به گزارش روز چهارشنبه ایرنا از تارنمای «ای اس پی آی استراتژیست» استرالیا، در طول ۲۰ سال گذشته دو رویداد تاریخی در افغانستان بدین گونه رخ داد، یکی زمانی بود که رئیس جمهوری وقت آمریکا در زمان حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر توسط گروه القاعده فرمان حمله به افغانستان را صادر کرده بود و امروز نیز «جو بایدن» رئیس جمهوری آمریکا از طالبان تقاضای فرصت خروج نیروهای آمریکایی و متحدانش از خاک این کشور را می کند.
در این تحلیلی آمده است: حمله نظامی آمریکا و متحدان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و حتی غیرناتوی آن قطعا عاملی برای آشفتگی بیشتر شرایط اجتماعی افغانستان و جنگ در آن بوده و هست. آمریکا به مدت ۲ دهه ارتش خود را برای دو هدف اصلی و مهم در افغانستان مستقر کرد. اول انتقام از گروه تروریستی القاعده و حمله تروریستی بزرگی که این گروه در خاک آمریکا انجام داده بود و پیدا کردن اعضای این گروه و کسانی که به آن ها پناه داده بودند، یعنی گروه طالبان و دیگری برای اطمینان از اینکه افغانستان دیگر هرگز به کانونی برای تروریست های بین المللی تبدیل نخواهد شد.
براساس این گزارش، اگرچه هدف اول در ابتدا با موفقیت همراه بود که منجر به سرنگونی طالبان و پراکنده شدن القاعده شد، اما هیچ کدام از آن دو را شکست نداد و مغلوب نکرد. رهبران هر دو گروه به راحتی با گذر از مرزها به پاکستان رفتند تا برنامه ها و نقشه های خود را برای بازگشت دوباره خود به افغانستان محقق کنند. برای اینکه افغانستان به مسیر درست هدایت شود «جورج بوش» رئیس جمهوری وقت آمریکا به مردم افغانستان خاطر نشان کرد که برای رفتن از کشورشان به کشوری امن و باثبات کمک خواهد کرد. رویکرد آمریکا برای تحقق این قول ناکارآمد از آب درآمد و اجرایی نشد.
به اعتقاد نویسنده این تحلیل، از طرفی پویش بازسازی شهری و ارتش با ضعف برنامه ریزی، اجرایی و عملی شد. این تلاش ها نه در قالب چارچوب ملی و نه براساس نیازهای کشور افغانستان مدیریت نشده بود. این کشور به لحاظ اجتماعی و فرهنگی سنتی بود و از لحاظ اقتصادی فقیر و به لحاظ سیاسی نیز تهی از پایه ها و اصول لازم برای تغییری دموکراتیک بود، بنابرا این باید گفت که برنامه ریزان آمریکایی جنگ در افغانستان درکی درست از عمق پیچیدگی جامعه افغانستان و منطقه نداشتند. همانطور که در مورد عراق نیز دست به اشتباهی مشابه زده بودند. کشوری که در سال ۲۰۰۳ با حمله آمریکا به عنوان بخشی از برنامه مبارزه با تروریسم رو به رو شده بود.
«رابرت گیتس» وزیر امور خارجه سابق آمریکا در خاطراتش نوشت بود که آمریکا اساسا متوجه پیچیدگی ها و مسائل بغرنج در افغانستان و عراق نشد. آمریکا در سرنگونی این حکومت ها موفق بود اما ندانست چه حکومت هایی را به جای آنها بگذارد و یا چگونه صلح را به این کشورها بازگرداند.
این تحلیل گر همچنین مدعی است: در حالی که آمریکا و متحدانش هزینه های مالی و جانی سنگینی پرداختند، بدون شک همکاری قابل قبولی در توسعه زیرساخت ها و خدمات اجتماعی از جمله در بخش بهداشت و آموزش و آزادی بیان رسانه ها و مطبوعات داشتند و نسل جوان افغان به آینده امیدوار بود. اما این امر تنها به شکلی ناپیوسته و تکه تکه بدست آمده بود. مانند آموزش و تجهیز نیروهای قبیله ای- قومی که به نیروهای امنیت ملی افغانستان تقسیم می شدند و نه به عنوان یک استراتژی ملی یکپارچه. بدین ترتیب فرماندهان و سربازان آمریکایی تصمیم گیرندگان اصلی برای عملیات امنیتی در نیروهای ارتش افغانستان بودند. در گذر زمان نیز ثابت شد بدون حضور و کمک آنها به خصوص بخش نیروی هوایی، ارتش افغانستان به تنهایی نمی تواند کاری از پیش برد.
این تحلیل افزود: دولت های حامد کرزای و اشرف غنی نیز ثابت کردند که بسیار قومیت محور، فاسد و ناکارآمد بودند. واشنگتن نیز پیاپی درباره ادامه حمایت پاکستان از طالبان به این دولت ها هشدار داده بود اما در نهایت بی فایده بود. به نظر می رسد آمریکا تنها می خواست کسی در کابل در قدرت باشد و براساس گزارش سازمان های اطلاعاتی آمریکا واشنگتن کاملا در جریان کمک های پاکستان به طالبان و شبکه حقانی بوده است.
نویسنده این تحلیلی در پایان چنین استدلال می کند سقوط غم انگیز دولت افغانستان، فروپاشی ارتش و بازگشت راحت طالبان به قدرت می بایست توسط دولت بایدن پیش بینی شده باشد و می بایست با متحدانش برنامه ای احتمالی برای تخلیه افغانستان داشتند. در عوض شاهد صحنه هایی دلخراش از فرودگاه کابل، حملات انتحاری داعش که منجر به کشته شدن دستکم ۱۷۰ نفر از جمله ۱۳ سرباز نیروی دریایی آمریکا بودیم. بنابراین باید گفت که این تصمیم نسنجیده آمریکا برای خروج نیروهایش از افغانستان بسیار فاجعه بار بود و ابعاد این فاجعه بیشتر هم خواهد شد.