روزنامه همشهری پنجشنبه هشتم مهر در یادداشتی به قلم کمیل خجسته فعال فرهنگی، رسانهای می آورد: موضوع دهه هشتادیها تازه نیست. شبیه آنچه این روزها همانند یک کشف جدید درباره دنیای متفاوت و رازآلود نسل جوان دهههشتادی میگویند، پیش از این هم گفته میشد. ۲۰ سال پیش تحت عنوان شکاف نسل سومیها درباره جوانان دههشصتی، جریانی راه افتاد و کتابهایی مثل فرهنگ لغات زبان مخفی منتشر شد که معتقد بود ادبیات نسل سوم و افکار آنها، چنان متفاوت است که نسل اول و دوم انقلاب حتی متوجه زبان محاورهای آنها نمیشوند. شارحان این نظریه حتی گفتند شکاف نسلی بین این نسل با بقیه، چنان عمیق و گسترده است که بیراه نیست اگر بگوییم اندیشههای امام(ره) را باید به موزه تاریخ سپرد چرا که نسل سوم، نسل بیاعتنایی به آرمانهای انقلاب خواهد بود.
پشتوانه این اظهارنظرها، که در آن زمان خیلی هم تکرار میشد نظریهای از آقای برینتون در کتاب کالبدشکافی ۴ انقلاب بود. نام این نظریه ترمیدور بود. ترمیدور ماه یازدهم از انقلاب ۱۷۸۹میلادی فرانسه بود. دراین ماه عملا آرمان انقلاب فرانسه با تحولاتی که رخداد، از بین رفت. برینتون این را یک قاعده کرد که نسل سوم انقلابها چون فاصلهاش با انقلاب زیاد میشود لذا نسبتی با آن آرمانها ندارد و موجب از بین رفتن انقلابها میشود.
اواخر دهه ۷۰ و حتی دهه ۸۰ ما به این ترویج این روایت گذشت. هرچند برخلاف ادعاهای ترمیدوری و شکاف نسلی، پیمایشهایی در همان سالها مثل بررسی گروههای مرجع جوانان یا بررسی ایسپا در سال ۸۲ و... نشان میداد که خانواده مرکز توجه نسل جوان است و مشورتها و امور زندگی در این نهاد صورت میگیرد. انتخابات سال ۸۴ هم مانند یک بمب عمل کرد و جریانی مورد توجه قرار گرفت که در فعالیتهای تبلیغاتیاش شعارها و نمادهای انقلابی را در دست گرفته بود. آن اقبال و اتفاقات دیگر اجتماعی نشان داد که نظریه ترمیدور که برای نسل سوم انقلاب اسلامی ایران تبلیغ میشد، در مورد نسبت بین انقلاب اسلامی و جوانان ایرانی ابطال پذیر است.
موضوع شکاف و امتداد نسلی از آنجا مهم است که جامعه به عنوان یک موجود زنده جاودانگیاش را در امتداد نسل ارزیابی میکند.
در نگاه ترمیدور این اتفاق تنها زمانی میافتد که نسل بعدی به آرمانها و اصول نسل قبلیاش وفادار باشد. از طرف دیگر رفتارهایی که در جامعه بروز پیدا میکند، نمادهایی است که هویت اجتماعی نسل که معرف همان امتداد نسلی است را نشان میدهد. حالا سؤال اینجاست که دهه هشتادیها را به چه میشود شناخت؟ به گیمنت و کلش و پاپجی؟ اینها که در نسلهای قبلی هم - البته با اسامی دیگر- وجود داشت و نمیتوان وجه نمادین هویتی یک نسل را با آن شناخت.
عناصر مهم و قطعی برای کشف هویت اجتماعی نسلها، نمادهای اجتماعی هستند که بطور طبیعی در جامعه شکل میگیرند. برای مثال در بین نمادهای دهه هفتادیها آیا می توان شهید حججی را نادیده گرفت. شهید جوانی که جامعه را بهطور عمیق و همهگیر تحت تاثیر قرار داد و یکی از نشانههای آن تشییع بزرگ و تاریخی بود که برای این جوان دهه هفتادی برگزار شد. یا سایر شهدای مدافع حرم که از اصلیترین نمادهای نسلی بودند که در این سالهای مبارزه با داعش با تلاش حاج قاسم سلیمانی در جامعه پرورش یافتند.
حالا ما نسل چهارم انقلاب یا دهه هشتادیها را با چه هویتی بشناسیم؟ اقدام فداکارانه علی لندی و شهادتش، حضور پرشور نوجوانان در پیادهروی اربعین و شرکت گسترده این نسل در مناسکی چون اعتکاف، جزو طبیعیترین نمادهایی است که با آن میتوان جامعه را شناخت و سنجید. البته این نمادها حتما باوجود نمادهای دیگری مثل بیتیاس و انیمه و... اثراتش را نفی نمیکند. اما نمادهای پررنگ هویتی در ایران نشان میدهد که در این کارزار فرهنگی بزرگ، فعلا معضل شکاف نسلی در جامعه ایران جایی ندارد.
کما اینکه یکی از نشانهها برای بهتر شناختن جامعه آینده، خصوصا برای طرفداران نظریه ترمیدور در ایران، یادآوری داستان روز قبل از شهادت شهید طاها اقدامی، کودک دهه نودی و نسل پنجمی است که در ماجرای تروریستی اهواز هنگام تماشای رژه نیروهای مسلح توسط تروریستهای داعش به شهادت رسید. اینکه چگونه او و هزاران کودک ایرانی در فرهنگ اربعینی با لبیک یا حسین تربیت میشوند و همچنان خط راستین این نهضت، ادامه دارد.