دفاع مقدس سند مقاومت و مظلومیت انقلاب جمهوری اسلامی ایران است که در خاطره تاریخ معاصر ثبت و ضبط شده است. دفاع مقدس عرصهای بود که اگر نیروهای مردمی و جوانان با نیروهای مسلح کشورمان مانند ارتش متحد نمیشدند و همچون ید واحده در مقابل دشمن ایستادگی نمیکردند، امروز شاید در وضعیت دیگری بودیم. در این جنگ نابرابر، فرماندهی فرماندهان جوان و انقلابی بود که صدام حسین و حامیانش را شکست دادند. فرماندهان با شیوه مدیریت و رهبری خویش نقش اثر گذاری در ایجاد انگیزه در بسیجیان و پیروزی های متعدد در جنگ تحمیلی داشته اند. شیوه فرماندهی عالی در دفاع مقدس نوع جدیدی از فرماندهی نظامی را به نمایش گذاشت که با شیوه های فرماندهی رایج در ارتش های کلاسیک تفاوت ماهوی داشت.
خلقیات و شیوه هدایت فرماندهان دفاع مقدس این گونه بود که خودشان هم مانند دیگر رزمندگان در خط مقدم جبهه دشمن قرار می گرفتند. آنها هرگز افراد خود را وادار به فتح قله ای یا گرفتن موضعی از دشمن نمی کردند، بلکه این رزمندگان بودند که داوطلبانه با دیدن فرماندهی جلودار به تصرف استحکامات دشمن اقدام می کردند. این بزرگمردان رزمنده ای را توصیه به جهاد اکبر نمی کردند، بلکه مبارزه با نفس آنان، دیگران را وادار به پیروی از آنها می کرد. ایران اسلامی با آن همه دشمن و محدودیت ها و محاصره های تسلیحاتی شرق و غرب بدون برخورداری از چنین شیوه های فرماندهی نمی توانست جنگ تحمیلی را به سرمنزل مقصود برساند. شیوه فرماندهان سپاه در جنگ ایران و عراق، نقش بسیار ارزنده ای در جذب و به کارگیری نیروی انسانی داشته است.
استفاده صحیح از افراد، برخورد اخلاقی و صمیمی و در عین حال نظامی و حساب شده، توجیه و آموزش، ترقی و ترفیع، ابتکار عمل و... از مواردی است که فرماندهان به آنها بسیار توجه داشته اند. سرلشکر ولی اللَّه فلاحی جانشین ستاد مشترک ارتش، سرتیپ موسی نامجو وزیر دفاع و نماینده امام در شورای عالی دفاع و فرمانده دانشکده افسری، سرتیپ جواد فکوری فرمانده نیروی هوایی و وزیر دفاع و مشاور در ستاد مشترک ارتش، یوسف کلاهدوز قائم مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و محمدعلی جهان آرا فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خرمشهر و جمعی دیگر از این جوانان توانستند یک تنه در مقابل استکبار جهانی بایستند.
پس از پایان موفقیت آمیز عملیات ثامن الائمه، پنج تن از فرماندهان رده بالای ارتش و سپاه، جهت تقدیم گزارش به حضرت امام خمینی(ره) فرماندهی معظم کل قوا، عازم تهران می شوند اما این هواپیما در ۳۰ کیلومتری فرودگاه مهرآباد در جنوب غربی کهریزک دچار سانحه شد و هواپیما متلاشی شد و آتش می گیرد که در نتیجه ۴۹ تن از سرنشینان هواپیما از جمله این پنج فرمانده به شهادت رسیدند.
از این رو هفتم مهر با عنوان «روز بزرگداشت فرماندهان شهید در دوران دفاع مقدس» نام گرفت. برگزاری چنین بزرگداشتی ضامن ثبات و ماندگاری انقلاب اسلامی و ایجاد معنویت در جامعه و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در سطح کشور می شود. به همین مناسبت پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا، گزیده کتابهای منتشر شده درباره این پنج فرمانده شهید را بر مبنای اطلاعات مرکز اسناد و کتابخانه ملی و موسسه خانه کتاب گردآوری کرده است.
امیر خستگی ناپذیر
در بخشی از کتاب «امیر خستگی ناپذیر» می خوانیم: سرلشکر شهید ولی الله فلاحی از جمله افراد تأثیرگذاری بوده که در یکی از مقاطع بحرانی و پرآشوب، در خدمتگزاری نوپای به انقلاب اسلامی، خوش درخشید و دریغا که دست گل چین روزگار او را امان نداد. شهید فلاحی، با موافقت شورای عالی انقلاب به فرماندهی نیروی زمینی و پس از چندی به ریاست عالی ستاد مشترک منصوب شد؛ سپس از طرف حضرت امام (ره) و بعد از عزل بنی صدر اختیارات فرماندهی کل قوا به وی تفویض شد.
در آن زمان ارتش و کشور با موانع و مشکلاتی از این دست روبه رو بود: تبلیغ و ترویج شعار انحلال ارتش؛ بدبینی توده های مردم به سران ارتش؛ عدم اجرای مقررات و انضباط در ارتش؛ ایجاد تردید و اغتشاش توسط عناصر گروهکی و وابستگان مستقیم و غیر مستقیم به آمریکا در صفوف و بدنه ارتش؛ طرح توطئه های مختلف همانند طرح کودتای نوژه و ... اغتشاش و آشوب در کردستان و آذربایجان (همانند حمله و یورش به پادگان های سنندج ـ نقده ـ مریوان، پاوه) اغتشاش در گنبد؛ خوزستان و ... تنها سه ماه پس از انتصاب به ریاست ستاد، یورش و تجاوز وحشیانه رژیم بعث عراق به مرزهای کشورمان ... اما وی با ایمان به انقلاب اسلامی و رهبری آن با تلاشی شبانه روزی هر آنچه توان داشت در طبق اخلاص نهاده، هر جا به وجودش نیازی بود، حضور یافت و آنگاه که در شرایط آن روز، نوعی حالت تردید و یأس در دل برخی فرماندهان رخنه کرده بود، با رهنمود رهبر کبیر انقلاب، گفتار و رفتار سرلشکر فلاحی امیدبخش و دلگرم کننده بود. برای حمایت مردم از ارتش به میان مردم می رفت، در نمازهای جمعه پیام حمایت امام را از ارتش بیان می داشت و برای مردم از ارتش می گفت: «ارتش عنصر مراقبت و پوشش ملت است و بنا بر این جزئی از ملت است». تلاش وی از میان برداشتن موانع و انسجام دادن به ارتش و تقویت مبانی اعتقادی نظامیان بی وقفه بود و به درستی بیان می کرد که «ما کسری موازنه را [از نظر نیرو و ابزار در جنگ با عراق] با اعتقاد و ایمان به پاسداری از اسلام و انقلاب اسلامی و وطن اسلامی جبران کرده ایم» و آنگاه که این جملات را از این امیر سرافراز می شنویم: «من در برای عظمت روحی شهدا و جانبازان احساس حقارت می کنم و در مقابل آنها سر تعظیم فرود می آورم».
از شهادت سرافرازانه وی در شگفت نخواهیم شد زیرا تنها یک ماه پس از این گفتار، در تاریخ هفتم مهر ۱۳۶۰ به آرزویش رسید. امیر سرافراز جبهه حق در این اواخر به عرفانی بلند دست یازیده بود و همچنین حمایت بی دریغ ابرقدرت ها را از دشمن و حصر اقتصادی و ادوات نظامی جمهوری اسلامی او را مأیوس نساخت و همواره می گفت که جنگ ما یک نبرد حسینی است؛ ایمان در مقابل ابزار جنگی. این کتاب ارزشمند توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی بنا به رهنمود امام خمینی (ره) به نگارش درآمده است.
سقوط در سکوت؛ به روایت خبرنگاری بازمانده از سانحه سقوط هواپیما
کتاب «سقوط در سکوت» براساس زندگی شهید جواد فکوری به قلم ابراهیم زاهدی مطلق است. او داستان مربوط به داخل پرواز و آن لحظات را از خبرنگاری که از سانحه سقوط هواپیمای فکوری زنده مانده، دریافت کرده است.
بخش کوچک از این کتاب را میخوانیم: انگار بمبافکنهای جدید عراقیها آب شدند تهِ زمین. هیچ اثری از آثارشان نبود. پیش از آنکه بمبهایشان را بر سر و روی مردم بیدفاع بریزند، باید ترتیبشان را داد. جواد همه را بسیج کرد تا ردش را گرفتند؛ پایگاه اچ-۳ در نزدیکی مرز اُردن.
عرق سردی به پیشانیش نشست. نامَردها ... جایی آشیانه کردند که به گردشان نمیرسیم. سوخت هواپیماهامان تا آنجا قد نمیدهد. هرلحظه ممکن بود از گرد راه برسند و آنوقت ... این بوی گوشت و پوست سوخته است که همهجا میپیچد ... باید کاری میکرد ...این اثر توسط نشرشاهد به چاپ رسیده است.
مردی به رنگ پرتقال
کتاب «مردی به رنگ پرتقال»، زندگینامه داستانی شهید سید موسی نامجو است. نویسنده این کتاب، عزتالله الوندی سرگذشت نامه شهیدان واقعه هفت تیر ۱۳۶۰ را نیز به رشته تحریر درآورده است.
در بخشی از این اثر می خوانیم: شب بود. سکوت مثل بختک همهجا پهن شد. تانکهای ارتشی کنار هم قرار داشتند. باید تانکها را هرچه زودتر از کار میانداختند وگرنه بختیار دست به کودتا میزد تا دولت موقت را از پا بیندازد. سید موسی کار را میان اعضای گروه مخفی تقسیم کرد و سر آخر گفت: سوزنهای ردیف وسطی با خودم. یاعلی بگین و مشغول شین. زمان به سرعت میگذشت. تنها ۲۵ دقیقه فرصت داشتند تا سوزن تانکها را درآورند. اگر کسی سر میرسید چه میشد؟ ...
گفتنی است این شهید، متولد آذر ۱۳۱۷ در بندر انزلی بوده که سرانجام بر اثر سقوط یک فروند هواپیمای نیروی هوایی که حامل شهدا و مجروحان جنگ بوده به همراه سرلشکر ولیالله فلاحی، تیمسار سرتیپ فکوری و کلاهدوز به شهادت میرسد.
همدم یاد شما
کتاب «همدم یاد شما» گوشهای از زندگی شهید «یوسف کلاهدوز» را روایت میکند که گردآوری خاطراتی از زندگی این سردار سرلشگر و پاسدار شهید دوران دفاع مقدس است.
محمدرضا محمدیپاشاک مولف این کتاب در ۱۳۷۶ کتاب را توسط کمیته انتشارات کنگره بزرگداشت سرداران شهید سپاه و ۳۶ هزار شهید استان تهران با تیراژ پنج هزار نسخه و در سال ۱۳۸۸ توسط انتشارات ستارهها، کنگره بزرگداشت سرداران شهید و ۲۳ هزار شهید استانهای خراسان با تیراژ سه هزار نسخه چاپ کرده است.
در بخشی از کتاب همدم یاد شما، درباره گوشهای از رشادتهای یوسف کلاهدوز نوشته شده است: نگاهی به تانک ها کرد و گفت: اگر اینها وارد خیابان بشوند، خون راه خواهد افتاد. تنها راه چاره از کار انداختن تانک هاست. تانک ها را شمرد؛ ۲۰۰ تانک که هریک با ده ها گلوله خود میتوانستند شهر تهران را با خاک یکسان کنند. از کار انداختن دویست تانک چقدر وقت میبرد؟ حداقل پنج ساعت، آن هم در این شرایط سخت که چندین چشم آنها را میپایید. چاره دیگری ندید و خود را به اولین تانک رساند...
خرمشهر؛ کو جهانآرا
کتاب «خرمشهر؛ کو جهانآرا» به ابعاد شخصیتی و حضور فعال شهید جهانآرا به عنوان قهرمان خرمشهر در جبهههای جنگ میپردازد و در نهایت، شهادت وی را بیان میکند. کتاب حاضر با نگارش ساده، صمیمی و بیتکلفش موجب شده تا مخاطب بتواند روایت یک زندگی را در قالب مصاحبه دنبال کند و با آن جلو برود.
در بخشی از کتاب «خرمشهر؛ کو جهانآرا» میخوانیم: «شهید محمدعلی جهانآرا در ۱۳۳۳ در خرمشهر متولد شد. شهری زیبا با مردمی خونگرم و دوست داشتنی که خاطره دلاوریهایشان برای همیشه در تاریخ کشور ما باقی خواهد ماند. نوجوان بود، حدوداً سیزدهساله، که پایش به فعالیتهای دینی در مساجد و هیات های مذهبی باز شد. به مسجد میرفت، در کلاسهای آموزش و تفسیر قرآن شرکت میکرد و عضو ثابت جلسات هفتگی هیاتهای مذهبی بود. در تمام این کارها برادر بزرگش علی، مشوق و راهنمایش بود. یک سال بعد برادرش او را با یک گروه مبارز مخفی به نام «حزبالله خرمشهر» آشنا کرد و محمد بیدرنگ وارد آن شد. ۲ سال بعد، یعنی در ۱۳۵۱، گروه حزبالله توسط عوامل ساواک شناسایی شد و تمام اعضایش، از جمله محمد، دستگیر و زندانی شدند. محمد به همراه دیگر اعضای گروه در دادگاه نظامی محاکمه شد و به خاطر سن کمش او را به یک سال زندان محکوم کردند. سال بعد وقتی که از زندان آزاد شد از او تعهد گرفتند و تهدیدش کردند که اگر بار دیگر وارد فعالیتهای سیاسی شود به شدت با او برخورد خواهند کرد اما این تعهد و این تهدید نتیجهای جز مخفی شدن فعالیت سیاسی او نداشت.
در ۱۳۵۴ محمد دیپلمش را گرفت. در کنکور دانشگاه قبول شد و برای ادامه تحصیل راهی مدرسه عالی بازرگانی تبریز شد. در دانشگاه، فعالیتهای سیاسی او همچنان ادامه داشت. او به همراه دوستانش انجمن اسلامی مدرسه عالی بازرگانی را پایهگذاری کرد. اعلامیههای انقلابی و جزوهها و بیانیههای ضد رژیم توسط این انجمن اسلامی میان دانشجویان توزیع میشد.
در ۱۳۵۵ محمد به عضویت گروه «منصورون» که یک گروه مذهبی معتقد به مبارزه مسلحانه بود، پیوست. از جمله فعالیتهایش در این گروه حمل مقداری اسلحه از تهران به اهواز در ۱۳۵۶ بود که بهرغم باخبر شدن ساواک از این کار آن را با زیرکی و مهارت انجام داد و نگذاشت که اسلحهها به دست مأموران ساواک بیفتد.»