تهران- ایرنا- «محمد ربانی» پژوهشگر مطالعات ارتباطات و جامعه دانشگاه مینیو پرتغال گفت: تفاوت‌های عمیق بین مهاجران و شهروندان کشورهای اتحادیه اروپا منجر به ایجاد نوعی گسل شناختی میان آنها شده که نتیجه آن ایجاد نوعی نگرانی و هراس است.

در دومین نشست از سلسله نشست‌های «آموزش کودکان مهاجر در دنیای جدید» که به همت موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران و انجمن توسعه دوستی پرتغال و ایران  روز چهارشنبه ۷ مهر ماه برگزار شد، مساله آموزش مهاجران و تجربه‌های جهانی مورد توجه قرار گرفت. در ادامه بخش اول این نشست، «محمد ربانی» پژوهشگر مرکز مطالعات ارتباطات و جامعه (CECS) وابسته به دانشگاه مینیو (Minho) پرتغال به سخنرانی با موضوع رویکردی جامعه شناختی به مهاجرت در عصر برآمدن راست افراطی در اروپا پرداخت. در ادامه متن اظهارات وی آمده است:

مهاجرت به اتحادیه اروپا و مسائل آن

طی یک دهه اخیر، گروهی از مهاجران به اتحادیه اروپا که مجموعا ۲۷ یا ۲۸ کشور را شامل می‌شود، آمدند که تفاوت‌های عمیق جامعه‌شناختی با کشور میزبان داشتند. این تفاوت‌های عمیق بین کشورهای میزبان و مهاجر موجب گسل شناختی بین این دو گروه می‌شود و نتیجه آن ایجاد نوعی نگرانی و هراس، هم در کشور میزبان و هم در بین مهاجران است. در گام بعد، امر ناکارآمدی سیاست‌های آموزشی نیز اضافه می‌شود، بطوری که قادر به تکمیل فرایندهای شناخت متقابل نیستند. در مرحله بعد رویدادهای دیگری مثل رکود، بیکاری، عدم توفیق دولت‌ها از حل برخی مسائل هم پیش می‌آید و آن جرقه‌هایی می‌شود که آن گسل شناختی که قبلا وجود داشته، اینک فعال شود. در واقع افرادی با اغراض سیاسی به مساله‌ای به نام بیگانه هراسی دامن می‌زنند و پتانسیل منازعات اجتماعی را آزاد می‌کنند.

شهرهای کوچک و شدت بیگانه هراسی

در پژوهشی که در سال ۲۰۱۴ انجام شد، گزارش شده است که افرادی که از بیگانه هراسی در رنج هستند معمولا به شهرهایی با جمعیت کمتر از ۲۰ هزار نفر تعلق دارند. یعنی هر چه آگاهی کمتر باشد بیگانه هراسی هم افزایش می یابد. در حالی که در شهرهای متروپل به دلایل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ارتباطات با دیگری ناآشنا بیشتر است و در نتجه میزان بیگانه هراسی هم در بین آنها کمتر است.

تصویری از جامعه میزبان

جامعه میزبان ۲۷ یا ۲۸ کشور اروپایی است که با مساله مهاجرت خصوصا در برش زمانی یک دهه رو به رو است. هر چند طی دهه‌های گذشته بعد از تحولات سیاسی ایران و عراق موج‌های بزرگی از مهاجران از شمال آفریقا و غرب آسیا به اتحادیه اروپا آمدند، اما اوج مهاجرت‌ها به یک دهه اخیر بر می‌گردد. این مهاجران به کشورهای مسیحی وارد شدند که در اکثر آنها نهاد دین و دولت از هم جداشده بود و مشخصا چنین امری در نهاد آموزش پر رنگ‌تر بود. با این حال همچنان در بسیاری از کشورها با اقتدار کلیسا کاتولیک هم رو به رو هستیم که هنور در بحث آموزش و فرهنگ نقش بسیار مهمی دارند. در برخی از کشورهای میزبان طی سال‌های ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ شاهد ناتوانی دولت‌های چپ در اجرای برنامه‌های رفاهی بودیم که مشخصا بسیاری از این مشکلات، فشار اقتصادی و تورم حاصل شده، به مهاجران نسبت داده شد. در اینجا مهاجران به کسانی اطلاق می‌شود که از کشورهایی خارج از اتحادیه اروپا آمده‌اند این در حالی است که یک سوم مهاجران در اتحادیه اروپا را کسانی تشکیل می‌دهد که در داخل اتحادیه اروپا از کشوری به کشور دیگر جا به جا می‌شوند. با این حال این مسائل با اموری مثل مسلمان هراسی جایگزین شده است.

نکته دیگری که باید در مورد کشورهای میزبان اشاره کرد این است که تجربه زیست نسل‌های متاخر مردم اروپا طی چند دهه اخیر حاکی از چیره شدن گفتمان سیاسی و مناسبات سیاسی  و تاثیر آنها بر زبان روزمره  مردم است. بطوری که مردم اتحادیه اروپا هم در اندیشه و هم در گفتار صراحت دارند.

تصویری از جامعه مهاجران

بسیار از مهاجران به اتحادیه اروپا از کشورهای غرب آسیا و شمال آفریقا آمده‌اند که به حوزه «تمدن اسلامی» معروف است. این مهاجران، جمعیتی رسما مسلمان و متاثر یا وفادار به مقررات اسلام و سنت‌های اجتماعی هستند. در واقع جمعیتی هستند که در نظام‌های استبدادزده و ساختارهای مردسالار پرورش یافته‌اند و به لحاظ دینی و تجربه زیسته تاریخی، به دیگری به مثابه بیگانه می‌نگرند و نگاهی توام با ترس و تردید در مراوده با بیگانگانی دارند که به ویژه همکیش و قوم آنها نیستند. این امر موجب شده است که طیف وسیعی از این مردمان از مقررات، تسهیلات و عرف‌های روابط در روال‌های بین‌المللی بی اطلاع باشند و عموما در ساختارهای بسته و درونگرا، معاشرت و معاش خود را سامان دهند.

ساختار آموزشی کشورهایی که این مهاجران از آن بالاجبار کوچ می‌کنند، غالبا مبتنی بر مهارت افزایی طراحی نشده و از این رو حتی افراد باسواد و تحصیلکرده که در شمار این گروه از مهاجران قرار دارند از مهارت‌های حرفه‌ای و علمی روز در تراز کشورهای مهاجر پذیر عموما بهره مناسبی ندارند. در نتیجه چنین تجربه زیست استبدادزده و توام با ترس و تهدیدی، فرهنگ زبانی این مردم نیز بسیار پیچیده، سرشار از کلیات، استعارات و در لفافه سخن گفتن است؛ به طوری که در بسیاری از مواقع از زبان مخفی برای گفتگوهای جاری غیر رسمی استفاده می‌کنند تا از گزند عقوبت نظام‌های سیاسی حاکم در امان باشند.

آموزش به مثابه کلید حل منازعه

برای حل مساله مهاجران و کشورهای میزبان جهت پذیرش و ادغام آنها مساله آموزش مورد توجه قرار گرفته است. در رابطه با بحث آموزش، رویکردهای مختلفی وجود دارد که یک رویکرد، حقوق بشر است که فراهم آوردن امکان آموزش عمومی را به عنوان حقی از حقوق اساسی بشر، امری اخلاقی تلقی می‌کند. رویکردی دیگر نهاد آموزش را ایدئولوژیک ترین نهاد اجتماعی و وزارت آموزش را سیاسی‌ترین وزارتخانه هر دولتی به شمار می آورد که رسالت آن بازتولید گفتمان هژمون و توسعه قدرت نرم و ارزش‌های بنیادین دولت‌ها است. در واقع کتاب‌هایی با زبان نرم، زیرکانه و دقیق به دانش آموزان داده می‌شود تا گفتمان رسمی را در اذهان آنها تولید کنند تا شهروندان مطیع، منظم و جامعه‌پذبر داشته باشند. در واقع علاوه بر بعد سخت افزاری آموزش، بعد نرم افزای آن هم در اختیار دولت‌ها قرار می‌گیرد. اما اگر محتوای آموزشی به صورت کتاب می‌توانست مشکل را حل کند، در طی یک دهه اخیر این اتفاق می‌افتد و نباید با موجی از افراطی گری و تروریسم از هر دو طرف مواجه می بودیم. بنابراین نیاز به نوعی بازنگری در این گفتمان‌هایی داریم که به نوعی می خواهند ارزش‌های بنیادین خود را توسعه دهند.

با این حال، به منظور بازنگری در ساختار آموزشی می‌توان چندین پیشنهاد عنوان کرد که از جمله آنها «شناخت متقابل» است. زیرا اصولا آموزش‌هایی که صورت می‌گیرد اولا سرکوب‌گر هستند به این معنا که می‌خواهند فهم خاصی از جهان را به افراد بیاموزند که متناسب با دنیای مدرن کشورهای اتحادیه اروپا باشد، دوما  یک سویه هستند به این معنا که می‌خواهند ارز ش‌های کشورهای میزبان را در کودکان مهاجر درونی سازند و سوما اکثرا تقلیل گرا هستند و به زبان محدود می‌شوند. در حالیکه اگر می خواهیم معضلات مهاجران حل شود و خشم پنهانی آنها از نوعی احساس طردشدگی کنترل شود باید راه های دیگری در نظر گرفت.