبرنگار روزنامه جامجم به یکی دیگر از گزارشهایش اشاره کرد و گفت: همین چند روز قبل به عنوان نخستین خبرنگار نوشتم که سُرم نایاب شده و دارویی دم دستی مثل قطره اشک مصنوعی معجزه است اگر پیدا شود. پس از ما نیز سایر رسانه ها حتی کانالهای مختلف در فضای مجازی از کمبود سرم گفتند و این معضل را ریشه یابی کردند که در نتیجه رفع این چالش به مطالبه ای جدی تبدیل شد.
وی افزود: حالا که این سطرها را می نویسم قرار شده مشکل کمبود سرم در کشور با واردات حل شود و من نفسی راحت می کشم که لابه لای کلی اخبار بد و منفی کرونایی و در فضایی که خسته مان کرده، هنوز می شود کار مثبتی کرد.
به گزارش خبرنگار ایرنا، در هفدهم مرداد ماه سال ۱۳۷۷، محمود صارمی خبرنگار خبرگزاریِ جمهوری اسلامی، به همراه هشت نفر از اعضای کنسولگری ایران در مزار شریف افغانستان به دست گروهک طالبان به شهادت رسید. به همین مناسبت، شورای فرهنگ عمومی، هفدهم مرداد ماه هر سال را به عنوان «روز خبرنگار» نامگذاری کرد.