روزی زاده میشویم و روزی میمیریم. این، وجه مشترکِ همه انسانها و بلکه همه کائنات است؛ امّا زندگیِ راستین در سرنوشت جسم خاکی خلاصه نمیشود و سرشتی دیگر دارد. در مطالعه احوال بزرگان، باید به این نکته، توجّه داشت. هر انسانی را آغازی است و انجامی. کودکی و جوانی، میانسالی و پیری در زندگیِ همه بنیآدم تکرار میشود. اینها حیات ظاهری است و صورتِ زیستن. در ورای این سِیر طبیعی، سلوک روحیِ هر شخص است که او را به کام مرگ ابدی میکشاند و یا زندگِی جاودانه میبخشد. هرچند حیات ظاهری و سلوک روحانی، ارتباطی متقابل دارند لیکن اوّلی با مرگ جسم، متوقّف میشود و دیگری، فناناپذیر است. سطح زندگی، چندان ارجمند نیست، اگر عمق آن، ارجمند نباشد؛ اینها بخشی از نوشته محمدرضا حکیمی فرزانه و حکیم نامدار خراسان است؛ فردی که امام خمینی(ره) او را «جناب مستطاب ثقهالاسلام» خطاب میکنند و رهبر انقلاب وی را مشاوری خوب برای اهالی فرهنگ میدانند.
تولد و تحصیلات
محمّدرضا حکیمی فرزند حاج عبدالوهاب در ۱۳۱۴ خورشیدی در مشهد چشم به جهان گشود. پس از گذراندن دوران دبستان به حوزه علمیّه «نوّاب» وارد شد و در میان همدرسانِ خویش، خوش درخشید. به زودی در بسیاری از شاخههای علوم حوزوی و معارف دینی، «مرجع تحقیقِ» طلّاب جوان و کثیری از دانشجویان و جوانان در بیرون از حوزه شد. وی از محضر عالمانی چون ادیب نیشابوری، آیتالله حاج سید محمّدهادی میلانی، شیخ هاشم و شیخ مجتبی قزوینی، حاج میرزا احمد مدرّس، شیخ غلامحسین محامی بادکوبهای و… کسب علم کرد و با بزرگانی همچون علّامه امینی، سیّد ابوالحسن حافظیان، شیخ علی اکبر الهیان و… مأنوس شد.
انس با محافل ادبی
حکیمی در بسیاری از محافل ادبی خراسان مانند انجمن ادبی قهرمان و فردوسی عضویت داشت؛ او در ۲۳ سالگی از آقابزرگطهرانی اجازه نقل حدیث گرفت و از همان دوران، سری پرشور داشت و در راه تحقق عدالت مبارزه میکرد. مهدی اخوانثالث از دوستانش، وی را «سربدار امروز خراسان» نامیده و شعری را در نخستین مجموعه انتشاریافته خود، با نام «ارغنون»، به او تقدیم کرده است و مهرداد اوستا در وصفش سروده: «در گلشن کلام «حکیمی» بین / آیات رشک حکمت یونان را».
او با شاعرانی چون غلامرضا قدسی، عماد خراسانی، امیری فیروزکوهی و شهریار همنشینی داشت و در ۱۳۴۹ خورشیدی و در بحبوحه عصر اختناق، با همکاری علامه سیدجعفر شهیدی، یادنامه علامه امینی، صاحب «الغدیر» را منتشر کرد.
آثار و تالیفات
آثار این استاد فرزانه را می توان در چند مورد دسته بندی کرد که به این شرح است:
- آثاری که در معرّفی و شناساندنِ مکتب تفکیک نگاشته شدهاند: همچون «مقام عقل، اجتهاد و تقلید در فلسفه، معاد جسمانی در حکمت متعالیه، الهیّات الهی و الهیّات بشری و مکتب تفکیک»
- آثاری که در زمینه روایات اهل بیت(ع) و ترجمه احادیث تألیف شده است از جمله دایرهالمعارف «الحیاه، گزارش و انذار»
- آثاری که شناساننده اسلام نجاتبخش و آموزنده دستورات فردی و اجتماعیِ این آیین آسمانی هستند، همچون «کلام جاودانه، خورشید مغرب، امام در عینیّت جامعه، مرام جاودانه، جامعهسازی قرآنی، پیام جاودانه، ادبیّات و تعهّد در اسلام»
- آثاری که در تجلیل از زحمات و مجاهدات مفاخر اسلام نوشته شده و تصویرگر چهره روشنیبخشِ این رادمردان است، چونان «سپیدهباوران، بیدارگران اقالیم قبله، حماسه غدیر، شیخ آقابزرگ، میرحامدحسین و شرفالدّین»
- آثاری که مجموعهای از مقالات او را در بر میگیرد مانند «عقل سرخ، آنجا که خورشید میوزد، نان و کتاب و عاشورا و غزّه» همچنین اشعار فارسی و عربیِ حکیمی را نیز می توان به اینها افزود.
وصی دکتر شریعتی
علی شریعتی در نامه ای در آذر ۱۳۵۵ خورشیدی، حکیمی را به عنوان «وصیت شرعی» خود قرار می دهد و ۶ ماه قبل از مرگش شخصاً نامه را به دست او می رساند. در این نامه آمده است: «برادرم، مرد آگاهی و ایمان، اخلاص و تقوی، آزادی و ادب، دانش و دین، محمد رضا حکیمی. در این فصل بد که هر خبری میرسد شوم است و هرچه روی میدهد فاجعه و «هر دم از نو غمی آید به مبارکبادم»، نام شما بر این دو «یادنامه» برای من یادآور آن آرزوی دیرینه و شیرین بود، که همچون صدها هزار آرزوی دیگری که طوقی کرده بودم و بر گردن فردا بسته بودم در این ترکتاز زمانه گسست و به یغما رفت و آن آرزو در یک کلمه، بازگشت شما به میدان بود، میدانی که اینچنین خالی ماندهاست و در پیرامون، نسلی عاشق و تشنه نگران ایستاده و چشم انتظار تا مگر در برابر این «غوغا»، رویاروری این دنکیشوتها و شومنهای شبه هنری و شبه سیاسی و شبه مذهبی و این همه خیمهشب بازیها که در مسجد و میخانه برپاست و کارگردانِ همه یکی است، سواری بیرون آید، شمشیر علی در دست و زبان علی در کام، دلی گدازان از عشق، سری بیدار از حکمت... اما رنج دیگرم این است که بسیاری از کارهای اصلیام به همان علتِ همیشه، زندانی زمانه شده و به نابودی تهدید میشود، آنچه هم از من نشر یافته، به دلیل نبودن امکانات و کم بودن فرصت، خام و عجولانه و پرغلط و بد چاپ شدهاست و تمامی آن را نه به عنوان کارهای علمی-تحقیقی، که فریادهایی از سر درد، نشانههایی از یک راه، تکانهایی برای بیداری، ارایه طریق، طرحهایی کلی از یک مکتب، یک دعوت، جهات و ایدهها و بالأخره نوعی بسیج فکری و روحی در جامعه باید تلقی کرد و آن هم در شرایطی تبعیدی، فشار، توطئه، فرصت گذرا و حالتی که هر لحظه اش انتظار فاجعه ای میرفت. آنها همه باید تجدید نظر شود، از نظر علمی غنی شود و خورشت بخورد، غلطگیری معنوی و لفظی و چاپی شود. اینک، من، همه اینها را که ثمره عمر من و عشق من است و تمام هستیام و همه اندوختهام و میراثم را با این وصیت شرعی، یکجا به دست شما میسپارم و با آنها هر کاری که میخواهی بکن. فقط بپذیر تا سرنوشت سختی را که در پیش دارم بتوانم با فراغت دل بپذیرم و مطمئن باشم که خصومتها و خباثتها در محو یا مسخ ایمان و آثار من کاری از پیش نخواهند برد و ودیعه ام را بهدست کسی میسپارم که از خودم شایستهتر است. لطف خدا و سوز علی تو را در این سکوت سیاه، به سخن آورد که دارد همه چیز از دست میرود، ملت ما مسخ میشود و غدیر ما میخشکد، برجهای بلند افتخار در هجوم این غوغا و غارتْ بی دفاع ماندهاست. بغض هزارها درد، مجال سخنم نمیدهد و سرپرستی و تربیت همه این عزیزتر از کودکانم را به تو میسپارم و تو را به خدا و…خود در انتظار هرچه خدا بخواهد».
درگذشت
با همه گیر شدن ویروس کرونا این فقیه شیعه نیز به این ویروس مبتلا شد که چند روزی بنا به تشخیص تیم پزشکی پس از دریافت دُز دوم واکسن کرونا در بیمارستان بستری بود در ۱۰ تیر ۱۴۰۰ خورشیدی از بیمارستان مرخص شد اما متاسفانه با شدت گرفتن بیماری این استاد فرزانه بار دیگر به بیمارستان منتقل و در بخش ICU بستری شد و همچنان دچار ضعف جسمی شدیدی بود تا اینکه سرانجام حدود ساعت ۲۲ در ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ خورشیدی چشم از جهان فروبست.
آیت الله خامنه ای در پیامی درگذشته این عالم و متفکر برجسته را تسلیت گفتند. در این پیام آمده است: با تأسف و تأثر خبر درگذشت عالم و متفکّر برجسته جناب آقای محمدرضا حکیمی قدّساللهنفسه را دریافت کردم. ایشان دانشمندی جامع، ادیبی چیرهدست، اندیشهورزی نوآور، اسلامشناسی عدالتخواه بودند. ایشان عمر را فارغ از آرایهها و پیرایههای مادی در خدمت معارف والای قرآن و سنّت گذرانده و آثاری ارزشمند از خود به جا نهادند. بهرهگیری از محضر پر فیض و نفس گرمِ استادان معرفت و معنویت در مشهد مقدس، ذخیرهای از توکل و تعبّد و غنای نفس در دل و جان این شخصیت عزیز به جا نهاده بود که تا آخر عمر با برکتش وی را استوار میداشت. اینجانب فقدان اندوهبار این رفیق دیرین را به خاندان مکرّم حکیمی و بازماندگان بویژه برادر بزرگوار ایشان و نیز به همه دوستان و علاقمندان آن مرحوم تسلیت عرض میکنم و رحمت و مغفرت الهی را برای وی مسألت مینمایم.