در ادامه یادداشت ۲۳ مرداد ۱۴۰۰ روزنامه همشهری به قلم پیرمحمد ملازهی تحلیلگر ارشد مسایل منطقه می خوانیم: ایران نیز بهعنوان همسایه افغانستان در معرض این تحولات خواهد بود. اینکه ایران در قبال تحولات افغانستان چه سیاست و روندی باید اتخاذ کند نیازمند مرور این تحولات و چرایی بروز و ظهور آن است. در مقدمه ورود به این بحث باید توجه داشت که درباره تحولات افغانستان ۲نگاه در ایران وجود دارد؛ یک نگاه معتقد است که طالبان یکی از واقعیتهای افغانستان است که درصدد احیای امارت اسلامی است.
در این تفکر که چند سالی است در میان عدهای از سیاستمداران بهوجود آمده باید با طالبان بهعنوان یک واقعیت در تحولات افغانستان کنار آمد و امنیت ملی ایران را از این طریق تامین کرد. نگاه دیگر اعتقاد دارد که طالبان به لحاظ ایدئولوژیک تغییری نکرده، هرچند از منظر سیاسی واقعبینتر شده است. در این دیدگاه حمایت از دولت مرکزی و نیروهای نزدیک به ایران در افغانستان در دستور کار بود؛ نیروهایی مثل شمالیها، تاجیکها و فارسزبانهای هرات که در حوزه تمدنی ایران قرار دارند و هزارهها که به لحاظ مذهبی به ایران نزدیک هستند.
در این نگاه تلاش میشود تا این نیروها سهم بیشتری از قدرت بهدست بیاورند و در چارچوب قانون اساسی وجود مسائل را حلوفصل کرد و امنیت ملی ایران از این مسیر محقق
شود. در سالهای اخیر و بهویژه بعد از این نکته روشن شد که واقعیت طالبان را نمیتوان نادیده گرفت، نگاه اول موضوعیت بیشتری یافت و دستکم در سطح حاکمیت طرفداران بیشتری پیدا کرد. همچنین این تلقی نیز بهوجود آمده که با توجه به روابط ایران و پاکستان این کشور با توجه به حمایتهای گسترده از طالبان بتواند از تهدیدهای احتمالی آینده علیه تهران جلوگیری کند. اما در این مسئله ۳نکته اساسی و متمایز وجود دارد که به اختصار به آنها اشاره میکنم.
نکته اول، عدمیکدستی طالبان است. یک گروه شورای کویته است که بهلحاظ سیاسی واقعبینتر هستند، زبان انگلیسی میدانند و پای میز مذاکره نشستهاند. در سوی دیگر نیز شبکه حقانی است که زیرمجموعه داعش محسوب میشود. در آینده افغانستان ترکیبی از این دو به قدرت میرسند و جناح میانهرو نمیتواند همه قدرت را بهدست بگیرد.
نکته دوم، نقش آمریکا در وضعیت فعلی افغانستان و معادلات آینده است. درباره معامله ملابرادر با زلمی خلیلزاد نماینده آمریکا جزئیات زیادی منتشر نشد. خلاصه این مذاکرات این بود که آمریکا افغانستان را ترک میکند و طالبان نیز تضمین داد که این کشور تبدیل به پایگاهی برای فعالیت علیه آمریکا و متحدان او نشود. اما آنچه در افغانستان رخ داده نشان میدهد که توافق در حد بزرگتری بوده است. بر این اساس بهنظر میرسد توافق شده که جریان اسلامگرای اهل سنت خلافتگرا قدرت را در افغانستان بهدست بگیرد؛ جریانی که دیگر علیه آمریکا بهکار گرفته نمیشود بلکه تهدیدی علیه رقبای آمریکا در منطقه خواهد بود.
وقتی طالبان به قدرت برسد نیروهایی که زیرمجموعه آن هستند و از کشورهای هند، پاکستان، اندونزی، مالزی، بنگلادش، سینکیانگ چین، ازبک، چچن و تاجیک هستند پایگاههایی بهدست میآورند. برخی از این گروهها علیه هند میجنگند، گروههایی علیه روسیه و منافع این کشور و عدهای از این گروههای نیز علیه ایران فعالیت خواهند کرد. اما در شرایط کنونی بخشی از این طالبان از طریق پاکستان این اطمینان را به ایران دادهاند که علیه ایران دست به اقدام نخواهند زد و تهدیدی متوجه ایران نخواهد شد. اما تضمینهایی که ایران از پاکستان دریافت کرده با آینده روشنی روبهرو نیست.
نکته سوم، منازعه واشنگتن و پکن بر سر هژمونی جهان در ۴دهه آینده است. آمریکا میدانست که با رفتن از افغانستان فضا برای قدرت گرفتن طالبان فراهم میشود؛ چرا این اقدام طی چند سال اتفاق افتاد؟ آمریکا با خروج نیروهای خود از افغانستان شرایط را برای پایگاههای مخالفان رقبای خود در منطقه باز کرد. در واقع منازعه اصلی میان چین و آمریکا بر سر هژمونی ۴۰سال آینده جهان است. چین تلاش دارد که با گره زدن منافع مشترک کشورها بهخود آنها را همراه کند. چین، ایران، افغانستان و پاکستان را در مسیر طرح یک کمربند، یک جاده قرار داده و برنامههایی برای همکاری در آینده با آنها دارد که برای آمریکا قابلقبول نیست و آنها تا حد توان تلاش میکنند تا در مسیر طرح یک کمربند، یک جاده و حتی قرارداد همکاری ۲۵ساله چین با ایران مانع و مشکل ایجاد کنند.
آمریکا نیز از دوران اوباما و از طریق زلمی خلیلزاد متوجه شد که گروههای قومی قدرت بسیج و تعیینکنندگی و برهم زدن این مناسبات را ندارند. اما نیروی طالبان ایدئولوژیک است و قدرت بالای بسیج مردمی دارد و آمریکا از طریق قدرت گرفتن این گروه میتواند تمام مناسبات منطقه و همکاریها و برنامههای آینده چین را برهم بزند. بنابراین فراهم کردن شرایط برای تفکری که در پی احیای امارت و خلافت اسلامی است در واقع استراتژی آمریکاست. آنها در واقع این خطر را که میتواند متوجه خودشان باشد به جهان اسلام برمیگردانند. بخشی از صورتبندی این طرح نیز شیعه و سنی است که میتواند برای ایران نیز زنگ خطر محسوب شود.
در نهایت اینکه امروز محتملترین سناریو در افغانستان این است که طالبان حداکثر فشار را بر دولت مرکزی برای کنارهگیری وارد کند. پس از این دولت موقت بهوجود بیاید و صحبتهای آن با عبدالله عبدالله در دوحه شده است. طالبان در این دولت نقش مرکزی خواهد داشت و بقیه را هم در حد کارگزار و نه تصمیمگیر میپذیرد. این دولت موقت قانون اساسی جدیدی طراحی میکند که بر اساس آن امارت اسلامی را به شکل تعدیل شده و با درنظر گرفتن همه قومیتها اعلام موجودیت میکند. تشکیل در چنین شرایطی حتی اگر انتخابات نیز برگزار شود طالبان انسجام بسیار بیشتری نسبت به سایر گروهها دارد.
بهنظر میرسد در چنین شرایطی ایران راه تعامل را با طالبان پیش بگیرد و تلاش کند تا منافع ملی خود را از این طرق تامین کند. همه تخممرغها در سبد طالبان است و راه دیگری جز تعامل با این گروه باقی نمانده است اما ممکن است طالبان بعد از به قدرت رسیدن به وعدههای پیشین خود عمل نکند.