بندرعباس- ایرنا- مرتضی نصیری گوکی، شاعرو رزمنده دوران دفاع مقدس هرمزگان که برای حضور پرشور مردم و داوطلبان در سنگرهای دفاع و مقاومت، زبان شعر را انتخاب کرده بود هرچند بیشتر افراد او را سرهنگ خطاب می‌کنند اما وی در بین مردم و جامعه هنری به عنوان یک غزل‌سرا و شاعرحماسی جایگاه ویژه‌ای دارد.

از آغاز دوران دفاع مقدس و حتی پس از آن، بسیاری از شاعران که بیشتر هم جوان بودند اشعاری انقلابی و حماسی و در وصف و تبیین ارزش های دوران جنگ تحمیلی سرودند که همچنان در دل و جان مردم ایران تازه است، از جمله شاعرانی که اقدام به سرودن چنین اشعاری کردند می توان به قیصر امین پور، سید حسن حسینی، عبدالجبار کاکایی،سپیده کاشانی، علیرضا قزوه، صمد عزیزی، محمدرضا عبدالملکیان، فرید طهماسبی و سعید بیابانکی اشاره کرد.

این نویسندگان و شاعران اشعار خود را در حوزه‌های غزل، رباعی، شعر سپید، قالب های آزاد و قالب نیمایی و مثنوی سرودند و با زبان شعر خود توانستند افق تازه‌ای را در ادبیات معاصر به ویژه در حوزه شعر و ادبیات پایداری و به نام ادبیات دفاع مقدس برای نسل‌های آینده به یادگار بگذارند.

در استان هرمزگان اما کسانی بودند که ضمن در دست داشتن اسحله و در کنار سنگرهای جبهه و جنگ و تربیت نیروهای مخلص برای حضور در دفاع از کشور، با زبان شعر خود روح و نوای تازه‌ای به ادبیات بومی و محلی نیز بخشیدند.

مرتضی نصیری گوکی، زاده روستای کریان بندرعباس از این دسته افرادی است که از ۱۲ سالگی شعر سروده و در دوران جنگ تحمیلی نیز زبان شعر را برای تهییج مردم و بسیجیان اعزام به جبهه انتخاب کرده بود.

از سال ۵۸ که لباس پاسداری به تن کرد و برای مبارزه با گروهک‌های منافقین علاوه بر حضور در مناطق غرب کشور اسلحه به دست گرفت آن را تا  سنگر جبهه‌های جنوب در جنگ تحمیلی و آموزش نیروهای اعزامی به جبهه به زمین نگذاشت.

ادامه گفت‌وگوی ما با مرتضی نصیری شاعر و رزمنده دوران دفاع مقدس هرمزگان را بخوانید:

می‌گوید: زمستان سال ۵۹ یعنی درست در نیمه دی ماه در یک شب زمستانی، نخستین شعرم را در یک شب شعر عاشورایی در گلزار شهدای فعلی بندرعباس خواندم؛ فیلم‌بردار صداوسیما هم برای پوشش این برنامه آمده بودند، همه شاعران مثل مرحومه علوی، پروانه بیابانی و منصور ضمیری آن شب شعرهایشان را خواندند و من آخرین نفری بودم که برای خواندن شعر صدایم کردند نوجوان تازه کار بودم و چندان به حساب نمی‌آمدم، فیلم‌بردار صداوسیما هم دوربینش را جمع کرد، وقتی پشت تریبون قرار گرفتم دست و پایم می‌لرزید.

در این شب زمستان ‌شروع کردم به خواندن «مرثیه‌ای برای امام حسین(ع)»، شعر طولانی بود صدای غرا موهبتی بود که خدا به من عنایت کرده بود وقتی به نیمه‌های آخر شعر که رسیدم از پشت تریبون دیدم که فیلم‌بردار با دستپاچگی درحال درآوردن دوربین‌اش است، بلاخره توانست مقداری از شعر مرا هم ضبط کند.

«مرثیه‌ای برای امام حسین(ع)»: هلاهلا ، هلاهلا ، مزملان خفته خیز، خیز کین زمان زنای شب، سرود خون، سرود خشم می‌رسد به گوشمان، هلا شب است شب، که از زبان او چکامه‌ای غریب به گرده‌های دفترم... "منم شکار او، منم شکار شب، شبی که راه حق جدا شود ز راه موذیان پست و در سکوت نیمه شب، زلشکر خدا فرار می‌کنند، زلشکری که اسوه هدایت است، زلشکری که مایه شفاعت است، منم شکار او منم شکار شب شبی که صبح آن، تمامی فرات، لبالب از وجود آب، موج می‌زند، ولی دریغ قطره‌ای که تشنه کامی سکینه را، فرونشاندش، کجا یزیدیان مجال آب می‌دهند خیمه‌های نور را ...

وی از آموزش نیروهای اعزام به جبهه و قطع مچ دست راستش درحین آموزش نیروها خاطرات جالبی دارد که بیان آن‌ها خالی از لطف نیست.

در شرح این ماجرا می‌گوید: سال ۱۳۶۰ کار آموزش به قدری فشرده بود که خانواده‌ها مربیان هم در پارگان بودند، بچه‌های من کوچک بودند، دخترم نرگس که امروز کار ویراستاری کتاب‌ایم را انجام می‌دهد، آن زمان شش ساله بود و به شدت از صدای گلوله‌های آموزشی می‌ترسید فرصتی برای تفریح و گردش نداشتیم مجبور بودیم خانواده هم کنارمان در پادگان باشند.

مربیان حق رفتن به جبهه را نداشتن و تنها باید به آموزش نیروها فکر می‌پرداختند؛ مردم هم با دل و جان از جبهه حمایت می‌کردند کمک‌های خودشان به جبهه را به پادگان و از محل اعزام نیروها تحویل می‌دادند.

نیروی دریایی یک میدان تیر در منطقه چهچکور بندرعباس داشت، یه روز صبح خیلی زود در یکی از روزهای اردیبهشت ما که هوا هم شرجی بود نیروها را به میدان تیر برده بودم، وسایل کارم در جیبم بود، فتیله نرم داشت هرچه تلاش کمی‌کردم روشن نمی‌شد تا جایی که فتیله خیلی کوچک شد، بسیجی‌ها هم روی زمین به حالت خوابیده آماده حرکت دست من بودند، بلاخره روشن شد خواستم پرت کنم سمت روبرو که دینامیت در یک چشم بهم زدن توی دستم منفجر شد و پرت شدم روی زمین چند دقیقه که به خودم آمدم دیدم دستم تکه تکه شده بود انگار با ساطور زده باشد، سریع بلند شدم، خون زیادی نمی‌آمد دستم را از دید نیروهای آموزشی که همچنان درازکش بودند، قایم کردم.

از پنجره اتاق با لباس بیمارستان فرار کردم

یکی از بچه‌ها داد زد چکارکنیم بلند شویم؟ گفتم بله برای امروز کافی است، پشت به آن‌ها و آرام آرام از کنارشان دور شدم به یکی گفتم برید استراحت. آمبولانس پادگان تنها خودروی ما بود که از قضا آن روز دست سردار دانشمند بود و برای پیگیری کاری توی شهر رفته بود. عباس شیرازی که باکمک هم پادگان آموزشی را راه انداخته بودیم، دویدم سمتش گفت چی شده؟گفتم فکر کنم توی دستم زدم، دستم را قایم کرده بودم گفت فکر نکنم ببینم دستت رو. یکی از نیروهای بسیجی که آنجا بود تا دستم را دید غش کرد و افتاد روی زمین.

بلاخره من را روی پتو گذاشتند و تا سرخیابان اصلی و گرفتن ماشینی برای بردنم به بیمارستان حرکت کردیم، پیکانی ایستاد، نمی‌دانم چرا حس درد نداشتم خون زیادی نمی‌آمد یا شاید هم من طاقتم زیاد بود، توی ماشین شوخی می‌کردم، به بیمارستان فعلی شهید محمدی بندرعباس که رسیدیم راننده به قدری دستپاچه شده بود که ترمز دستی را هم نکشید وبوی لنت توی پیکان پیچید.

بعد از مدت طولانی که پشت اتاق عمل جراحی ماندیم، دکتر فیروز بهرام دستم را عمل کرد وبه قدری زیبا کار کرد که در همان سه روزی که بیمارستان بودم دکتر بهرام و یک پزشک پاکستانی همراهش از سرعت بهبودی دستم در تعجب بودند، همین که دکتر این اطمینان را داد که دستم خوب شده به محض خارج شدن آن‌ها از اتاقم، از پنجره با لباس سفید بیمارستان فرار کردم.

سریع خودم را به بیمارستان فعلی صاحب الزمان(ع) که آن زمان اولین مرکز بسیج و اعزام نیروها بود رساندم، از در که وارد شدم نگهبان از دیدنم با آن لباس تعجب کرد، جلوتر که رفتم یکی از نیروهای آموزشی‌ من از بچه‌های میناب درحال تمیزکاری اسلحه‌اش بود که با دیدن من نزدیک بود روی زمین بیفتد و غش کند. فکر می‌کرد خودم نیستم و این روح من است؛ بلاخره بقیه بچه‌ها دورم را گرفتند و از بهبودی دستم بسیار خوشحال شدند.

می‌گوید: از همان زمان تا امروز من بااینکه مچ دستم قطع شده اما با همین دست کارهای زیادی ازموتورسواری، حمل فرغون و حرکت‌های رزمی تا امروز که همچنان کار فروش سنگ‌های تزییناتی انجام می‌دهم.

ایرنا: بااینکه شما در لباس نظامی بودید و در مقطعی طولانی در دوران دفاع مقدس به صورت فشرده هم مربی آموزش بودید، چه عاملی باعث شد می‌شد هم‌زمان شعر بگویید؟

یکی از نیاز جامعه آن زمان ضرورت بالابردن روحیه حماسی مردم و بسیجیان اعزام به جبهه‌ها بود که در قالب سروردن شعر و اشعار حماسی انجام می‌شد.

روزی نبود که شعرهای من از صداوسیما پخش نشود، در طول هفته شعرهای من حتی به صورت دعوت حضوری در برنامه‌های مختلفی ازمرکز خلیج‌فارس پخش می‌شد همین طور در مراسم‌های مختلفی در مساجد، حسینیه‌ها و مراسم اعزام بسیجیان به جبهه، رسالت دینی و اعتقادی خودم را برای حضور پرشور آن‌ها در سنگرهای دفاع و مقاومت با زبان شعر دنبال می‌کردم.

ایرنا: اولین کتابی که نوشته‌اید درچه سالی بود؟

من از کودکی از ۱۲ سالگی تقریبا شعر می‌گفتم هرچند که شعرهای آن موقع من پخته نبود ولی در هر صورت احساساتم را با زبان بومی هرمزگان و فارسی بروز می‌دادم.

اولین کتابم که با عنوان"گپ گنوغ ۱" زمستان سال ۷۳ در ۲هزار و ۵۰۰ جلد با همکاری اداره ارشاد چاپ شد، شامل سروده‌های نیمایی و سپید، اشعار کلاسیک، سروده‌های محلی و بومی است.

این کتاب در قالب شعر و با موضوع دفاع مقدس است  در آن زمان  با توجه به  در اختیار نداشتن بودجه، با کمک اطرافیان توانستنم تعداد محدودی از اشعارم را چاپ کنم، شاید این اولین کتبی در استان هرمزگان باشد که به گویش هرمزگانی سروده‌های مدون و منظم عروضی دارد. البته جلد نخست کتاب "گپ گنوغ یک" اکنون نایاب شده و حتی در کتابخانه خودم درحد دو نسخه از آن مانده است.

دومین کتاب"عرشیان جزیره" با نگاهی به زندگی و وصیت ۵۹ شهید جزیره‌های قشم و هرمز با محوریت دفاع مقدس کتاب و به سفارش معاونت فرهنگی اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان هرمزگان نوشته‌ام،این کتاب نیزنخستین بار در یک‌هزار جلد درسال ۹۲ به چاپ رسید.

کتاب "گپ گنوغ ۲"؛ شامل اشعارنیمایی، غزلیات، دوبیتی، رباعی، فرد، قطعه، مثنوی و خملیات نیز در سال ۸۷ با ویراستاری دخترم نرگس نصیری دکترای زبان و ادبیات فارسی ویراستاری با همکاری اداره کل ارشاد اسلامی استان و توسط انتشارات "عصر جوان" به چاپ رسیده است.

شعر " توشیری" یکی از سروده‌های معروفی که در دوران دفاع مقدس آن را سروده بودم در این کتاب چاپ شده است.

تو شیری و شمشیر را می‌شناسی

تو خمپاره و تیر را می‌شناسی

تو اِستادگی درس گهوره‌ات بود

تو رگبار و تک تیر را می‌شناسی

تو سرخ آشنایی و سبزینه‌پوشی

تو لالای زنجیر را می‌شناسی

کمین است ومین است و انتظاری

گه حمله تکبیر را می‌شناسی

تو در معبر عشق و بی‌رهنمایی

تو بهتر زما پیر را می‌شناسی ...

"بن گر"به معنای آبگیر کوهستان؛ مجموعه شعری است که اشعار تعدادی از شعرهای مرتضی نصیری و شاعران انجمن "شعر بسیج" درآن به چاپ رسیده است.

ایرنا: چند اثر جدید و درحال چاپ دارید؟

درحال حاضر مجموعه‌های زیادی شعر و اثرداستانی به ویژه در حوزه دفاع مقدس آماده چاپ دارم.

مجموعه شعر "نود از نود" شامل ۹۰ غزل از سال ۱۳۹۰ به سفارش بسیج هنرمندان جمع‌آوری کردم اما متاسفانه چاپ نشده است.

شعر"کم نوشتند" یکی از شعرهایی است که برای مجموعه شعر "نود از نود" نوشتم که امیدوارم مسوولان به وعده‌های خود عمل کرده و این اثر را به حرمت نام حضرت زینب(س) مورد حمایت قرار بگیرد.

بخش‌هایی از شعر «کم نوشتند»

چرا از تو بانو چنین کم نوشتند؟

اگرچه کمش قرص و محکم نوشتن

بگفتند بخت تو را مثل زینب

 به پیشانی ماتم و غم نوشتند

خدایم ولی جای بنت امامت

بگویید این زن چه آنجا کشیده

نوشتند خواهر ولی کم سرودند

نوشتند این عمه روحش بلند است

روانش چو آبی ز زمزم نوشتند...

بی‌مهری‌ها در حوزه ادبیات تمامی ندارد؛ مسوولان در سال‌های اخیر قول‌های بی‌عمل زیاد داده‌اند

برای کنگره شهدای سردار از من شعر خواسته شد که برای تعدادی از این شهدا شعر گفتم که از چاپ این اثر هم هنوز خبری نیست.  

مسوولان در سال‌های اخیر قول‌های بی ‌عمل زیادی داده‌اند، درحالی که من رسالتم در حوزه شعر به خوبی انجام داده‌ام اما در حوزه چاپ آثار کم‌کاری‌های زیادی از مسوولان می‌بینم.

"دانشنامه خلیج‌فارس" با وجود رونمایی چاپ نشده است

کتاب "دانشنامه خلیج‌فارس" در ۱۰ جلد شامل مجموعه واژگان استان هرمزگان نیز مجوز چاپ دارد و زیر نظر دانشگاه تربیت مدرس تهران آوا نویسی بین‌المللی شده اما متاسفانه با وجود رونمایی از این کتاب هنوز این اثر مهم چاپ نشده است.

برای چاپ کتاب به اعتبار و بودجه بالا نیاز است که متاسفانه تامین نشده و جلد نخست آن که شامل حرف "الف" و حدود ۶هزار و ۵۰۰ واژه است را آماده چاپ کرده‌ام.

دانشنامه خلیج فارس یا فرهنگ نصیر حدود ۳۰هزار واژه شامل معنا، توضیح،منطقه‌بندی و آوا نویسی است، مدت ۳۰سال از عمرم را روی این کتاب گذاشتم.

نصیری دوران دبیرستان خود را در رشته ادبیات به اتمام رسانده و به رغم اینکه شاعر و نویسنده است اما رشته دانشگاهی وی حقوق است. وی در سال ۱۳۷۳ در نیروی دریایی سپاه پاسداران بازنشسته شد، دارای یک دختر و چهار فرزند پسر است و از بین فرزندان دخترش نرگس در کار ویراستاری آثارش سال‌های سال همپای وی می‌باشد.

وی همچنین مدت چهار سال مسوولیت انجمن شعر بسیج هرمزگان را برعهده داشت.

این جانباز و شاعر استان هرمزگان درحال حاضر نیز در حوزه ادبیات به ویژه ادبیات مقاومت وپایداری به عنوان شاعر و داور آثار جشنواره‌ها و هم‌چنین در حوزه سنگ‌های تزیینی در یک مغازه کوچک در یکی از مجتمع‌های تجاری بندرعباس مشغول به فعالیت است.

استان هرمزگان دارای یک‌هزار و ۵۰۰ شهید، ۲ هزار و ۸۶۱ جانباز و ۳۴۱ آزاده است که از این تعداد یک‎هزارو ۷۶۵ جانباز، ۶۱۰ شهید و ۱۷۶ آزاده مربوط به شهرستان بندرعباس می‌باشند.

این استان در مجموع دارای یکهزارو ۱۸۲ مادر شهید و یک‌هزار و ۱۲۶ نفر پدر شهید می‌باشد. 

گفت‌وگو از فرنگیس حمزه یی