تهران- ایرنا- دکتر آذرنوش ایران را عاشقانه دوست می‌داشت و همواره به هویت خود می‌بالید و بی هیچ ‌منتی با تلاشی مضاعف از میراث فرهنگی خویش پاسداری می‌کرد.

نوشتن درباره دکتر آذرتاش آذرنوش چهره ماندگار ادبیات عرب، یکی از مفاخر علمی و فرهنگی ایران و حامیان دیرین خردگرای فرهنگ و تمدن ایرانی که در شانزدهم مهرماه ۱۴۰۰ از جهان هستی رخت بر بست، دشوار است. استاد نامداری که جاذبه گفتار و مصاحبتش تاثیرگذار بود و متانت و علم و فضیلتش مثال‌زدنی. او فرزند اصیل و خلف ایران و پرورده استادان بزرگی چون بدیع‌الزمانی کردستانی و سیدمحمد فرزان بود.

دکتر آذرنوش در طول هشتادوچهار سال زندگی پر برکت خود برای اعتلای فرهنگ و تمدن ایرانی کوشید، ژرفای فرهنگ ایران را با ریزبینی و دقت کاوید. از این رو همیشه نکته و حرف‌های تازه برای گفتن و نوشتن داشت. حاصل علم سرشار و فضل پربار او در زمینه ادبیات عرب و فارسی آثار ارزنده‌ای است که برای ما باقی گذاشت و هریک زینت‌بخش کتابخانه‌هایمان و مرجع اهل تحقیق است.

دکتر آذرنوش ایران را عاشقانه دوست می‌داشت و همواره به هویت خود می‌بالید و بی هیچ ‌منتی با تلاشی مضاعف از میراث فرهنگی خویش پاسداری می‌کرد.

نخستین ایرانی بود که در رشته ادبیات عرب، مدرک دکتری از دانشگاه سوربن گرفت و وزارت فرهنگ فرانسه، نشان «شوالیه نخل آکادمیک» را به او اهدا کرد. چندین بار نیز برنده کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد. فخر او همیشه به اندوخته‌هایش بود و خشنودی اش به بذل و بخشش این اندوخته‌ها و پراکندگی تخم دانش و افروختن چراغ بینش. از این‌رو، سپیدی مو را به نقد سپری کردن عمر با کاغذ، قلم و کتاب و در مقام تعلیم گذراند و با دقت و موشکافی‌های علمی خود در ثبت آنها و روشنگری اهل علم کوشید.

پژوهشگر و نویسنده‌ای که به میهنش خدمت کرد، در این راه بسیار زحمت کشید و خوشحال بود از اینکه عمرش در راه فرهنگ سپری شده است. اما از خودش بیشتر از اینها انتظار داشت و با وجود گذشت هشت دهه از عمر و تالیف و ترجمه آثار ارزشمند هنوز فکر می‌کرد برای مادر مهربانی به نام ایران که در آغوشش پرورش یافته و بالیده بود، اندکی کار کرده و به آن خیلی بدهکار است.

دکتر آذرنوش همواره می‌کوشید فارغ از تعصب‌ها، به‌عنوان یک پژوهشگر با روش علمی و مستند ذهن جوانان و مردم را نسبت به ایران و اسلام روش کند و مایه‌ها و ریشه‌های هویت ملی‌ خودشان را به آنها بشناساند و از طرفی با بن‌مایه‌های فرهنگ اسلامی آشنا کند تا آنان بدانند که ایرانیان در خدمت به اسلام چه کردند و ارزش‌های اسلامی چه دستاوردهایی برای فرهنگ و جامعه ما داشته است. او بی‌توجهی به این مسائل را به ضرر فرهنگ ما می‌دانست و معتقد بود جوانان باید نسبت به این موضوع‌ها هوشیار و پیگیر باشند.

استاد صرف‌نظر از مقام والای علمی، اخلاق‌مدار بود. به‌طوری که شاگردان، دوستان و همکارانش او را بر داشتن فضایل اخلاقی و سجایای انسانی همواره ستایش می‌کردند و می‌کنند.

دکتر آذرنوش از بزرگان علم و ادب و استادان ایرانی و خارجی خود به نیکی و با احترام یاد می‌کرد و همواره قدردان آنان بود. از علامه سیدمحمد فرزان به‌عنوان فردی که در زندگی ادبی‌اش بسیار تأثیرگذار بود و وقتی حرف می‌زد انگار بیهقی بود، یاد می‌کرد. اعتقاد داشت استاد فرزان مرد شفاهی بود و برای همین چیز زیادی ننوشته‌ است.

بدیع‌الزمانی کردستانی را نیز در صرف و نحو عربی یک نابغه‌ و بسیار چیره‌دست می‌دانست و از فضل و دانشش سخن می‌گفت و از مجتبی مینوی به‌عنوان استاد بزرگوارش که از هیچگونه راهنمایی در تالیف کتاب نفوذ فارسی در فرهنگ عربی دریغ نکرده بود.  

استاد آذرنوش معتقد بود ادبیات فارسی و عربی خیلی به هم نزدیک هستند. از این رو وقتی ادبیات عرب می‌خواند، لحظه‌ای ادبیات فارسی را رها نکرد. با اعتقاد به اینکه آگاهی‌های ما درباره ایران، ایرانیت و نیز زبان فارسی دری در سده‌های نخست اسلام هنوز مه‌آلود و از هم گسیخته است و جامعه عرب‌نژاد تازی‌زبان چگونه با ایرانیان رابطه برقرار کرد، چرا مدت دو یا سه قرن نه تنها هیچ مبارزه‌ای با ایرانیان، زبان فارسی و سنت‌های ایرانی نکردند، بلکه برعکس ستایش و تعریف هم کرده‌اند، چرا زبان عربی، با همه توانمندی‌های دینی، ادبی، علمی و سیاسی، نتوانست جای زبان فارسی را بگیرد، فارسی کجا بود و پیش از آنکه سر بر کشد چرا دیر زمانی در تاریکی پایید، و چطور شد دسته‌های بی‌شمار عرب در جامعه ایران تحلیل رفتند، سالیان دراز به جست‌و جو، تحقیق پرداخت.

در اشعار ابونواس و بشار بن برد و صدها شاعر دیگر تتبع و در آثار ابن مقفع، جاحظ، ابن قتیبه دینوری، ابوالفرج اصفهانی، ابوالقاسم بغدادی و دهها نویسنده دیگر برای یافتن نشانه‌های آداب و رسوم و فرهنگ ایرانی و نفوذ زبان و ادب فارسی تتبع کرد. کوشید تا به این پرسش‌ها پاسخ دهد و سهم ایرانیان را در زبان عربی و غنای آن و نفوذ فرهنگ ایرانی را در جامعه عربی پیش از اسلام و قرون اولیه پس از ظهور اسلام به تصویر کشد که چگونه ایرانیان توانستند زبان خود را حفظ کنند و زنده و پویا نگه دارند. از سوی دیگر، پژوهشگران و محققان را به اهمیت منابع و مآخذ تاریخی و ادبی قرون نخستین اسلامی برای شناخت فرهنگ و تمدن ایران رهنمون سازد تا با دید انتقادی و گسترده این منابع کهن را مورد بررسی قرار دهند و با «درنوردین آن قرن‌های پیر فرسوده» از لابه‌لای آنان به نکات جدیدی دست یابند و سخن تازه گویند و بدانند فارسی دری، بیش از آنچه خاورشناسان پنداشته‌اند رواج و اعتبار داشته است.

سرانجام استاد بر اساس کندوکاوهای دقیق در انبوهی از مآخذ و بر اساس یافته‌های پژوهشی خود به این نکته می‌پردازد کسانی که با سنت‌های ایرانی و زبان فارسی ستیز کردند و زبانی جز عربی، و سنتی جز سنت مسلمانی نخواستند، خود ایرانیان و عمدتاً دانشوران آن بودند. زیرا زبان عربی باعث رشد و رسیدن بسیاری از افراد به مناصب بالا می‌شد. دکتر آذرنوش در این راستا صاحب ابن‌عباد را مثال می‌آورد که پادشاهی بود و قدرت و شمشیرش هم زبانش، از این‌رو سنت‌های ایرانی از قبیل نوروز، جشن سده و مهرگان را حسابی می‌کوبید. یا از ابوریحان بیرونی و ثعالبی نیز چنین یاد می‌کرد: «از آن بدتر ابوریحان بیرونی است که در همه کتاب‌هایش ایرانی را به مقدار زیادی به باد انتقاد گرفته و کوبیده است»، ثعالبی نیز از جمله افرادی بود که «خدا را شکر می‌کرد عشق عربیت را در دل ابوالفضل میکالی انداخت تا زبان عربی را که دچار بحران شده و داشت از بین می‌رفت، زنده کرد.»

دکتر آذرتاش دایره‌المعارف سیار ادبیات عرب بود و وجودش در دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، مایه مباهات و فرصت مغتنمی برای اهل علم و جوانان مستعد و علاقمند. هر کس که به خدمت استاد می‌رسید، به اندازه درک و معلوماتش از محضر پر برکتش طرفی بر می‌بست و از خوان نعمت بی‌دریغ فضایلش بهره می‌برد. بسیاری از پژوهشگران از افاضات و ارشادات او در امر تحقیق، تالیف و ترجمه بهره‌مند می‌شدند و او با سماحت تمامی که شأن هر عالم است بدون هیچ بخل و ضنت، مشکلات آنان را حل می‌کرد.

دکتر آذرنوش مترجمی توانا بود که با توجه به تسلط کافی و احاطه وافی بر زبان عربی و فارسی دست به ترجمه می‌زد. او معتقد بود بسیاری از مترجمان در حالی که معنا و ریشه صحیح یک کلمه را نمی‌دانند متن را ترجمه تحت‌اللفظی می‌کنند. در این زمینه باید از ترجمه قرآن و یا از سرگذشت واژه قرآنی «محراب» یاد کرد که استاد به تفصیل درباره آن نکات ارزشمندی را نگاشته‌اند و یادآور شده‌اند آن مفهومی که درباره محراب در ذهن ما نقش بسته، با آنچه در قرآن کریم آمده تفاوت دارد. ترجمه‌های ماندگار او چون تاریخ ادبیات عرب نوشته بلاشر، تاریخ ادبیات عرب اثر عبدالجلیل، فتوح البلدان بلاذری (بخش مربوط به فتح ایران) و الاغانی فارابی نیز در جای خود از اهمیت بسیار برخوردار است.

سرانجام در پایان باید گفت استاد آذرنوش یادگار نسلی است که بی‌شائبه ایران و ایرانی را دوست دارد، از اهل درس و بحث، مثل اعلای معلمی دلسوز و راهنمایی ادب‌آموز و مظهر ادب نفس و ادب درس توأمان. استادی که معتقد بود جامعه ما گاهی نخبه‌کش است، گاهی ضعیف ‌بَرکِش است، گاهی نادان‌پرور است اما چاره‌ای نداریم که با آن سر کنیم. فراموش نکنیم بزرگ‌ترین دردسر انسان، خود اوست و زیباترین راه‌ها، راه‌های نرفته و وحشتناک‌ترین راه‌ها، راه‌های صدبار پیموده است.

کوتاه سخن آنکه، خرسندم که انجمن آثارومفاخر فرهنگی به‌عنوان قدیمی‌ترین انجمن علمی کشور در راستای یکی از اهدافش که تکریم و تجلیل از مفاخر و سرمایه‌های فرهنگی کشور است، در زمان حیات دکتر آذرنوش به پاس سالها خدمات علمی و فرهنگی آن استاد فرزانه اقدام به برگزاری مراسم بزرگداشتی (۲۲ آذرماه ۱۳۹۶) کرد و از ایشان به عنوان یکی از مفاخر ماندگار علمی و فرهنگی ایران تقدیر به‌عمل آورد، و من نیز توانستم در تهیه و تدوین زندگی‌نامه و خدمات علمی و فرهنگی آن مرحوم نقش داشته باشم و بیش از پیش دلبسته منش، اندیشه، گفتار و قدردان علم و خدمات علمی آن درّ گرانمایه به فرهنگ و تمدن این کهن مرزو بوم باشم.

خداوند روح پر فتوح او را غریق رحمت و قرین مغفرت خود فرماید.