در یادداشتی به قلم حشمتالله فلاحتپیشه نماینده سابق مجلس، ۲۳ مرداد که در روزنامه آرمان ملی منتشر شده، آمده است: واقعیت قضیه و اتفاقی که الان در افغانستـان رخ داده این است که بعد از حمله ۲۰۰۱ آمریکا به طالبان، که عملا همه مقامات طالبان تحتعنوان تروریستهایی که تحتتعقیب بینالمللی قرار گرفتند، زندان گوانتانامو را به نام طالبان و القاعده شکل داد و بعد از آن دیدیم دولتهایی روی کار آمدند که بیش از ۱۳۵ میلیارد دلار کمک خارجی دریافت کردند ولی روزبهروز با دو عامل اصلی سقوط بیشتر فرو رفتند.
نخست، ناکارآمدی و ضعف مدیریت و دوم، فساد در حوزههای سیاسی، اقتصادی و مدیریتی و...، که اوج آن لوثکردن دموکراسی در افغانستان بود، که در طول یک دهه اخیر عملا کل افغانستان گرفتار جنگ قدرت بین دو نفر شد. در این راستا شاهد بودیم که در آخرین انتخابات چند ماه طول کشید تا عملا فقط دو میلیون رای بازشماری شود! درواقع این رایها نبود که بازشماری میشد؛ بلکه نوعی تبانی بود که پشتپرده وجود داشت که در ابتدا صورت میگیرد و بعد با ادعای رای مردم امضای این تبانی به بار مینشیند. این فسادی بود که در افغانستان شکل گرفت و شکست الگوی نظامسازی سیاسی با استفاده از زور، که دولت آمریکا سعی کرد آن را صورت دهد.
از طرف دیگر، طالبانی دوباره قدرت گرفت که بهرغم آنکه مورد حمله سال ۲۰۰۱ قرار گرفته بود، بازهم در راستای سیاست کشورهای غربی بهویژه آمریکا، طالبان خوب و بد تعریف شد. بخشی از طالبان با سازمان سیا ارتباط خود را حفظ کرد؛ ضمن اینکه کشورهای مختلف مثل عربستان و پاکستان و... حمایتهای خود را ادامه دادند. طالبان هم تغییر رویه داد و در قالب نوعی نشستهای دیپلماتیک، که شکل میداد، سعی میکرد بهگونهای هم خودش را حفظ کند و هم شرایط را فراهم کند، برای اینکه در آینده بتواند در افغانستان مستقر شود. در حقیقت با اینکه شاکله سیاسی طالبان در سال ۲۰۰۱ میلادی منهدم شد ولی ۲۵۰۰ مدرسه علوم دینی با هدف پرورش تروریسم فکری و جذب آنها، به کار خود در مرزهای افغانستان و پاکستان ادامه داد. طالبان در مناطق مختلف نفوذ خود را با استفاده از شرایط عشیرهای افغانستان ادامه داد.
در حوزههای مختلف از جمله قاچاق توانست توان مالی خود را حفظ کند و اینها از جمله مواردی بود که عملا در اوج بیکفایتی و فساد دولتمردان ادامه مییافت. دولت افغانستان که باید از این شرایط با حمایتهای بینالمللی استفاده میکرد تا دموکراسی را گسترش دهد و خواست اصلی مردم در انتخابات به کرسی بنشیند و حاکمیت را در کل افغانستان شکل دهد؛ اما هیچکدام از این کارها صورت نگرفت و به جای آن جنگ قدرت در راس بود. حکومت به خاطر دو فرد، قوانین افغانستان را تغییر داد و عملا دو رئیسجمهور در افغانستان؛ یکی در کاخ ریاستجمهوری و دیگری در کاخ سپیدار مستقر بودند، امور خود را پیش میبردند، هم به مردمسازی و ملتسازی خاص خودشان ادامه میدادند و هم کانونهای قدرت خود را شکل میدادند.
گروههای اقتصادی هم کماکان از فساد شکلگرفته استفاده کردند؛ طوری که گمرکات عملا تبدیل به حوزه منافع مختلف شده بود و طبیعتا هیچ افغانی و بهویژه هیچ سرباز افغانی حاضر نبود خود را برای یک دولت بیکفایت و فاسد به کشتن دهد. خیل عظیم سربازانی که یا فرار کردند یا به طالبان پیوستند، این شرایط را شکل داد. ضمن اینکه طالبان سعی کرد ارتباطات خود را حفظ کند و امکان یارگیری و سربازگیری را فراهم کند. اما واقعیتی که الان وجود دارد این است که عملا دولتی به اسم دولت افغانستان دیگر وجود ندارد. طالبان بهمرزها و دروازههای کابل رسیده و تنها دلیلی که کار یکسره نمیشود این است که طالبان سعی میکند بهگونهای شرایط را شکل دهد که با تحریم بینالمللی مواجه نشود. قدرتهای روز دنیا اعلام کردهاند یک حکومت با استفاده از زور را به رسمیت نمیشناسند ولی این خلاف واقعیات تاریخی است که شکل گرفته و بهطور معمول همه قدرتها، هرکدام کانالی را برای مذاکره با طالبان حفظ کردهاند. اعم از آمریکا، روسیه و حتی کشورهای منطقه مثل ایران و ترکیه کانالی را برای مذاکره با طالبان حفظ کردهاند و طالبان هم نهایت تلاش خود را میکند تا عملا تلاقی منافع منجر به جلوگیری از شکلگیری برنامههایشان نشود. اما یک واقعیت وجود دارد و آن، اینکه شکلگیری یک حکومت افراطی آنهم تحتعنوان دینی بهضرر صلح و امنیت بینالمللی و تمام کشورهای منطقه است.
به هر حال کسانی الان دست به اسلحه شده و در مناطق استراتژیک افغانستان مستقر شدهاند و بعدا در حوزههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک افغانستان صاحب نقش میشوند که از چند سالگی در مدارس تربیت طلبههای افراطی یا طالبهای افراطی پرورش یافتهاند. ممکن است در کوتاهمدت و در شرایطی که به یک نظم خارجی برای یک پیروزی داخلی نیازمند هستند، عادیسازی نکنند ولی معتقدم در بلندمدت طالبانی که هنوز نشانههایی از تغییر را در آن نمیبینیم، در آینده ممکن است عادیسازیهای مختلفی را داشته باشد. به شخصه معتقدم در شأن ملت ایران نیست که با یک افراطیگری مذهبی کنار بیاید. واقعیتی که وجود دارد این است که حتما باید از لحاظ امنیتی اقدامات لازم در مرز در نظر گرفته شود و از لحاظ فرهنگی بهگونهای عمل شود که اقدامات ایذایی؛ چه در حوزههای فیزیکی و چه در حوزههای نرمافزاری مشکلاتی را متوجه کشور ما نکند.
واقعیتی که در کل همه کشورها بدان واقفند این است که کسی حاضر نیست برای یک دولت فاسد و بیکفایت فداکاری کند و نظامسازیای که آمریکاییها از سال ۲۰۰۱ میلادی سعی کردهاند در دنیا شکل دهند، اولین الگو و اولین تجربه آن با شکستی جدی مواجه شده است. در نظامسازی سیاسی، افغانها حتی تا جایی پیش رفتهاند که حق کاپیتالاسیون یا حق قضاوت کنسولی را پذیرفتهاند تا ۱۶ پایگاه آمریکایی را در خاک خودشان حفظ کنند، در صورتی که حتی عراقیها در سال ۲۰۱۱ این حق را برای آمریکاییها قائل نشدهاند و اوباما مجبور شد نظامیهای خود را از عراق خارج کند ولی در افغانستان ماندند؛ منتها این ماندشان در زیر پروبال آمریکاییها، طالبان را به آن قدرتی رسانده است که الان داریم میبینیم و این شکست نظامسازی سیاسی است که در دنیا دیگر نظامسازی سیاسی بدونتوجه به واقعیات درونی کشورها ممکن نیست.