تهران- ایرنا- او که ۱۴ سال پیش در چنین روزی جامه خاکی از تن دراورد؛ هنوز در یاد و خاطر اهل ادب و ادبیات زنده است. اما نسل امروزِ دوستدار شعر غیر از آثار قیصر امین‌پور چگونه می‌تواند او را بشناسد و از شخصیتی الهام‌بخش و راهنما، بهره بگیرد؟

قیصر امین‌پور (۱۳۳۸ تا ۱۳۸۶) نه‌فقط شاعر و نویسنده و معلم بود که حضورش در تاسیس و تثبیت نهادهای مختلف فرهنگی؛ از جمله حوزه هنری، مجله سروش نوجوان، دفتر شعر جوان، کلاس‌های درس مدارس گوناگون یا دانشگاه الزهرا یا دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران باعث شد با جمعی گسترده ارتباط داشته و آشنا و برای آنان راهنما و راهگشا باشد. علاقه به او و آثارش ۱۴ سال بعد از رفتنش کم نشده و دست‌کم خواندن اشعار او در رسانه‌ها، بازنشر آنها در فضای مجازی و حقیقی، استفاده‌ از تک‌بیت‌هایش، رواج ضرب‌المثل‌هایی از اشعار او و فروش کتاب‌هایش موید این گزاره است؛ برای نمونه مجموعه اشعار قیصر امین‌پور، (مروارید، چاپ اول ۱۳۸۷) که بعد از درگذشت او منتشر شد و دستور زبان عشق (مروارید، ۱۳۸۶) که آخرین اثر اوست هر دو به چاپ بیستم رسیده‌اند.   

اما چرا بین شعرا و نویسندگانی که زبان فارسی و مجموعه فرهنگ ایران طی سال‌های اخیر پرورانده و عرضه کرده است، امین‌پور از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و این جایگاه نه‌فقط به شعر او که به شخصیت او نیز مربوط است، مگر او که بود و چه کرد؟ از این مهم‌تر نسل امروز که یادی از حضور این دنیایی وی در ذهن و زبان ندارد، چطور می‌تواند از او بیاموزد؟

چهار نفر از کسانیکه با او نزدیک بوده‌اند، به این سوال و سوالات مختصر دیگری در مورد زندگی و زمانه امین‌پور پاسخ داده‌اند. اسماعیل امینی با وی دوست و مدت‌ها در ارتباط بوده، آتوسا صالحی، فاطمه سالاروند و محسن حکیم‌معانی نیز به ترتیب در سروش نوجوان، دفتر شعر جوان و دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران شاگردی او را کرده‌اند.

اسماعیل امینی شاعر، طنز پرداز، نویسنده و پژوهشگر ادبیات فارسی، دانش ‌آموخته زبان و ادبیات فارسی در مقطع دکتری از دانشگاه قم و کارشناسی ارشد دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران در سال ۱۳۸۵ است. وی که سرودن شعر را از سنین دبیرستان شروع کرد، پیش از تحصیلات دانشگاهی‌ هم با قیصر امین‌پور آشنا بوده با ورود به مقطع کارشناسی ارشد در دانشکده ادبیات با وی صمیمی‌تر می‌شود. امینی داوری جشنواره‌های ادبی مختلف را برعهده داشته و پرروترین کلاغ جهان (قدیانی، ۱۳۹۹)، خ‍ن‍دم‍ی‍ن‌ت‍ر اف‍س‍ان‍ه‌ (سوره مهر، ۱۳۹۱) و چگونه نویسنده شویم (سوره مهر، ۱۳۹۰) عناوین بعضی از آثار وی است.

سیمای یک دوست در رفتار قیصر

وی در مورد دلیل ماندگاری شخصیت امین‌پور معتقد است: قیصر، بی‌دروغ و بی‌نقاب بود؛ چه در شعر و چه در رفتارش. انعکاس عواطف انسانی و بی‌پیرایه بودن در سروده ها و نوشته‌های او، موجب جذب انسان‌ها و دل‌بستگی به آن‌هاست. قیصر هر جا که بود چه در مجامع ادبی، چه در نشریات یا در محیط دانشگاه، رفتاری دوستانه و صمیمی داشت. این است که بسیار کسانی که قیصر را می‌دیدند حتی به اندازه چند دقیقه، در رفتار او سیمای یک دوست را مشاهده می‌کردند.

وی شعرهای امین‌پور را بازتاب زندگی و زمانه می‌داند و می‌گوید: این ویژگی تمام شعرهای خوب و طبیعی  است. رخدادهای انقلاب، اندیشۀ دینی، وضعیت اجتماعی و فردی مردم زمانه‌اش و البته تأملات درونی خودش را در شعرهایش آورده‌ است. به نظر من نمی‌توانیم عنوان خاصی برای قیصر و شعرش انتخاب کنیم چون هیچ عنوانی آن قدر جامع نیست که بیانگر همۀ ویژگی‌های آثار او باشد.

امینی در مورد اینکه کدام روحیه یا رفتار قیصر امین‌پور برجسته‌تر و مهم‌تر است؟ معتقد است: قیصر خیلی مهربان و مؤدب بود. بی هیچ نشانی از تبختر و خودخواهی و هیچ رفتاری که موجب آزار و شرمساری دیگران بشود. صبوری و متانت بی‌کران داشت.

سادگی در زبان و ظواهر شعر، خلاقیت و کشف و بیش از هر چیز ژرف‌نگری در نگاه به انسان و جهان مهم‌ترین خصوصیت شعری قیصر امین‌پور است.

وی در مورد روند پختگی آثار قیصر امین‌پور و تاثیر استمرار در کار شاعری و تحصیلات دانشگاهی در آثار وی توضیح می‌دهد: قیصر پیش از تحصیلات دانشگاهی هم بسیار با مطالعه و متون ادبی مأنوس بود و از شگفتی‌ها این است که شعر او پس از سال‌های دانشجویی، زبان ساده‌تری دارد، حتی به لحاظ بلاغت و فنون ادبی ساده‌تر می‌شود. اما تأثیر گذر زمان و افزایش تجربه‌های زیستی‌اش در عمق ژرف‌اندیشی و گسترش دامنۀ موضوعی اشعارش دیده می‌شود.

قیصر، خودش شعرتر از شعرش بود

محسن حکیم‌معانی، دانش‌آموخته زبان و ادبیات فارسی از دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، در فاصله سال‌های ۷۴ تا ۷۸ در این دانشکده شاگرد قیصر امین‌پور بوده است. از وی آثاری از جمله ارواح مرطوب جنگلی (ققنوس، ۱۳۸۸) افشاربندان (ثالث، ۱۳۹۵) من مرده بودم که هانیه عاشقم شد (نگاه، ۱۳۹۸) و میم عاشقی، (آرادمان، ۱۳۹۹) منتشر شده است.

وی در مورد دلیل ماندگاری شخصیت قیصر امین‌پور می‌گوید: به نظر من شاعرها در نسبت با شعرشان سه دسته‌اند: دسته‌اول را خیلی خوب می‌شناسیم، کسانی که شعرشان به مراتب از شخصیت خودشان بهتر است. اغلب هنرمندان، شاعران و نویسندگان خوب از این دسته‌اند. محو جمال اثرشان می‌شود شد ولی به محض این که به خودشان نزدیک شوید با موجود متفاوتی مواجه می‌شوید که نسبتی با شعرش ندارد. دسته‌ دوم کسانی که شعر و شخصیتشان خیلی به هم نزدیک و شبیه است. این دسته شاعران قابل احترامی‌اند. به خوب و بد بودن شعرشان کار ندارم، صادق‌اند و این مهم است. سهراب از این دست بوده است یا مثلاً فروغ. اما دسته‌ سومی هم داریم که خودشان حتی از شعرشان هم بهترند. قیصر امین‌پور از این دست شاعران بود. این‌ها به شدت دوست‌داشتنی و عاشق‌شدنی‌اند. حتی اگر شعرشان خوب نباشد جای خودش را باز می‌کند و محبوب می‌شود. راستش قیصر حرف که می‌زد، راه که می‌رفت، درس که می‌داد، رفاقت که می‌کرد، حتی دستش را که می‌برد لای موهایش، داشت شعر می‌گفت و به نظرم این شعرها بدیع‌تر از شعرهای مکتوب و منتشر شده‌اش بود. قیصر خودش شعرتر از شعرش بود. از این نظر است که قیصر شخصیت ماندگاری است، چون شعر خوبی بود و شعر خوب می‌مانَد.

وی که سال‌ها خواننده سروش نوجوان بوده در مورد اثرگذاری آن بر فعالیت‌ها و علاقه‌اش به ادبیات می‌گوید: سروش نوجوان را سال‌ها می‌خواندم و مثل خیلی از هم‌نسلانم تا مدت‌ها تحت تأثیر آن بودم. در آن دوران مجلات و نشریاتی مثل سروش چندان زیاد نبود؛ به خاطر همین مجبور بودیم از همین منافذی که وجود داشت نفس بکشیم. کانون پرورش فکری، سروش و معدودی دیگر. وارد دانشگاه که شدم در اولین مواجهه‌ام با مرحوم امین‌پور احساس کردم او عیناً همان باید باشد که در سروش می‌خواندم. انگار لحن و صدایش همیشه در گوشم بوده، با این که هیچ‌وقت ندیده بودمش و با هم حرف نزده بودیم. همین باعث شد در دوران دانشجویی کم و بیش با او دوست شوم و این دوستی پس از آن هم ادامه پیدا کند. ضمن این که امین‌پور شاعر و نویسنده‌ای بسیار حسی‌ بود، یعنی بیش از هر چیز دیگر حس مخاطب را درگیر خود می‌کرد و این در آن سن و سال باعث می‌شد خیلی جذب او شوم.

وی در مورد اینکه کدام روحیه یا شخصیت امین‌پور برجسته بوده توضیح می‌دهد: قیصر امین‌پور معلم بسیار برجسته‌ای بود. نه این که خوب درس می‌داد که البته خوب هم درس می‌داد و کلاس‌هایش جذاب بود، ولی ویژگی عجیبی داشت که فرد مجبور می‌شد روی خودش حساب کند و با تمام توان تلاش کند. من پیش از اینکه وارد دانشگاه شوم شعر می‌گفتم، داستان می‌نوشتم و مطالعه می‌کردم. اما این قیصر بود که به واقع باعث شد جدی فکر کنم به نوشتن. قیصر این طور مواقع مکانیسم خیلی ساده‌ای داشت؛ هر وقت مرا می‌دید می‌گفت: جدیداً چی خواندی؟ و به همین هم اکتفا نمی‌کرد و تا درباره‌ کتاب برایش حرف نمی‌زدم ول نمی‌کرد. برای همین همیشه فکر می‌کردم باید چیزی خوانده باشم که جلویش کم نیاورم. شعر هم همین طور. مثلاً داشتید با هم قدم می‌زدید بعد ناگهان می‌پرسید: «شعر جدید چی گفتی؟» و باید می‌خواندی. اولین بار که این را پرسید، جواب دادم: «یک چیزهایی گفته‌ام». گفت: «بخوان». گفتم: «همراهم نیست». گفت: «شاعر نیستی، و گرنه شاعر که شعرش را یادش نمی‌رود». هم خجالت کشیدم، هم عصبانی شدم، هم برای این که دوباره کم نیاورم دیگر اجازه ندادم این گفت‌وگو تکرار شود، دیگر همیشه چیزی داشتم که برایش بخوانم. اصلاً شاید به خاطر همین داستان‌نویسی را جدی‌تر دنبال کردم، برای دور زدن قیصر؛ لااقل مجبور نبودم داستان را از حفظ برایش بخوانم، منطقی نبود.

حس و عاطفه و زبان؛ دو خصوصیت اصلی شعر قیصر

حکیم‌معانی در مورد اینکه کدام خصوصیت شعری قیصر امین‌پور بیشتر در آثارش دیده می‌شود، اظهار داشت: به نظر من شعر قیصر دو خصوصیت خیلی بارز دارد. اولی حس و عاطفه‌ای که در شعرش موج می‌زند و دومی زبان شعری صمیمی و در عین حال پر از ریزه‌کاری اوست. شاید شعر قیصر خیلی بکر نباشد، یعنی در فرم و ساختار و حتی محتوی کار خاصی نکرده باشد، اما شعرش به‌شدت عاطفی و زبان‌مدار است. زبان‌مدار نه به معنی شعر زبان، به معنی این که واژه‌ها را خوب می‌شناخت و به بهترین نحو از آن‌ها استفاده حسی و عاطفی می‌کرد. استاد ادبیات بودن و مأنوس بودنش با ادبیات قدیم فارسی هم در این ویژگی خیلی مؤثر بود. قیصر ادبیات را خیلی خوب می‌فهمید. مثلاً چند جا با اسم خود در شعرهایش بازی‌های خیلی جالبی دارد: "و قاف/ حرف آخر عشق است/ آن جا که نام کوچک من/ آغاز می‌شود"

امثال این زبان‌آوری‌ها در تمام شعرهای قیصر قابل مشاهده است و همین نکته‌ برجسته‌ شعر اوست. تناسب واژه‌ها را می‌شناخت و معنای ضمنی آن‌ها را به بهترین وجه در شعرش استخدام می‌کرد و همین‌ها به شعر او رنگ و بوی خاصی می‌دهد. همین ویژگی در شعر کودک و نوجوانش هم ظهور و بروز دارد. همه‌ این‌ها هم در راستای بار عاطفی شعرش است. یعنی این گونه نیست که زبان از عاطفه جدا باشد. گویی که مرزی بین این بازی‌های زبانی با حس و عاطفه‌ شعر قیصر وجود ندارد. با این حال شعر قیصر شعری است سخت محافظه‌کار. قیصر بنای نوآوری‌های بدیع و شگفت ندارد. قیصر هیچ‌گاه شعر سپید نگفت، یا لااقل چاپ نکرد. خودش می‌گفت از شعر سپید گفتن می‌ترسد. با این حال سر کلاس ادبیات معاصر، درباره شعر سپید صحبت می‌کرد و خیلی هم خوب و عالمانه صحبت می‌کرد. یعنی خوب می‌فهمید بدعت و نوآوری را اما در شعر خودش برای بدعت حد و مرز قائل بود و این حد و مرز خیلی هم بسته و تنگ بود. برای همین می‌گویم شعرش محافظه کارانه است، گویی قیصر از درنوردیدن مرزها هراس داشت.

حکیم معانی در مورد اثر تحصیلات دانشگاهی بر شعر امین‌پور معتقد است: مسلماً تحصیلات دانشگاهی و تدریس در دانشکده‌ زبان و ادبیات فارسی در شعر قیصر و زبان او تأثیر زیادی داشته است. قیصر خیلی از مفاهیم شعری‌اش را از ادبیات قدیم فارسی وام گرفته و آن‌ها را در شعرش بازتولید کرده است. «غنچه با دل گرفته گفت: زندگی/ لب ز خنده بستن است/ گوشه‌ای درون خود نشستن است/ گل به خنده گفت: /زندگی شکفتن است/ با زبان سبز، راز گفتن است..."/ تا آنجا که می‌گوید: من که فکر می‌کنم/ گل به راز زندگی اشاره کرده است/ هرچه/ باشد او گل است/ گل یکی دو پیرهن/ بیشتر ز غنچه پاره کرده است.»

این یک مضمون کاملاً کلاسیک است. دل‌گرفتگی و در خود نشستن غنچه و با زبان سبز سخن گفتن گل و خندیدن آن و اینکه باز شدن گل را به پاره کردن پیراهن تشبیه کرده، چیزهایی است که مکرر در ادبیات قدیم ما استفاده شده است. با این حال همه‌ این‌ها را قیصر استخدام می‌کند و یک شعر نوجوان می‌سازد که مضمونی احساسی و اندکی متفاوت دارد. اما هرچه در شعر قیصر جلوتر می‌آییم شاعرانگی بیان او بارزتر و غلیظ‌تر می‌شود. اگرچه مجموعه‌هایی مثل تنفس صبح و آیینه‌های ناگهان هم واجد تمام ویژگی‌های شعر قیصر هستند، مجموعه‌های اخیرتر او مانند دستور زبان عشق، گل‌ها همه آفتابگردانند و مجموعه‌ منتخب نشر مروارید که چند قطعه شعر جدید هم دارد، از پختگی و ملاحت بیشتری برخوردارند. در واقع قیصر خیلی زود ما را ترک کرد، اگر زنده بود شاید این روند رو به رشد به جاهای بهتری هم می‌انجامید و محافظه‌کاری‌ که گفتم در ادامه زیر سئوال می‌برد و برخورد مدرن‌تری با شعر می‌کرد. فقط شاید؛ چی می‌دانیم ممکن است چه پیش بیاید؟

آتوسا صالحی، شاعر، نویسنده، مترجم و ویراستار ادبیات کودکان و نوجوانان، از سال ۱۳۶۹ فعالیت حرفه‌ای خود را با مجله سروش نوجوان آغاز کرد و بعدها با نشریه‌هایی چون مجله همشهری، هفته‌نامه و روزنامه آفتابگردان، روزنامه شرق و ایران ادامه داد.

صالحی مسئولیت‌هایی چون مدیریت باشگاه کتاب افق، عضویت در شورای مباحث نظری و رمان نوجوان کانون پرورش فکری و دبیری مجموعه‌های رمان‌هایی که باید خواند (نشر پیدایش) و کارگروه بازآفرینی (انتشارات نردبان) را بر عهده داشته است. همچنین داوری جایزه‌هایی مانند پروین اعتصامی و کتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، جشنواره‌ سپیدار، جشنواره‌ کتاب برتر و ادبیات کودک شیراز و کتاب سال کانون پرورش فکری نیز از مسئولیت‌های وی بوده‌ است. صالحی در سال های ۱۳۶۹ تا ۱۳۸۲ در سروش نوجوان با قیصر امین پور کار می کرده است.

شعر قیصر خلاف‌آمد عادت

وی در مورد دلیل ماندگاری قیصر امین‌پور در ادبیات معاصر فارسی می‌گوید: شعر قیصر امین‌پور همه‌ ویژگی‌های ماندگاری را کنار هم دارد. لبریز است از عاطفه و خیال و اندیشه‌اش سهل و ممتنع است. یعنی زبانی ساده دارد و همه‌فهم و مضامینی پیچیده. همان‌گونه که خود قیصر همیشه در تعریفش از شعر ناب می‌گفت «خلاف‌ آمدِ عادت» است اما در بستری از عادت‌ها و روزمرگی‌ها. به همین علت مخاطب در آینه‌ شعر او خود را می‌بیند و مضامین و تصویرها و لحظه‌های شاعرانه‌اش در عمیق‌ترین لایه‌های ذهنش جا خوش می‌کند.

صالحی در مورد تاثیر سروش نوجوان بر او و آغاز کار نویسندگی‌اش می‌گوید: وقتی نوجوانی دبیرستانی بودم در اولین مسابقه‌ خبرنگاران افتخاری (سال ١٣۶٨) شرکت کردم و برنده و همراه با کارت خبرنگار افتخاری به دفتر مجله و جلسه‌های شعر و داستان دعوت شدم. در جلسه‌ها سردبیران مجله یعنی آقایان قیصر امین‌پور، فریدون عموزاده خلیلی و بیوک ملکی را شناختم و با آثارشان آشنا و در مدتی کوتاه دلبسته‌ نوشتن شدم و مخاطب جدی شعر و داستان. هنوز چند ماه نگذشته بود که آقای خلیلی به من و مژگان کلهر پیشنهاد دادند سردبیر مجله در مجله شویم. خودمان هم باورمان نمی شد بتوانیم از پس این کار بزرگ بربیاییم ولی هر سه سردبیر همراهی‌مان کردند و بهمان جرئت و دلگرمی دادند. تمام مجله دست خودمان بود و همه‌ آثار از شعر و داستان و نقد و گزارش و عکس و تصویرگری کار نوجوان‌ها. بسیاری شاعران و نویسنده‌های امروز اولین کارهایشان را در مجله‌درمجله منتشر کردند؛ شاعران، نویسندگان، مترجمان و کاریکاتوریست‌هایی مثل مسعود علیا، گروس عبدالملکیان، حدیث لزرغلامی، شقایق قندهاری، علی‌اکبر زین‌العابدین، بزرگمهر حسین‌پور، هادی خورشاهیان و بسیاری دیگر.

سروش نوجوان برای ما فقط مجله نبود. ما در کنار هم زندگی می‌کردیم و یاد می‌گرفتیم و عاشق فرهنگ و شعر و داستان می‌شدیم. سروش نوجوان سرزمینی بود که می‌شد در آن ریشه گرفت و رشد کرد. یادم می‌آید فردای روزی که گفتم می‌خواهم داستان‌های شاهنامه را برای نوجوانان بازآفرینی کنم آقای امین‌پور با بغلی پر از کتاب به دفتر مجله آمدند و گفتند اول این‌ها را می‌خوانی و بعد شروع می‌کنی. من چندین‌بار اولین داستان را نوشتم و پاره کردم و دوباره و چندباره نوشتم تا بالاخره راضی شدند.

وی در مورد رفتار شاخص امین‌پور می‌گوید: ادبیات برای آقای امین‌پور مقوله‌ای به‌شدت جدی بود و این نگاه را به اطرافیانشان منتقل می‌کردند. قیصر هرگز حاضر نبود شعر و ادبیات را فدای مصلحتی کند و حتی در انتخاب تک‌تک کلمات شعرش سختگیر و کمال طلب بود؛ در این راه نه دلبسته‌ نام بود و نه مقام. بسیاری وقت‌ها خواندن شعر یک نوجوان و راهنمایی‌اش را به حضور در جلسات اسم‌ورسم‌دار ترجیح می‌داد.

شعر قیصر تکرار شاعر یا جریان شعری و حتی خودش نبود

صالحی در خصوص مهم‌ترین خصوصیت شعری قیصر امین‌پور گفت: شعر او هرگز تکرار شاعر یا جریان شعری خاصی نبود، حتی تکرار خودش. روز به روز رشد می‌کرد و دنبال فتح قله‌های جدید بود. به همین علت سیر و سلوک او را می‌توان در شعرهایش قدم‌به‌قدم دنبال کرد.

منِ شعر او از شعری به شعر بعدی بالنده‌تر می‌شد. دردی که می‌کشید، عشقی که می‌چشید، در شعرش تبلور می‌یافت و از فرد به سوی جامعه حرکت می‌کرد. منِ فردی شعرهای او درد اجتماع را می‌دید و منِ اجتماعی او رفته‌رفته به منی جهانی تبدیل می‌شد. و در این میان به نظرم برگ برنده‌ او بین شاعران هم‌عصرش تسلط بر شعر کلاسیک و گره زدن سنت به مدرنیته بود، چه در قالب و فرم، چه در زبان و محتوا.

فاطمه سالاروند سال‌هاست در حوزه شعر فعالیت دارد. وی در دفتر شعر جوان و سروش نوجوان همراه و شاگرد قیصر امین‌پور بوده است. از وی پیغامگیر خاموش (دفتر شعر جوان ۱۳۸۷)، از من مگیرید این صدا را (تکا، ۱۳۸۹) خوش به حال من، (کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۹۴) دل تو برد شرط را (پیدایش، ۱۳۹۷) و سوسن (نیستان، ۱۳۹۸) منتشر شده است. مجموعه شعر دیگر او با عنوان به تو می توانم بگویم (کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان، ۱۴۰۰ ) به‌زودی منتشر خواهد شد.

قیصر ادعای نوآوری ندارد

وی در مورد دلیل ماندگاری شخصیت قیصر امین‌پور در ادبیات فارسی می گوید: در همه این سال‌ها هر جا از شعر قیصر گفته‌اند، از شخصیت او نیز سخن به میان آمده است. بود و نمود او قابل تفکیک نیست. شعر قیصر آینه شخصیت اوست. او در سروش نوجوان و در دانشگاه و در دفتر شعر جوان قیصر است. قیصری که وقتی برای بچه‌ها می‌نویسد، با خود بی‌فاصله است. وقتی در دانشگاه درس می‌دهد، قیصر بودنش او را از دیگران ممتاز می‌کند نه استادی‌اش، در دفتر شعر جوان نیز.

اگر  همه این عنوان‌ها را هم از او می‌گرفتند باز هم قیصر بود. نه حضور در حوزه هنری، نه مسئولیت داشتن در سروش نوجوان و دفتر شعر جوان و نه حتی حضور در دانشگاه بر ماندگاری و اثرگذاری شعر قیصر تاثیری نداشته است. قیصر، فارغ از همه این موقعیت ها و اسم و عنوان ها، قیصر بوده و هست.‌ برعکس، شعر و شخصیت او بر همه موقعیت‌ها و جاهایی که حضور داشته تاثیر گذاشته و هر جا بوده چیزی به آن مکان و بر آن آدم‌ها افزوده است. قیصر نه مبدع سبکی تازه در شعر است، نه ادعای نوآوری دارد، نه آثار بی‌شماری از خود به جا گذاشته، نه در عمر کوتاهش اهل جار و جنجال بود و  نه از آن شاعران که مریدانی سینه‌چاک داشته باشد. قبول خاطر و لطف سخن قیصر خداداد است.‌ شعر پاکیزه و خوش‌تراش و متین او که میراث عشق و درد است، شعری نیست که مدعیان نادیده‌اش انگارند یا کم ارجش شمارند.

وی در مورد اثرگذاری سروش نوجوان بر وی گفت: اتفاقا سروش نوجوان در سال‌های نوجوانی خیلی در دسترس من که ساکن شهرستانی کوچک بودم، نبود. من بعد از آمدن به تهران مخاطب سروش شدم. چند ویژگی در نوشته‌های قیصر از همان سال‌ها و حتی تا امروز توجه مرا جلب کرده است. پاکیزه نوشتن، زیبایی و آراستگی، نکته‌بینی‌ها و ذوق و ظرافت‌های دلنشین، دستِ کم نگرفتن مخاطب. اما «بی‌ادعا بودن» و «بی‌فاصله بودن با خود» در نوشته‌های قیصر بیش از هر چیز برای من نمود داشت. کلماتش عین خودش فروتن و بی‌ادعا بودند. هیچ نوشته‌ای از او نخواندم که به نظر برسد صرفا محض نوشتن نوشته شده یا حرفی است که با منش، زیست و نگاه او فاصله دارد.

قیصر برای من معلمی بود که آموختن از او به کلاس درس ختم نمی‌شود. معلمی که نه فقط از حرف‌هایش که از سکوتش نیز می توان آموخت؛ معلمی که یک اشاره، یک حرکت دست، حالت‌های نگاه کردن و خندیدن و حتی طرز راه رفتنش برای من حرف و نکته‌ای داشت. من همه روحیات و رفتارهای قیصر را در یک مجموعه کنار هم می‌بینم. مجموعه‌ای که برازنده خودِ اوست و اندازه قد و قامت او و کسی نمی‌تواند ادای او را دربیاورد. چنان که او نیز تا آخر عمرِ کوتاهش خودش بود.

سالاروند در مورد برجسته‌ترین خصوصیت رفتاری امین‌پور می‌گوید: صمیمیت، سادگی و روان بودن زبان شعرهای قیصر بر کسی پوشیده نیست. از آن جا که اولین مواجهه مخاطب (یک متن) با صورت زبان است این ویژگی بیش و پیش از دیگر خصیصه‌های شعر قیصر به چشم می‌آید. مخاطب او، حتی اگر ظرایف و چند و چون و لایه‌های پنهان شعر را نشناسد، دست خالی برنمی‌گردد و از این چشمه زلال و بی‌گره، جرعه‌ای می‌نوشد و حظ می‌برد بی آن که برای این زلال جان‌بخش، تعریف و توضیحی روشن‌تر از خودِ آب داشته باشد.

شعر قیصر با مردم پیوند دارد

اما این سادگی و صمیمیت، این سهل و ممتنع بودنِ سعدی‌وار، این لطافت و ظرافت کلام، قطعا بی راز و رمز نیست. شعر قیصر، چون خود او با مردم و زبان مردم پیوند دارد. تا بود هر کس به دیدارش می‌رفت و همنشین و هم‌کلامش می‌شد تصور می‌کرد سال‌هاست او را می‌شناسد و الفتی قدیم با او دارد. بی‌سبب نیست شعرش نیز از چنین خصلت و خاصیتی برخوردار است. این ویژگی، بیش از آن که اکتسابی باشد ذاتی است و به قول حافظ "قبول خاطر و لطف سخن خداداد است".

وی در مورد خصوصیت شعری قیصر امین‌پور می‌گوید: ذات شعر قیصر، با سرشت زندگی و زیست مردم درآمیخته است. جدا از نازک‌خیالی‌ها و بازی‌های زبانی و بدایع و صنایع؛ وفورِ ارسال‌المثل‌ها و تمثیل‌ها و کنایات و اشارات لطیف و حکمت‌های دقیق در شعر او حیرت انگیز است. این درهم آمیختگی آن قدر طبیعی و بی جدّ و جهد رخ داده که مخاطب، صورت دیگری برای آن متصّور نیست. شعر چندوجهی و خوش‌تراش قیصر، با ذائقه مخاطب هوشمند و نکته‌سنج و طناز و پاکیزه‌پسند که گذشته از نقش و نگار ظاهر، در جست و جوی عمق و معناست، سازگار است. قیصر هم صدای زمانه خویش است و هم مانند هر شاعر راستینی از زمانه خویش، پیش است.

قیصر بیش از هر شاعر دیگرِ روزگار ما به این مقوله توجه داشته است. آن چنان که این اشارات و امثال و کنایه‌ها چون رشته‌های زر با تاروپود شعرش بافته شده است. یا به تعبیر شاعرانه خود، با کلماتش «رنگین‌کمانی از نخ باران» تنیده است. سطرهای ادامه مثال‌هایی است از شعر قیصر برای تبیین این وجه از شاعری او، با این توضیح که این ها همه نمونه‌های یافته‌شده نیست.

هرچه کاشتم به باد رفت و ماند/ کاش‌ها و کاش‌ها و کاش‌ها 

دور کرد و کور کرد عشق را/ دورباش‌ها و کورباش‌ها

سوخت دست و بال ما از این/ کاسه‌های داغتر از آش‌ها

یا 

از همان لحظه که «از چشم یقین» افتادند/ چشم‌های نگران، آینه تردیدند.