بنی صدر نخستین رئیس جمهوری تاریخ جمهوری اسلامی ایران بود که در دوران پیروزی انقلاب اسلامی ریاست شورای انقلاب را بر عهده داشت، اما در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰، وی به دلیل کارشکنیهای فراوان در دفاع مقدس و خیانت به مردم و کشور با رأی نمایندگان مجلس شورای اسلامی استیضاح و از مقام خود عزل شد و به همراه "مسعود رجوی" سرکرده گروهک تروریستی منافقین با لباس و آرایش زنانه از کشور فرار و به فرانسه پناهنده شد و بنی صدر در آنجا با رجوی شورای موسوم به ملی مقاومت را علیه مردم ایران پایه گذاشت.
بنی صدر پس ۹ ماه نخست وزیری موقت "مهدی بازرگان" با رای مردم ایران به ریاست جمهوری رسید و همانند بازرگان تا زمان عزل بر اساس گفتمان لیبرالی در سیاست خارجی که رابطه با آمریکا و غرب را ضروری میدانست، اقدام کرد.
با شدت گرفتن انقلاب اسلامی، بنیصدر به حلقه یاران امام خمینی (ره) در پاریس نزدیک شد و خود را در قالب یک انقلابی جا زد و در روز ۱۲ بهمن ۵۷ به همراه امام خمینی (ره) و یارانش با همان هواپیمای حامل امام به ایران بازگشت. بنیصدر پس از بازگشت به ایران اقدام به سخنرانی در دانشگاههای مختلف کرد و خود را به عنوان چهرهای در ظاهر انقلابی به دانشجویان و مردم معرفی کرد.
بنی صدر مدتی پس از پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری، به تدریج چهره واقعی خود را نمایان کرد و یک فضای دوقطبی در جامعه به وجود آورد. در آن برهه جریان لیبرال راستگرا و چپگرا که سردمدار آن بنی صدر بود، به شدت با جریان خط امام و شهید بهشتی مخالف بودند و به طورکلی نقشآفرینی و حضور روحانیون در صحنه جمهوری اسلامی به مذاقشان خوش نمیآمد، زیرا این امر مانعی بر سر راه قدرتطلبی آنان به شمار میرفت.
بنیصدر بارها در سخنرانیهایش نشان داد که با انقلاب اسلامی و خط امام زاویه دارد؛ اما اوج این اختلافات و جدایی کامل بنیصدر از خط امام در غائله ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ در دانشگاه تهران بود. بنیصدر در مراسمی که در همین تاریخ به مناسبت درگذشت "محمد مصدق" در دانشگاه تهران برگزار شده بود، طی سخنانی گفت که «این است که اگر این عده اندک، دست از اخلال برندارند و مسئولین به وظیفه خودشان عمل نکنند، از شما مردم خواهم خواست که یک بار برای همیشه اجتماعات خودتان را از وجود چماق به دستانی که میخواهند جمهوری را به لجن وجود خودشان بیالایند، تنبیه کنید».
تنش و درگیری آنقدر در این مراسم بالا گرفت و نیروهای هوادار رئیس جمهوری که اکثر آنها از عناصر گروهک تروریستی منافقین بودند، به نیروهای خط امام و حزب اللهی حملهور شدند. بعدها روشن شد که عناصر منافقین، حزب توده، سازمان پیکار و اتحادیه کمونیستها در بوجود آمدن این تنشها سهم بسزایی داشتهاند.
بنی صدر با مسعود رجوی و گروهک تروریستی منافقین ارتباط نزدیکی داشت به حدی که سرکرده این گروه مسئول دفتر ارتباطات مردمی بنی صدر بود. رجوی به دلیل نزدیکی با بنی صدر به طور مرتب در دفتر ریاست جمهوری وقت ایران حضور پیدا میکرد و به گفت وگو با بنی صدر میپرداخت. این همکاری موجب شد تا اختلافات بنی صدر با نیروهای انقلابی تشدید و با آنان همراه شود.
بخشی از خیانتهای افشا شده بنی صدر
چهره واقعی بنی صدر با آغاز جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور آشکار شد؛ براساس اسناد موجود، قبل از شروع جنگ تحمیلی رژیم بعث صدام علیه ایران، شماری از فرماندهان ارتش و سپاه بارها احتمال تجاوز ارتش صدام به ایران را به وی گوشزد کردند، ولی وی هربار طفره میرفت و میگفت که "ارتش رژیم بعث توان حمله به ایران را ندارد" و مساله مهمتر با آغاز جنگ و خیانت آشکار بنی صدر و سخن معروف وی مبنی بر این که "زمین میدهیم و زمان میگیریم" با عقب نشینیهای گسترده از مناطق مرزی، آشکار شد.
بنی صدر که با بی توجهی نسبت به هشدارها در مورد حمله عراق به خاک کشورمان سعی کرده بود مقامات ارشد نظام را در بی خبری نگه دارد، پس از حمله عراق، سعی کرد تا راه را برای سلطه صدام بر خوزستان هموار کند. شواهد به وضوح نشان میدهد که بنی صدر مستقیماً در سقوط قصر شیرین و خرمشهر دست داشت. ۳۴ روز رزمندگان ارتش، پاسداران و مردم در خرمشهر استقامت کردند، ولی او حتی یک قبضه اسلحه سنگین به خرمشهر نفرستاد؛ بلکه دستور داد که همه سلاحهای سنگین نیز از جزیره آبادان خارج شود.
امیر سرتیپ "ناصر آراسته" جانشین رئیس گروه مشاورین نظامی فرماندهی معظم کل قوا که در دوران دفاع مقدس از فرماندهان ارشد ارتش جمهوری اسلامی ایران بود، در مورد دستور بنی صدر برای ندادن سلاح به سپاه و بسیج میگوید: «بنی صدر رسماً به ارتش میگفت که به سپاه و بسیج اسلحه ندهید». هدف اصلی بنی صدر بروز تفرقه و عدم وحدت میان ارتش و سپاه پاسداران بود. او نه خودش در جایگاه فرماندهی کل قوا به سپاه تجهیزات میداد و نه میگذاشت نیروهای ارتش به سپاهیها سلاح بدهند.
اقدامات نظامی بنی صدر در جریان ریاست جمهوریاش در کنار اقدامات غیرنظامی او مثل رفاقت بی چون و چرا با منافقین و سرکرده این گروهک و در افتادن با مردم و انقلابشان، مثل بی توجهی به هشدارهای آغاز جنگ، دست کم گرفتن فرماندهان جنگ، نداشتن تعصب و غیرت بر روی خاک وطن، جدی نگرفتن مردم و نیروهای مردمی مثل سپاه و بسیج، عدم تحویل اسلحه به نیروهای مردمی و سپاه، همه بیانگر خیانتهای او در حساسترین برهه انقلاب اسلامی است؛ خیانتهایی که کمترین پاسخ آن عزل از سمت فرماندهی نیروهای مسلح کشور بود، زیرا اگر ادامه پیدا میکرد؛ میتوانست شدیدترین ضربهها را به انقلاب اسلامی ایران وارد کند و حتی سرنوشت جنگ را جور دیگری رقم بزند.
بدین ترتیب به دلیل اقدامات کارشکنانه بنیصدر در جبهههای جنگ امام خمینی (ره) در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ فرمان عزل وی از مقام فرماندهی کل قوا را صادر کرد.
بنی صدر و منافقین، از اتحاد تا جدایی
جریان نفوذ در ایران چه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و چه پس از آن ابعاد مختلفی دارد؛ البته زمینههای نفوذ در این دو مقطع زمانی با هم متفاوت است.
دشمنان مردم ایران و انقلاب اسلامی از همان لحظه پیروزی انقلاب در صدد براندازی آن برآمدند و نقش جریانهایی همچون منافقین و افرادی همانند بنی صدر که اولین رییس جمهوری ایران اسلامی شده بود، پررنگ است.
اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری پس از انقلاب اسلامی در نهم بهمن سال ۱۳۵۸ برگزار شد و طی آن ابوالحسن بنی صدر با کسب نزدیک به ۸۰ درصد آرا به ریاست جمهوری ایران رها شده از دست رژیم طاغوت، رسید.
امام خمینی (ره) رهبر فقید انقلاب اسلامی در سخنرانی خود در روز تنفیذ حکم ریاست جمهوری بنی صدر، این حکم را محدود به عدم تخلف وی از احکام مقدسه اسلام و تبعیت از قانون اساسی دانسته و تاکید نمودند که من از آقای بنی صدر میخواهم که مابین قبل از ریاست جمهوری و بعد از آن در اخلاق و روحیه ایشان تفاوتی نباشد.
با رییس جمهوری شدن بنی صدر، ارتباط وی با مسعود رجوی سرکرده گروهک منافقین و شماری از اعضای آن نیز گستردهتر شد و بنی صدر عملا پلی شد برای نفوذ اعضای این گروهک به بدنه دولت و نهادها تا حدی که عناصر منافقین در نهایت توانستند دفتر رئیس جمهوری در آن دوران را در اختیار خود بگیرند.
فقط دو ماه از ادای سوگند بنی صدر در مجلس شورای اسلامی گذشته بود که وی در خیانتی آشکار دستور بمباران هواپیماهای جامانده متجاوز آمریکایی در صحرای طبس را صادر کرد؛ این بمباران باعث شد تا مستندات نیروهای متجاوز آمریکایی از بین برود.
از ابتدای تابستان سال ۱۳۵۹ درگیری بنی صدر با اعضای محوری «حزب جمهوری اسلامی» شروع شد، (این حزب در ۲۹ اسفند ۱۳۵۷ اعلام موجودیت کرد و در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۳۶۶ فعالیتهای خود را تعطیل نمود)؛ متهم کردن دکتر آیت الله «محمد بهشتی» (دبیرکل حزب جمهوری اسلامی) به طرح توطئه براندازی و پافشاری در عدم پذیرش نخست وزیری «محمد علی رجایی» تا سرحد امکان، فقط بخشی از چالش او با شخصیتهای انقلابی بود که پیروان امام خوانده میشدند.
در درگیریهای بنی صدر با حزب جمهوری اسلامی که دیگر به صحنه تجمعات و سخنرانیهای خیابانی تبدیل شده بود، رد پای اعضای منافقین نیز به چشم میخورد.
سران و عناصر منافقین که با تحریم رفراندم ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۸ در واقع به قانون اساسی رای نداده بودند، زمانی که قصد داشتند مسعود رجوی را به عنوان نامزد خود در انتخابات ریاست جمهوری معرفی کنند، با مخالفت امام خمینی (ره) روبه رو شدند؛ امام دستور داده بود، کسانی که به قانون اساسی رای ندادهاند، حق شرکت در انتخابات را ندارند.
سرانجام تلاقی جریانات مخالف خط امام به ۱۴ اسفند ماه سال ۱۳۵۹ در دانشگاه تهران رسید؛ جایی که به صحنه بزرگترین رویارویی جبهه متحد مخالف انقلاب با تودههای انقلاب و مدافع امام تبدیل شد.
این بار دیگر همه آمده بودند؛ جمعیتی عظیم که مانند انبار باروت هر لحظه احتمال انفجار داشت؛ جوانان دختر و پسر مقابل محل سخنرانی بنی صدر به هدایت شعارهای طرفداران بنی صدر میپرداختند؛ نظم و همانگی در شعارها و بعضا لباسهای متحدالشکل آنها نشان از انسجام تشکیلاتی میداد.
تجمعی که بنی صدر قبلتر از آن یعنی ۲۲بهمن ۱۳۵۹ وعده آن را داده بود، با فرمان وی برای مجازات مخالفان که آنها را اغتشاشگر مینامید، به درگیری عظیمی تبدیل شد.
به رغم پیام امام خمینی (ره) بعد از آن اتفاق، مبنی بر برخورد با این گونه شرارتها، چهار روز بعد از این حادثه در ۱۸ اسفند ماه تجمع «نهضت آزادی» برگزار شد که در آن لیبرالها و عناصر منافقین در کنار هم و پشت سر بنی صدر قرار گرفتند.
بی توجهی به هشدارهای پی درپی امام خمینی (ره)، گزارش هیات سه نفره متشکل از آقایان «اشراقی، مهدوی کنی و یزدی» و عدم حمایت بنی صدر از جبهههای جنگ تحمیلی در نهایت سبب شد تا امام خمینی (ره) طی حکمی خطاب به ستاد مشترک ارتش، بنی صدر را از فرماندهی کل نیروهای مسلح برکنار کند.
در اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی هرج و مرج در کشور حاکم شده بود، اتفاقی که برای یک انقلاب مردمی طبیعی بود.
پس از تشکیل دولت موقت و تصمیمگیری در مورد وضعیت ارتش، چگونگی برگزاری رفراندم جمهوری اسلامی سومین بحث مورد توجه در بهمن و اسفند ۱۳۵۷ بود؛ شکل اساسی برگزاری رفراندم که از سوی امام خمینی (ره) تعیین شده بود، مورد اعتراض برخی گروههای سیاسی چپ، از جمله منافقین قرار گرفت.
گروههای مخالف اغلب خواهان افزودن گزینه «دمکراتیک» به جمهوری اسلامی در رفراندم بودند، در حالی که امام خمینی (ره) فقط در خصوص تایید «جمهوری اسلامی» یا عدم آن تاکید داشت؛ در نتیجه منافقین که نمیتوانستند برای انتخابات ریاست جمهوری نامزد معرفی کنند به حمایت از ابوالحسن بنی صدر پرداختند و بعد از رییس جمهور شدن وی توانستند در وی نفوذ کنند و به اختلافات بنی صدر با دیگر مسئولان نظام از جمله اعضای حزب جمهوری اسلامی دامن بزنند.
جدیترین تاکتیک منافقین برای آماده سازی براندازی حاکمیت جمهوری اسلامی ایجاد خط نفوذ در نهادهای حساس و تعیین کننده نظام انقلاب اسلامی از قبیل ریاست جمهوری، سپاه پاسداران، کمیتههای انقلاب اسلامی، وزارتخانههای مهم، نخست وزیری و حتی شورای امنیت بود.
منافقین با بهره گیری از سوابق و تجربه مبارزاتی خود حتی توانستند در برخی از نهادها در نقش بنیانگذار نفوذ کنند.
در بهمن و اسفند ۱۳۵۸ منافقین در تمامی شهرها نامزدهای خود برای انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی معرفی کرد، این درحالی بود که تجاوز نظامی آمریکا (برای نجات جاسوسان و ماموران سیا که در لانه جاسوسی واشنگتن در تهران گرفتار شده بودند) در طبس افکار عمومی را علیه نیروهای مخالف چپ و منافقین برانگیخته بود،؛ سرانجام به رغم تبلیغات گسترده، هیچکدام از نمایندگان منافقین به مجلس راه پیدا نکردند.
ناکامیهای پی در پی منافقین در دستیابی به قدرت، واکنشهای رادیکالتر این گروه را برانگیخت، به حدی که نزاعهای خیابانی و اقدامات خشونت آمیز به حذف فیزیکی و اقدامات مسلحانه موردی این گروهک تبدیل شد؛ در چنین شرایطی نفوذهای تشکیلاتی و سازمان یافته منافقین در نهادهای انقلابی، مراکز کارگری، دانشگاهی و دانش آموزی به شدت مورد استفاده قرار گرفت.
صدها میلیشیا یا همان چریکهای نیمه وقت، انبارهای بزرگ اسلحه، تهدید به قیام مسلحانه و راهپیماییهای بدون مجوز که اغلب با خشونت همراه بود، خبر از وضعیت بحرانی در کشور میداد.
امام خمینی (ره) در سخنرانیهای پی در پی به بنی صدر که دیگر اصلیترین متحد گروهک منافقین محسوب میشد، هشدار میداد و بر پایبندی به قانون تاکید میکرد؛ سخنرانی ۱۸ خرداد ۱۳۶۰ امام خمینی (ره) درخصوص اقدامات بنی صدر و موئتلفین وی آخرین اتمام حجت بود، اما این سخنرانی هم برای بنی صدر و منافقین کارساز نبود و آنها کار خود را ادامه دادند.
بسیاری از شهرهای بزرگ کشور در ۱۸ و ۱۹ خرداد ۱۳۶۰ شاهد راهپیماییهای طرفداران منافقین بود که در رویارویی عناصر این گروهک با مردم به خشونت خونین انجامید.
سرانجام در ۲۰ خرداد ماه سال ۱۳۶۰ حکم امام خمینی (ره) مبنی بر عزل بنی صدر از فرماندهی نیروهای مسلح صادر شد و به دنبال آن بنی صدر که در خانههای تیمی منافقین مخفی شده بود، در روز ۷ مرداد ۱۳۶۰ با تغییر چهره، آرایش و لباس زنانه به همراه مسعود رجوی و به صورت مخفیانه (با خلبان مخصوص محمد رضا پهلوی) ایران را به مقصد پاریس ترک کرد؛ اتفاقی که تاثیر ماندگاری بر تغییر رفتار علنی گروهک تروریستی منافقین و شرایط سیاسی - امنیتی کشور گذاشت.
رجوی و بنی صدر در فرانسه با شماری دیگری از عناصر ضدانقلاب گروه موسوم به «شورای ملی مقاومت» را تشکیل دادند، اما همکاری آنها و در فرانسه مدت زیادی طول نکشید (حدود دو سال).
با فرار رجوی و بنی صدر به فرانسه، طولی نکشید که در پاسخ به خوبیهای مسعود رجوی سرکرده منافقین به بنی صدر، وی دختر ۱۸ ساله خود به نام «فیروزه» را که نزدیک به ۱۵ سال با رجوی فاصله سنی دشت، به او هدیه کرد و آن دو باهم ازدواج کردند؛ رجوی حدود یکسال قبل از آن «اشرف ربیعی» همسر خود را که در یکی از خانههای تیمی منافقین حضور داشت، از دست داده بود.
پس از چندی فیروزه بنی صدر و مسعود رجوی از هم جدا شدند؛ دختر بنی صدر طی مصاحبهای درباره دلایل این جدایی میگوید: "روابط نامشروع مسعود با رئیس دفترش مریم عضدانلو که در آن زمان همسر مهدی ابریشمچی بود و تعدادی از دختران اعضای منافقین مرا وادار به گرفتن تصمیم طلاق از مسعود رجوی کرد".
فیروزه بنی صدر همچنین با بیان اینکه عامل طلاق وی از رجوی تفکرات دگم، هیستریک و روحیه قدرت طلبانه رجوی بوده، در عین حال برای توجیه ازدواج خود با رجوی تاکید کرده که ازدواج وی معمولی بوده و هیچ ربطی به توجیههای ایدئولوژیک نداشته است.
تبدیل شدن شورای ملی مقاومت به عنوان آلت دست گروهک تروریستی منافقین از یک طرف و رفتار دیکتاتورمابانه مسعود رجوی سرکرده این گروهک از طرف دیگر، موجب افزایش اختلافهای داخلی شورا و در نتیجه کنارهگیری بعضی گروهها و اعضای اصلی آن همچون بنی صدر و اطرافیانش، حزب منحله «دمکرات کردستان» و دیگر گروهها از جریان نفاق در دهه ۶۰ خورشیدی شد.
عمده دلایل این تشتت و انشعابها عبارتند بودند از:
- ملاقات رجوی با «طارق عزیز» وزیر خارجه رژیم بعث عراق در فرانسه که در نهایت به عزیمت عناصر این گروهک و شورا به داخل خاک عراق منجر شد
- مذاکرات حزب دمکرات کردستان با جمهوری اسلامی ایران
- انقلاب ایدئولوژیک در این گروهک (ازدواج مسعود رجوی و مریم عضدانلو [ابریشمچی])
- ایجاد دیکتاتوری رسمی و آشکار توسط رجوی در شورا
طبق تحلیل شماری از شخصیتهایی که روزگاری از نزدیک با مسعود رجوی کار کردهاند از جمله ابوالحسن بنی صدر، قاسملو، متین دفتری و…… مسعود رجوی از بیماری روانی و کیش شخصیت رنج میبرد و او چشم دیدن هیچ کس را ندارد؛ او خودش را از همه بالاتر میبیند و در مناسبات هم در بحث امام زمان (عج) خودش را (نعوذ بالله) امام زمان معرفی کرده و فی الواقع او یک دیوانه واقعی است که به هیچ دین و آئینی اعتقاد ندارد.
با توجه به روانشناسی بنی صدر و کیش شخصیتی او و این که شورای ملی مقاومت در ابتدا با محوریت وی و بهره برداری از ارتباطات قبلی او با غربیها و عنوان رئیس جمهوری سابق ایران، شکل گرفت و شناخته شد، به نظر میرسد یکی از علل مخالفت بعدی بنی صدر با ارتباط شخصی و علنی رجوی و عراقیها، بیشتر از این موضوع ناشی میشد که عملاً این امر به مفهوم کنار زدن بنی صدر و زمینه سازی سلطه مطلق رجوی بر شورا محسوب میگردید.
بنی صدر به رغم این که به عنوان یک خائن در بین مردم ایران شناخته میشود، به ویژه عملکرد وی در دستور عقب نشینیهای باصطلاح تاکتیکی در محورهای جنگی که به نفع ارتش صدام بود، به دیدار رجوی با طارق عزیز وزیرخارجه عراق معترض بود؛ البته دلیل بنی صدر نه به خاطر متجاوز بودن رژیم صدام، بلکه چون وی در این دیدار حضور نداشته و به حساب نیامده، بود.
بنی صدر در طول سالهای فرار ۴۰ ساله به پاریس دست از خیانت در حق مردم ایران و کشورش برنداشت و همواره در صدد ضربه زدن به مردم و کشور ایران بود تا این که مرگ او را احاطه کرد و روز جمعه ۱۷ مهرماه قصه زندگی خائنانه و دنیایی بنی صدر در سن ۸۸ سالگی به پایان رسید و پرونده خیانت بار او به محضر خدای متعال ارسال شد.