حضرت امام خمینی(ره) فرمودند: رهبر ما آن طفل سیزده سالهای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ تر است، با نارنجک ، خود را زیر تانک دشمن انداخت.
این تعبیر که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران درباره نوجوانی که نامش بعد از شهادت، دهان به دهان چرخید و به نماد نوجوان های قهرمان جنگ تحمیلی تبدیل شد به کار بردند، نشان داد که حسین فهمیده، تنها دانش آموز و نوجوان حضور یافته در جنگ تحمیلی نبود و تاریخ دفاع ۸ ساله ایرانیان مقابل نماینده ابرقدرتهای شرق و غرب نام نوجوانان رزمنده بسیاری را ثبت کرده است.
رزمندگان کوچکی که تبدیل به قهرمان های بزرگ تاریخ ایران شدند.
بهادر خسروانیان یکی از همین یادگاران دوران دفاع مقدس است که در سن ۱۳ سالگی با دست کاری شناسنامه خود پا به جبهه گذاشت.
او در گفت و گو با خبرنگار ایرنا از نحوه دستکاری در شناسنامه و ورود به جبهه و دردسرهایی که به دلیل مخدوش کردن شناسنامه برایش پیش آمده سخن گفت.
بهادر خسروانیان اکنون ۵۳ سال سن دارد و در سال ۱۳۶۱ در سن ۱۴ سالگی وارد جبهه شد.
این نوجوان ۵۸ ماه از عمر خود را در جبهه گذراند که به تعبیر او هر روز آن پر از رشادت و ایثار رزمندگان بوده است.
او در جبهه غرب مجروح شد اما به گفته خودش تاکنون برای ثبت این جانبازی به بنیاد شهید مراجعه نکرده است.
بهادر خسروانیان گفت: نوجوانان و کودکان را به جبهه نمی بردند اما این موضوع نمی توانست سدراه دانش آموزان آن دوره شود و آنها را از رفتن به جبهه بازدارد.
بهادر در سال ۱۳۴۷ در شهر قادرآباد در شمال فارس و شهرستان خرم بید به دنیا آمد ولی بخاطر رفتن به جبهه با کمک دوستش زمان تولد خود را به سال ۱۳۴۱ تغیر داد.
به گفته این رزمنده،آن دوران اغلب هم سن و سالهای او که در دوران تحصیلی راهنمایی بودند با دستکاری در شناسنامه به جبهه ها می رفتند.
کپی برابر با اصل نیست
او می گوید که بچه های شهر به دلیل داشتن امکانات قادر به کپی گرفتن از صفحات شناسنامه و تغییر کپی بودند اما بهادر و بچه های روستایی حتی امکان کپی گرفتن هم نداشتند و در اصل شناسنامه دست می بردند و همین مساله باعث شد در آینده و مشکلاتی به این دلیل برایشان ایجاد شود.
دردسر این تغییر سال تولد در سال ۱۳۶۵ و زمانیکه شناسنامه های زمان شاه تغییر پیدا کرد برای بهادر دردسر ساز شد و می خواستند او را برای دست بردن در شناسنامه به دادگاه بکشانند که در نهایت با سختی های بسیار ثابت شد که برای رفتن به جبهه دست به این کار زده و مورد بخشش قرار گرفت.
کم سن و سال بودن بهادر و دوستانش در جبهه هم برایشان دردسرهایی ایجاد کرده بود بنحوی که بعد از اعزام به جبهه و دیدن آموزش های لازم ،بهادر و هم سن و سالانشان را برای عملیات به خط مقدم نمی بردند اما بعدها با اصرار و به قول بهادر با التماس و گریه زاری بالاخره فرماندهان اجازه حضور این نوجوانان در خط مقدم و عملیات ها را نیز می دادند.
زمانیکه جنگ تحمیلی در سال ۱۳۶۷ به پایان رسید بهادر ۲۰ سال داشت و فرمانده گردان شده بود.
او در لشکر ۱۹ فجر و تیپ مستقل ۳۵ امام حسن و گردان جندالله مهاباد و عملیات های سال ۶۳ حدود ۱۴ ماه در سردشت،مهاباد و نقده نیز حضور داشته است.
سبقت از میدان مین
او می گوید که شهادت ،قدرت و روحیه ایثارگری نوجوانان و جوانان رزمنده از برکت وجود امام خمینی(ره) و نفس قدسی شهداء بوده است.
خسروانیان در توصیف شهامت رزمندگان آن دوران می گوید که به یاد دارد که در سال ۱۳۶۲ برای انتقال اردوگاهی با ۳۰۰ چادر و امکانات و تجهیزات بسیار به جبهه غرب نیاز به کمک بود و در آن زمان برای پیدا کردن تعدادی داوطلب فرمانده اردوگاه به میان رزمندگان آمد و اعلام کرد که فردا عملیات است و به ۵۰ نفر نیرو برای رفتن روی مین و بازکردن معبر نیاز است و بهادر در خاطر دارد که بیش از ۱۰۰ نفر از رزمندگان برای این کار داوطلب شدند اما آنها را به جای میدان مین برای کمک به انتقال اردوگاه بردند.
او روحیه ایثار و شهادت طلبی رزمندگان را از بارزترین مولفه های جنگ تحمیلی میداند و معتقد است که در جامعه امروزی نیز این روحیه ایثارگری و جوانانی امثال شهید باکری هست اما باید شرایط بروز آن وجود داشته باشد.
خاطره از سردار شهید اسکندری
بهادرخاطره ای از شهید عبدالله اسکندری که در نبرد با داعش به شهادت رسید در دوران دفاع مقدس در خاطر دارد و میگوید که یک روز بعد از عملیات در منطقه فاو حوالی ساعت ۱۶ بعد از ظهر عراقی ها با دهها تانک و ادوات جنگی به سمت خط مقدم ایران پاتک زدند و این در حالی بود که اغلب رزمندگان در سنگرها در حال استراحت بودند.
بهادر و تعدادی از دوستانش با فریاد زدن در بلندگوها رزمندگان را از خواب بیدار کردند و در همین حین که عراقی ها حمله کرده و صدای تکبیر و یا حسین در خط مقدم بلند شده بود سردارعبدالله اسکندری که آن زمان جانشین تیپ الهادی بود نیز برای سرکشی از گردانهای مهندسی وارد منطقه شد و زمانیکه از خودرو پیاده و در جریان پاتک عراقی ها قرار گرفت سریعا پشت تیرباری که در بالای خاکریز قرار داشت رفت و آتشی عظیم روی سر نفرات پیاده پشت تانک های عراقی ریخت.
بهادر می گوید که سردار اسکندری مهارت خاصی در تیراندازی داشت و در حالی که مشغول نبرد با عراقی ها بود بسیاری از رزمندگان مجروح شدند و بازوی نوجوانی که تیربارچی بود و نوار فشنگ تیربار را برای سردار اسکندری تنظیم و پر میکرد نیز مورد اصابت مستقیم گلوله قرار گرفت و خون از بازوی این نوجوان فوران می کرد.
زمانیکه تعداد زیادی از رزمندگان این خط زخمی شده و روز زمین افتاده بودند و امکانات امدادی نیز به اندازه کافی در دسترس نبود، بهادر شاهد صحنه ای بود که سردار اسکندری پیرهن خاکستری رنگ خود را در آورد و با آن بازوی این نوجوان بسیجی را بست.
او می گوید که بعد از اتمام پاتک عراقی ها و دفع این تجاوز،سردار اسکندری که همان زمان جانشین فرمانده تیپ بود با زیرپیرهنی سفید مشغول امداد و کمک به رزمندگان شد.
زخمی اما مقاوم
خسروانیان فداکاری رزمندگان در میدان نبرد را مثال زدنی می داند و می گوید که در زمان حمله عراقی ها و زخمی شدن دهها و صدها رزمنده،دعوا سر انتقال ندادن مجروحین بود که می خواستند رزمندگان بدحالتر به جای آنها به مراکز درمانی منتقل شوند.
به گفته این رزمنده دفاع مقدس در عملیات والفجر ۸ یکی از رزمندگان به نام حسین خسروانیان مجروح شد و در حین انتقال او و تعدادی دیگر از مجروحان به بیمارستان صحرائی امالقصر عراقی ها منطقه را بمباران کردند و آمبولانس مجروحان نیز مورد اصابت موشک قرار گرفت و همه مجروحان ازجمله حسین شهید شدند و پیکر آنها سوخت بنحوی که قابل شناسایی نبودند و از روی پلاک هویتشان مشخص شد.
مادر شهید و پیکر سوخته فرزند
این رزمنده می گوید که مادر شهید حسین خسروانیان به لحاظ عاطفی شدیدا به او وابسته بود بنحوی که این شهید در سال ۱۳۵۶ در پادگان ۰۵ کرمان آموزش سربازی می دید مادر تحمل طی دوران آموزش سربازی فرزند را نداشت و همواره بی قرار بود.
بهادر،دوستان شهید حسین خسروانیان و هم رزمانش که از عشق این مادر به فرزندش اطلاع داشتند مانده بودند که چگونه خبر شهادت حسین را به او بدهند که بلایی سر این مادر نیاید.
بالاخره جنازه حسین را به زادگاهش آورده و به مادر این شهید والامقام موضوع را گفتند و زمانیکه مادر بر بالین پیکر سوخته پسرش که قابل شناسایی نیز نبود حاضر شد اول اعلام کرد که آیا مطمئن هستید که او فرزند من است و زمانی که با پاسخ مثبت دوستان و همرزمان حسین مواجه شد این مادر دستانش را بالا آورد و گفت الحمدلله.
این واکنش مادر به خبر شهادت و پیکر سوخته و غیرقابل شناسایی فرزندش همگان را متعجب کرد.
بهادر خسروانیان می گوید که هیچگاه رزمندگان و فرماندهان ما در جنگ تحمیلی برای نبرد با عراقی ها شک و تردید به دل راه ندادند.بارها در سنگر عراقی ها قرآن و حتی کتاب دعا نیز مشاهده کردم.
خسروانیان اظهار می کند که صدام و رژیم بعثی عراق مردمان خودش را برای تجاوز به خاک کشور ما گسیل کرده بود و از پشتیبانی قدرت های بزرگ غرب،شرق ،ناتو و ورشو نیز برخوردار بود.
او می گوید که رزمندگان ما شک نکردند و با بصیرت به ندای رهبر کبیر انقلاب لبیک گفتند.
این رزمنده دوران دفاع مقدس در پاسخ به سوالی در خصوص اینکه چه توصیه ای به مسئولان و مدیران دارد؟ گفت: پاکدستی حداقل خواسته ما و مردم از مسئولان است.
اجتناب از پوشیدن پوتین نو برای ورود به میدان مین
او می گوید که رزمندگان دفاع مقدس از پوشیدن کاپشن نو در زمان جنگ خودداری می کردند و با البسه کهنه سر می کردند که مبادا از بیت المال هزینه اضافه نشود و حتی در لحظه مجروح شدن از پاره کردن لباس های نظامی نیز اجتناب می کردند.
خسروانیان ادامه داد: در خاطر دارم که یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس که در دسته تخریب و پاکسازی میدان مین فعالیت می کرد از گرفتن پوتین نو خودداری کرد و وقتی از او دلیل کارش را سوال کردند گفت که من باید با این پوتین روی مین بروم و حیف است که بیت المال صرف پوتین نو برای رفتن روی مین شود و با همین کفش های کهنه هم می توانم وارد میدان مین شد.
او اضافه کرد: رزمندگان و شهدای ما تا این اندازه نسبت به بیت المال حساس بودند و اکنون وظیفه همه مسئولان است که این رویه را در پیش بگیرند.
او می گوید که در استان فارس حدود ۱۵ هزار نفر شهید شدند و اگر برای هر کرسی مدیریت ارشد و مدیرکلی در این استان محاسبه شود به ازای هر صندلی مدیریتی صدها نفر شهید شده اند و هرگز نباید به آرمانهای این شهدا خیانت کرد.
این رزمنده و یادگار دوران دفاع مقدس خطاب به مردم و جوانان گفت: سختی های دفاع مقدس باید برای قشری که آن دوران را درک نکرده اند بازگو شود تا بیشتر قدر نظام و کشورشان را که صدها هزار نفر برای استقلال و سربلندی آن شهید شدند بدانند.
مصاحبه از محمدامین افشارپور