هنرمندان و خاصه سینماگران بیش از پیش پای کار بودند و وعدههایی که قرار بود گشایشی باشد برای همه مشکلات و این همان وعده نابخشودنی بود، زیرا قرار بود مسیر از ایستگاه دوازدهم پر سنگ و کلوخ شود و ناهموار و آرزوها یکی پس دیگری جا بماند در راه …
کولههای آرزوها سنگین بود، پس عدهای در راه ماندند، مثل همان داستانهایی که هرگز خلق نشد، یا همان داستانهایی که به دلیل بیبرنامگی مدیران راه، هرگز به دامنه نمایش نرسید.
حالا کمپ هشت سالهای به پایان رسیده و خستگی بر تن آنها که رویای قله را در سر داشتند مانده است، برخی سالهاست ماندهاند پشت صف اکران و برخی دیگر در ابتدای مسیر تولید متوقف شدهاند، برخی هم که به واسطه تورم افسارگسیخته چشم بر تجربه دیدن هر گونه نمایشی به ویژه بر پرده هنر هفتم بستهاند.
حالا همه چشمها به کمپ سیزدهم است، اینبار رسیدن به قله نه نمایانگر مقاومت کوهنوردان است و نه همت مدیران راه، که این دو لازم و واجب است …
اینبار دماوند به انتظار نشسته است، تا امیدش را بازیابد و جای پای وطنپرستی و کرامت ایران را بر خود به ثبت برساند، هنرمندان مانده در راه نیز به انتظار تدارکی ویژهاند، برای تنفس هوای تازه، تا دوباره شکوفه بزند رویا در ذهن و قلمشان، تا بر قله افتخار دماوند ایران بایستند و تصویری جدید را ثبت کنند از هنر ایران و ایرانی و البته صعودی که در آن سقوط نباشد.