تهران- ایرنا- «بهمن اکبری» پژوهشگر جنبش‌های اسلامی معاصر درباره تحولات افغانستان زیر سیطره طالبان اظهار داشت: اگر طالبان جدید، مسائلی چون حقوق زنان و تکثر مذهبی طائفی را به رسمیت بشمارند، از خشونت دست بردارند و به امنیت و رفاه توجه کنند، آینده افغانستان متعلق به طالبان خواهد بود.

پژوهشگر جنبش‌های اسلامی معاصر، در گفت و گو با ایرنا در تبیین خاستگاه و عملکرد جنبش طالبان طبق مدل تحلیل لایه ای (CLA)، به تشریح تحولات طالبان و  لایه های ظاهری، اقتضائات اجتماعی و گفتمانی این جنبش پرداخت.

وی تمام بازیگران داخلی و خارجی افغانستان در سطح منطقه و بین الملل را در تباهی روزگار مردم این کشور دخیل دانست و رویدادهای این روزها را آغاز یک بازی خطرناک برای تاثیرگذاری منفی بر جغرافیای سیاسی امنیتی جنوب شرق آسیا و آسیای مرکزی و زمینه ساز تکرار وقایع دهه ۷۰ در افغانستان ارزیابی کرد.

طالبان، متغیر وابسته در معادلات منطقه ای

استاد دانشگاه ادیان و مذاهب، طالبان را یک متغیر وابسته در معادلات منطقه ای خواند و توضیح داد: «پاکستان» تامین کننده لجستیک طالبان است و این جنبش از منظر ایدئولوژیک به بسیاری از کشورهای منطقه نظیر عربستان و قطر وابسته است. همچنین کشورهای آمریکا، چین، روسیه و ترکیه هر کدام از منظری متفاوت در تقویت طالبان در افغانستان ایفای نقش کرده و می کنند.

اکبری در تحلیل میدان و سیاست طالبان، ستاد طالبان را به شدت متفاوت با صف این گروه خواند و توضیح داد: به نظر می رسد ستاد طالبان که ویترین طالبان در مذاکرات سیاسی است، دارای وجهه «طالبان مدرن» است، اما آنچه در میدان جنگ و کف خیابانهای افغانستان دیده می‌شود، صرفاً یک «طالبان رادیکال» را به نمایش می‌گذارد و این دو جریان در کنار جریان سومی به نام «طالبان محلی» این جنبش را شکل می دهند، در حالی که این سه جریان به هیچ وجه یکسان و هماهنگ نیستند. از این رو طالبان یک «متغیر وابسته» است. چرا که از ترکیه، پاکستان و عربستان تا امارات قطر و غربی‌ها در حال هدایت این جریان هستند.

 رایزن اسبق ایران در ازبکستان در واکنش به تحلیل هایی که طالبان را بسیار مثبت تر از داعش توصیف می‌کنند، «القاعده» را حلقه وصل طالبان و داعش خواند و نتیجه گرفت که تمایز مشخصی میان داعش و طالبان وجود ندارد.

طالبان از منظر ماهیتی تغییر نکرده است

در حالی که این روزها بسیاری از تحول در طالبان سخن می گویند، دکتر اکبری با اشاره به دو محور شکلی و ماهیتی این تحول، به تغییرات شکلی سیاسی طالبان اشاره کرد و گفت: طالبان در عرصه سیاسی و مذاکرات دیپلماتیک تغییر کرده و اساساً تیمی که بیرون از افغانستان در دوحه مستقر بود، «ادبیات دیپلماتیک» را به کار می‌برد. اما از منظر ماهیتی و محتوایی هیچ مولفه ای وجود ندارد که بگوییم طالبان نسبت به گذشته تغییر کرده است.

وی در ادامه گفت: وضعیت فعلی نشان می‌دهد آنها همچنان رفتار دهه‌های اخیر خود را پیگیری می‌کنند. از این رو یادآوری اقدامات آنها در دهه ۷۰ ضروری است؛ آنان در شهر لشکرگاه از مردم به عنوان سپر انسانی استفاده کردند و در نقاط دیگر هم براساس گزارش سازمان ملل، دست به کشتار جمعی شهروندان افغانستان از قومیت‌های مختلف زدند.

چهار لایه نمادها، اقتضائات اجتماعی، گفتمان و اسطوره

اکبری در تبیین ۴ لایه نمادها، اقتضائات اجتماعی، گفتمان و اسطوره های این جنبش اظهار کرد: نمادها و لایه ظاهری طالبان، چیزی جز مبارزه، تعصب، جهالت ورزی، کشتار، نفی قومیت‌ها و غلبه با زور و خشونت نیست و تاکتیک آنها پیروزی با ایجاد وحشت است، یعنی شبیه داعش با قتل و غارت و تجاوز و خونریزی بر قدرت مسلط شوند.

رییس اسبق مرکز ساماندهی ترجمه و نشر  در پاسخ به این سوال که چرا در مقطع کنونی طالبان توانسته بدون زحمت و مقاومت اکثر مناطق افغانستان را در اختیار گیرد، به تبیین اقتضائات اجتماعی ظهور این جنبش پرداخت و فقر و جهالت، تعصب دینی و قومی و گریز از حاکمان بی لیاقت داخلی و استعمار قدرتهای خارجی را از جمله این اقتضائات خواند.

به گفته او محورهای اساسی  گفتمان طالبان  نفی سبیل، عزت اسلامی و نابودی کافران است و «استعاره ها و اسطوره ها»ی اعضای این جنبش، اسلام خواهی و حکمرانی اسلام سیاسی است.

افغانستان محل فراز و فرود اندیشه های جهانی

اکبری ادامه داد: افغانستان محل فراز و فرود بسیاری از اندیشه های جهانی بوده است. در سال ۹۱ شاهد فروپاشی کمونیسم و اتحاد جماهیر شوروی بودیم، اما قبلا این اتحادیه در افغانستان فروریخته بود یعنی مجاهدان با اندیشه سوسیالیزم و چپ گرایانه جنگیدند و مجاهدان حاکم شدند. خروج شوروی از افغانستان به معنای شکست کمونیزم و سوسیالیزم در افکار عمومی افغانستان و اقبال به اسلام خواهی و اسلام گرایی بود. همانگونه که خروج امریکا و متحدان اروپایی آن از افغانستان در مقطع کنونی، به معنای شکست غرب در افکار عمومی افغانستان و سقوط سکولاریزم غربی است.

استاد دانشگاه ادیان و مذاهب حاکمیت یک جنبش را وابسته به مقبولیت مردمی دانست و گفت: مجاهدان با فرو ریختن کمونیسم خود را به ساختار سیاسی نزدیک کردند و مردم امیدوار بودند اسلام گرایی و اسلام خواهی برای آنها امنیت بیاورد. اما مجاهدان برای تصاحب کرسی های قدرت با هم جنگیدند و در نبود شوروی درگیری های تازه ایجاد شد و آن قدر این درگیری ها بالا گرفت که می توان گفت در کنار اسلام‌خواهی عمیق که در مردم افغانستان وجود دارد، زمینه اجتماعی ظهور طالبان نخست، نزاع داخلی مجاهدان افغان بود که به مردم وعده امنیت و رفاه داده بودند ولی نتوانستند و به مال اندوزی و درگیری برای تصاحب قدرت اقدام کردند.

اسلام، سنت تاریخی دیرین در افغانستان

به گفته او، اسلام به عنوان سنت تاریخی دیرین در افغانستان حضور دارد و بخش اعظم ساختار ذهنی زبانی فرهنگی آنها را تشکیل داده و ناگزیر باید به آن توجه شود. این یک عامل ثابت است و دیگر متغیرها را باید در کنار موضوع اسلام خواهی تحلیل کرد. طالبان علاوه بر استفاده از نزاع مجاهدین، خود را به عنوان طلاب و دانش آموختگان حوزه های علوم دینی مطرح کردند و توانستند حاکم شوند و هر جا می رفتند، اول امنیت برقرار می‌کردند، چون ناامنی یکی از مشکلات عمده مردم افغانستان بود. اما اشتباه آنها این بود که بعد از برقراری امنیت، در ایجاد رفاه و نیز توازن و تعادل فرهنگی ناموفق بودند و نتوانستند همه زبان ها و فرهنگ ها را جامع و فراگیر زیر پوشش بگیرند و از اینجا ضربه پذیر شدند و در این مقطع آمریکایی‌ها که سیاستشان حضور در منطقه بود، وارد افغانستان شدند.

رایزن پیشین ایران در عمان در پاسخ به این سوال که «طالبان جدید از کدام اقتضائات اجتماعی بهره برده؟» گفت: اسلام‌خواهی که امری ثابت است و طالبان به آن اتکا دارد و نام خود را «امارت اسلامی» می‌گذارد. ولی امروز علاوه بر آن، از نافرمانی علیه سکولاریسم هم استفاده کرده است. چون مردم دیدند آمدن آمریکایی‌ها نه به امنیت انجامید و نه رفاه. از بین بردن ترس و گرسنگی و ایجاد امنیت و رفاه برای مردم بسیار مهم است. اما آمریکایی‌ها در ایجاد وحدت بین اقوام موفق نبودند و حتی ارتشی که ساختند، مقاوم نبود و نتوانست جلوی طالبان بایستد. مردم هم جلوی آنها مقاومت نمی‌کنند و  اقتضاء اجتماعی آنها در این مقطع، شکست سکولاریزم و خروج آمریکا از منطقه است.

مردم افغانستان در میانه انتخاب

وی مردم افغانستان را در میانه انتخاب بین اسلام خادم و سکولاریزم خادم توصیف کرد و افزود: آینده برای گروهی است که امنیت (در تمام اشکال) و رفاه در تمام سطوح را تامین کند، اما آمریکا و حکومت سکولار رفاه و امنیت را برای منطقه نیاورده است. حالا طالبان نو بر این موج سوار شده و در اقتضائات جدید، با گفتمانها و کهن اسطوره‌های قدیمی طالبان نخست نظیر اسلامخواهی وارد میدان شده و سلطه خود را بر تمام مناطق می گستراند.

پژوهشگر جنبش های اسلامی معاصر ادامه داد: البته طالبان نو اگر بخواهد زیرکانه برخورد کند، شعار خود را معطوف به امنیت و رفاه می‌کند. بعد از تصرف هرات که یکی از پایگاه‌های مهم فرهنگی و خاستگاه تصوف و فرهنگ کهن افغانستانی ها و فارسی زبانان است، امام خطیب که اولین نماز جمعه را در این شهر خواند، در بیانیه‌ای ۱۰ ماده ای به تساوی زن و مرد و پذیرش تصوف اشاره کرد که نشانگر یک بیان جدید است. وهابیون نظیر داعش ضد تصوف هستند و همین موضع درباره تصوف، یک شاقول مناسب برای شناخت خاستگاه جنبشهاست.

پیش بینی آینده افغانستان با طالبان جدید

اکبری در پیش بینی آینده افغانستان با طالبان جدید گفت: تساوی زن و مرد، پذیرش تصوف و توجه به طوایف سه مولفه مهم است که اگر طالبان جدید به آنها پایبند باشند، تکثر مذهبی طائفی را به رسمیت بشمارند، از خشونت دست بردارند و به امنیت و رفاه توجه کنند، آینده افغانستان روشن و متعلق به طالبان خواهد بود. اما اگر خلاف این جریان اعلام شده را انجام دهند، خیر.

به گفته او، امروز دیپلماسی طالبان به کمک میدان آمده و در شعارهای بیرونی از مذاکره، گفتگو، پذیرش دیگری و مفاهیم حقوق بشری دم می‌زنند. البته هنوز بین میدان و دیپلماسی طالبان فاصله زیادی وجود دارد، اما به مقداری که دیپلماسی و میدان نزدیک شده و دیگرخواهی سیطره پیدا کند، تحقق فرض اول محتمل تر است.

پژوهشگر مطالعات راهبردی روابط فرهنگی بین المللی عملکرد کشورهای منطقه مثل ایران، پاکستان، عربستان، ترکیه و نیز چین، روسیه و آمریکا را در اوضاع آینده افغانستان تاثیرگذار دانست و افزود: شاید آنها با دیپلماسی بتواند مانع از اقدامات افراط گرایانه طالبان شوند. به ویژه که افغانستان در شمال با ازبکستان و تاجیکستان هم مرز است که زمینه رشد افکار افراطی در آن وجود دارد و با اویغورها در چین همسایه اند، اگر مداخله گران مستقیم و غیر مستقیم فعال عمل کنند و طالبان هم به جای میدان دادن به افراطیون و رویکردهای داعشی که خط قرمز ایران است، به تعامل روی آورند، با توجه به اینکه الان شاهد پذیرش نسبی آنها در افکار عمومی افغانستان هستیم، حتی طالبان می‌تواند افغانستان را برای دو دهه آینده اداره کند.