به گزارش دوشنبه شب ایرنا از نور نیوز، پس از ماهها کش و قوس در افغانستان بالاخره روز گذشته گروه طالبان وارد کابل شد و با خروج اشرف غنی از کشور، عملا دوره جدیدی از تحولات سیاسی، اجتماعی و امنیتی در همسایه شرقی ایران کلید خورد.
در خصوص چرایی رسیدن افغانستان به این نقطه گفتهها و ناگفتههای بسیاری وجود دارد، اما آنچه واضح و روشن است اینکه؛ دولت این کشور به ویژه شخص رئیسجمهور با تکیه و اعتماد بی حد و حصر به ایالات متحده، عملا مسیری را در پیش گرفت که پایانی غیر از آنچه رخ داد بر آن متصور نبود.
به هر تقدیر؛ امروز گروه طالبان به رهبری «ملا هیبتالله آخوندزاده» تقریبا کنترل تمام جغرافیای افغانستان را در اختیار گرفته و برای تشکیل حکومت و برقراری یک نظام سیاسی فراگیر آماده میشود، موضوعی که تحقق آن بسیار سختتر از مسیر طی شده تاکنون است.
چهره طالبان در نگاه بیشتر مردم این کشور و همچنین افکار عمومی جهانی با خشونت و افراطیگری عجین شده و سابقهای که حکمرانی این گروه بر افغانستان در اذهان عمومی گذارده مطلوب نیست.
چهره امروز طالبان عمدتا حاصل اقدامات این گروه در گذشته است اما آنچه آنان در این مدت سعی کردهاند در گفتار و رفتار از خود نشان دهند، چیزی برخلاف تصاویری است که از آنها در افکار عمومی شکل گرفته است.
طالبان گرچه همچنان بر عقیده خود مبنی بر تشکیل «امارت اسلامی» اصرار دارد، اما طی این مدت بارها و بارها بر ضرورت تعامل، گفتگو و مدارا با طرفهای داخلی و خارجی تاکید کرده و در تلاش برای افزایش «قدرت نرم» خویش است.
در همین خصوص «ذبیحالله مجاهد» سخنگوی طالبان گفته است؛ هنوز نمیتوانیم به قطعیت بگوییم که در آینده چه نظامی در افغانستان حاکم خواهد شد، اما هدف ما تقسیم قدرت میان گروهها و تعامل مثبت با دنیاست.
اینگونه سخنان از سوی مقامات طالبان، طی هفتههای اخیر بعضا بروز و ظهور عملی نیز داشته، چنانچه در برخورد با عناصر دولتی و حتی مقامات دولت سابق و آن گروه که رسما وارد جنگ و درگیری با آنان شدهاند رفتاری مسالمتجویانه داشته و غیر از آنچه گفتهاند عمل نکردهاند.
با این وجود هنوز زود است که بتوان در مورد سیاست قطعی طالبان در تشکیل دولتی فراگیر و شیوههای حکمرانی جدید قضاوتی قطعی کرد و بر همین اساس، حتی کشورهای غربی و ایالات متحده نیز که با طالبان توافقنامه امضا کردهاند، نه تنها نشانهای از به رسمیت شناختن این گروه به عنوان نظام حاکم در افغانستان ارائه نکردهاند بلکه سیگنالهای متفاوتی را نیز مطرح نمودهاند.
در چنین شرایطی بدون شک طالبان اگر بخواهد مورد پذیرش مردم خود و افکار عمومی جهان واقع شود، گریزی ندارد جز اینکه در عمل نشان دهد که تصویر حاکمیت ۵ ساله طالبان (۱۹۹۶تا۲۰۰۱) باید به فراموشی سپرده شود و این گروه قصد دارد در شرایط جدید با پوستاندازی جدی بر اساس رویکردها و معیارهای پذیرفته شده جهانی رفتار کند.
به هر حال طالبان چارهای ندارد جز اینکه در کشوری با تنوع قومی-مذهبی بسیار زیاد، مدلی از حکومت را پیادهسازی کند که طی آن از همه این ظرفیتها به درستی استفاده شود و بر اساس خواست و اراده مردم، شیوه و الگوی حکمرانی خود را به اجرا درآورد.
به بیان دقیقتر؛ اگر طالبان مدعی است که کشور را با بیشترین پذیرش مردمی و کمترین میزان جنگ و خونریزی زیر کنترل خود درآورده است، پس اصلیترین و مهمترین آزمون آیندهاش این است که تغییر گفتمانی خود را در عمل هم نشان دهد تا از این رهگذر بتواند به ایجاد باور جدید در مردم خود، همسایگان و دیگر کشورهای جهان در خصوص شکلگیری تغییرات واقعی و پایدار در گروه طالبان کمک کند.