به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا چهارمین جلد از رمان آنک آن یتیم نظرکرده همزمان با سالروز ولادت پیامبر اکرم (ص) از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شد. نویسنده پس از انتشار جلد سوم با عنوان سالیان سخت، کتاب هجرت بزرگ را روانه بازار نشر می کند که شامل داستانهایی از شب لیله المبیت یعنی شبی که حضرت علی (ع) در بستر رسول خدا (ص) خوابید و پیامبر مکه را به قصد هجرت به مدینه ترک کرد و ماجراهایی که پس از آن برای پیامبر اتفاق میافتد.
رهگذر در جلد اول به داستان های مربوط به قبل از تولد رسول خدا (ص) تا دوران بعثت می پردازد که بیش از ۴۰ سال از زندگی آن حضرت را شامل می شود. جلد دوم مربوط به بعثت تا هشت سال بعد از آن است که دومین هجرت مسلمانان به حبشه به تصویر کشیده شده است و این دو جلد بین سالهای ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۶ به رشته تحریر در آمده است.
در جلد سوم که اردیبهشت امسال منتشر شد، به مسائل بعد از هجرت مسلمانان به حبشه می پردازد و تا سال ۱۳ بعثت ادامه دارد که مصادف با وفات حضرت خدیجه و ابوطالب است و قصه محاصره مسلمانان در شعب ابی طالب و سفر پیامبر به طائف را دربر می گیرد.
سرشار درباره اینسهگانه گفته است: توجه به آنک آن یتیم نظرکرده نه به خاطر خود اثر بوده و نه به خاطر نویسنده اثر، بلکه صاحب اثر یعنی وجود پیامبر(ص) باعث شده در این سال به این کتاب توجه شود. برنامه رادیویی از سرزمین نور که براساس این کتاب تهیه میشد، بهطور مستقیم با استقبال مردم روبهرو میشد.
دغدغه نوشتن درباره رسول اکرم(ص)، اولین بار در سال ۱۳۵۸ در ایننویسنده به وجود آمد. اینمساله چند علت داشت که مهمترین آنها، رمانی بود که او در دوره نوجوانی درباره زندگی رسول اکرم(ص) خوانده بود. اینداستاننویس میگوید: نتیجه این مطالعه، احساس قرابت و عشق عمیقتر به پیامبر اکرم (ص) بود. بعدها هر داستانی را تجزیه و تحلیل کردم دیدم هیچکتابی به آنمعنی، نتوانسته زندگی ایشان را به نحو مطلوبی برای گروه سنی کودک و نوجوان به تصویر بکشد. همانموقع با خودم قرار گذاشتم روزی که به اشراف کافی در داستاننویسی رسیدم، اهتمامم را در مورد معرفی پیامبر اکرم(ص) در قالب داستان به خرج دهم.
وی افزود: یکی از انتقادهایی که در مورد مجموعه از سرزمین نور به من وارد شد، انتقاد رهبر معظم انقلاب به نثر کتاب بود. ایشان فرموده بودند نثر کتاب، نثر خوبی است اما برای گروه سنی کودک و نوجوان، نثر فاخری است. حتی برخی مربیان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم، پس از چاپ کتاب در نامهای این انتقاد را به من کردند. من هم سعی کردم در بازنویسیهای بعدی نثر کتاب را اصلاح و کمی آن را سادهتر کنم.
کتاب هجرت بزرگ در ۲۰۷ صفحه و در هزار و ۲۵۰ نسخه از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم: ولید ایشان را به آرامش خواند؛ و سخن را سویی دیگر کشید: ای محمد! گیریم که تو به راستی فرستاده خدای برتری؛ و جمله آنچه را که می گویی، سخن اوست و درست هم هست. لیک، نه آیا خود در قرآنت می گویی که پیامبران پیش از تو را هر یک معجره هایی بوده است؟! او گفت: آری. ولید خرسند، دیدگان ریز پر نیرنگ خویش را بدو دوخت، و گفت: اینک، تو هم، اگر در نزد پروردگارت به راستی جایگاهی داری، از آن گونه اعجازها، یکی بنما؛ تا دعوی ات را باور کنیم.
او گفت: جز با خواست و رخصت خدواند برتر، نه پیام آوران پیشین را توان آوردن و نمودن معجزه ای بود، و نه مرا توان چنین کاری هست. بوجهل و همراهانش، به ریشخند کردن او پرداختند. از دیگر باشندگان - از بادیه نشین و غیر آن - نیز، چند تن، زبان به نیش و کنایه گشودند.
او خداوند را خواند، و از وی یاری جست. بی درنگ، جبرئیل فرو آمد و گفت: خداوند، تو را این رخصت داد؛ و فرمود: آنچه را که از تو می خواهند، بپذیر. او شادمان، رو سوی ولید، گفت: اینک به فرمان و خواست پرودگار جهانیان چیزی را گفتی، می پذیرم. به یکباره، همهمه ها و زمزمه ها فرو نشست، و بر جای آن، شگفتی و کنجکاوی، آمد. لیک، در دیدگان مغیره و بوجهل و مطعم، شراره هایی شادمانه از نیرنگ جستن کرد. بوجهل پرسید: هر چه که ما از تو بخواهیم؟! او گفت: برگویید که چه می خواهید؟ ولید گفت: این که شبانگاه، چون ماه اندر آسمان فراز شود، آن را به دو نیم کنی. چندان که، نیمی از آن، سوی خاور، و نیمی دیگر، سوی باختر رود.
او گفت: به خواست خدا چنین کنم که شما خواهان اید. از هر سو صدا به شگفتی برخاست: چگونه این کار تواند شد؟! دروغ می گوید! شاید بر سر آن است که جادویی کند! مغیره گفت: پس امشب، چون ماه اندر آسمان فراز شد، بر بالای کوه بوقبیس گرد می آییم. روی سوی مردم پیرامونشان افزود: اکنون سوی سراهای خویش بازگردید. پس، شباهنگام، با یاران و خویشان خود، بدان جا گرد آیید. تا شامگاه چیزی نمانده بود. ولید، در پیش، و مطعم و بوجهل در پی او، دور شدند. مردم نیز، یک یک و چند چند، اندر هر سو پراکنده شدند. او و همراهانش هم، سوی شعب ابی طالب بازگشتند...