تهران- ایرنا- دوقطبی شدن جامعه معلول عوامل متعدد، پیچیده، ریشه‌دار و قدیمی است و گاهی کنترل کردن این عوامل سخت است اما آگاهی و هوشیاری نسبت به این خطر، کمک می‌کند تا جامعه در این دام نیافتد یا حداقل به سطحی از خودآگاهی نسبت به آن دست یابد.

دوقطبی به معنی تعارض یا پدید آمدن تشتت در افکار عمومی است؛ یعنی زمانی در جامعه دوقطبی به وجود می‌آید که یک گروه سیاسی یا اجتماعی درباره مساله‌ای به زیر گروه‌های مخالف تقسیم می‌شود. البته دوقطبی بیشتر در حوزه سیاسی اتفاق می‌افتد که همان تعارض‌ها و تضادهای سیاسی است اما عوارض و پیامدهای آن در فرهنگ و اجتماع قابل مشاهده است. به هرترتیب اصطلاح دوقطبی در جامعه ما به امروز و فردا مربوط نمی‌شود و واژه‌ای تاریخی محسوب می‌شود؛ یعنی در دوره‌های گذشته هم ما شاهد آن بوده‌ایم. برای نمونه در دوره پهلوی، دوقطبی انقلاب و استکبار به وجود آمد و در سال‌های بعد هم ما در حوزه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بارها و بارها شاهد این امر بوده‌ایم که دوقطبی اعتدال و افراط، دوقطبی موافقان و مخالفان برجام، دوقطبی حجاب و بی‌حجابی و ... از نمونه‌های بارز آن بوده‌اند.

اما یکی از نمونه های این دوقطبی طی روزهای گذشته در جامعه شکل گرفت؛ یعنی دوقطبی حجاب و بی حجابی. ماجرا هم از این قرار بود که عده‌ای از دانشجویان دختر با لباس فارغ التحصیلی در مقابل دانشگاه تهران حجاب از سر خود برداشته یا به‌اصطلاح کشف حجاب کردند که این اتفاق بار دیگر باعث نوعی دوقطبی شد و موافقان و مخالفانی پیدا کرد و در پاسخ به همین عکس بود که عده ای از دختران با حجاب نیز مقابل سردر دانشگاه تهران عکسی از خود منتشر کردند. البته بازار فضای مجازی، توئیت‌ها و حتی توهین به یکدیگر نیز حسابی داغ شد و نشان داد که دوقطبی فارغ از درست یا غلط بودن صورت مساله، چگونه می‌تواند به توهین و برچسب زنی منجر شود. پس می‌توان دوقطبی شدن را یکی از مهمترین مسایل اکنون جامعه ایرانی دانست که برخی این دوقطبی را ناشی از تنوع گفتمانی، شماری دیگر نشات گرفته از جامعه شناسی مردم و عده‌ای برگرفته از عوام فریبی می‌دانند.  

انسان ایرانی و چندگانه‌های گفتمانی

آغاز مواجهه انسان ایرانی با تغییر و تحولات تمدنی جدید را به صورت عینی، باید از دوره قاجار دانست که تمدن غرب در ابعاد سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در جامعه ایرانی تاثیرگذار شد. «سیدجواد میری» جامعه شناس در گفت وگو با ایرنا معتقد است که این امر از دوران صفویه آغاز و در اواسط دوران ناصرالدین شاه قاجار به اوج خودش می‌رسد و باعث شکاف‌های عظیم و سترگی در نهادهای مهم تاریخی جامعه ایران می‌شود.

یکی حوزه قدرت که با عنوان سلطنت صورتبندی می‌شد، دیگری نهاد دین که با عنوان نهاد روحانیت شیعی و حوزه‌های علمیه قابل مشاهده بود و دیگری هم نهاد خانواده بود؛ یعنی نهادی که به جامعه ایران انسجام درونی می‌داد. مواجهه جامعه ایرانی با تغییر و تحولات تقریباً تاریخی، آرام و کُند بود اما در اواسط دوران ناصری شدت گرفت و باعث شد تا شکل، شمایل، جایگاه و نقش این سه عنصر مهم تغییر یابد و زیربنای این سه نهاد هم که مناسبات اقتصادی بود هر کدام به گونه‌ای از زمینه توزیع و اقتصادی ارتزاق می‌کردند و موجبات رشد، توسعه، استحکام و مقاومت خودشان را در طول تاریخ داشتند.

صورت‌بندی گفتمان‌های تاریخی و امر اجتماعی

بنابراین مواجهه انسان ایرانی با این تغییر و تحولات جدید این آرایش را دستخوش تحولات بنیادین کرد. از درون این مساله، یک اتفاق و یک پرسش مطرح می‌شود که مقصود ما از ایران و ایرانیت چیست؟ سیدجواد میری سه پاسخ کلان به این مفهوم هویت ایرانی داده است. یک پاسخ می‌گوید که ایرانیت یا اساساً جهان بینی که مفهوم ایرانی را دوام داده باید در دوران باستان جستجو کرد. اینها جریانی هرچند کوچک و اقلیت در جامعه ایران تشکیل می‌دهند و به عنوان باستان گرایان شناخته می‌شوند که بعد از انقلاب هم به صورت نوباستان گرایان خودشان را بازسازی کردند(روایت‌های متفاوت از ایرانشهر). البته تندروی آنها سبب شد که همواره با انتقادهایی هم مواجه شوند تا آنجا که یوسف اباذری استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران در جلسه دفاع پایان نامه‌ای با عنوان «نقدی بر اندیشه محافظه کاری در ایران با تاکید بر اندیشه جواد طباطبایی» در دانشکده علوم اجتماعی تهران، ایرانشهری و باستان‌گرایی رایج را تفکراتی اقتدارگرا و تداوم جریان ایران‌پرستی بعد از مشروطیت دانست که نمود سیاسی آن احزاب سومکا و پان‌ایرانیست بوده و تجلی آن در دوران پهلوی تابلوی مشهور شاه-خدا-میهنی بود که سرکار استوارها بالای سر خود آویزان می‌کردند. روایات باستان‌گرایانه‌ای که به اعتقاد اباذری به تعاملات فرهنگی میان ایران و دیگر کشورها و نیروهای قومی و منطقه‌ای در طول تاریخ بی‌اعتناست.

میری از یک رویکرد دیگر نیز نام می‌برد که نحوه مواجهه و تغییر و تحول انسان ایرانی را با این تحول جدید صورتبندی می‌کند. این رویکرد اساساً دوران بعد از ورود اسلام به ایران و مشخصاً از تاسیس صفویه را نقطه آغاز می‌داند و دین اسلام را سرچشمه و چارچوب کلان روایت مفهوم ایرانی، جهان‌بینی، ارزش‌ها و شیوه زندگی روزمره را منبع و مرجع فهم از ایرانیت قلمداد می‌کند و اساساً وقتی می‌خواهد بگوید ایران، ایران را در درون مفهوم امر دینی می‌گنجاند. همچنین یک جریان دیگری در ایران شکل می‌گیرد که آن هم جریان تجدد است. این جریان اساساً ارزش‌ها، جهان بینی، خوب، بد و ... را غرب می‌داند و آن را معیار انسان ایرانی قرار می‌دهد؛ یعنی یک جریان که می‌کوشد در رقابت، رفاقت، تضاد و گاهی هم در ائتلاف‌های استراتژیک وارد شود. البته این گفتمان‌ها فقط بحث های نظری نیست و وقتی این گفتمان‌ها را صورتبندی می‌کنیم، عقبه آنها را در آرایش اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حتی نوع ارزش ها، صحبت کردن ها، لباس پوشیدن ها و ... دیده می‌شود؛ یعنی به گونه ای امر اجتماعی خودش را در هستی اجتماعی جامعه ایرانی بازسازی و یارگیری می‌کند. برای نمونه یکی برای تحصیلات به کربلا می‌رود، دیگری به غرب و دیگری به مقبره کوروش توجه می کند. پس هرکدام از اینها نظام‌های ارزشی متفاوت و متضاد خودشان را دارند.

گفتمان‌ها دیدگاه‌ها بعد از انقلاب اسلامی
باستان‌گرایان ارزش‌های انسان ایرانی باید در امر باستان پی‌گیری کرد امر جمعی را می‌خواهد ذیل امر باستانی تعریف کند
اسلامگرایان دین اسلام را سرچشمه و چارچوب کلان روایت مفهوم ایرانی می‌داند امر جمعی را می‌خواهد ذیل دین تعریف کند
تجددخواهان اساساً ارزش‌ها، جهان‌بینی، خوب، بد و ... را غرب می‌داند امر جمعی را می‌خواهد ذیل تجدد تعریف کند

بیگانگی فرهنگی؛ آغازی بر دوقطبی شدن جامعه

سیدجواد میری به پیچیدگی‌های جامعه ایرانی بعد از انقلاب اسلامی اشاره می‌کند و معتقد است که در دوران تثبیت جمهوری اسلامی و دوران جنگ در جامعه و وحدت کلمه به وجود آمده بود. البته اختلاف‌ها هم وجود داشت اما بیشتر جامعه تلاش می‌کرد که وحدت داشته باشد اما بعد از پایان جنگ آرام آرام گفتمان‌ها با صورتبندی‌های نوین دوباره خودشان را در جامعه نمایان کردند که در نشر کتاب‌ها، هنر، پوشش و حجاب و ... دیده می‌شود. پس برای اشاره به دوقطبی بودن جامعه ایران می‌بایست این پیچیدگی‌ها را دید.

جامعه ایران پیش از آنکه دوقطبی باشد، محلی برای چالش‌های میان این سه کلان گفتمان است که یکی امر جمعی را ذیل تجدد، دیگری در چارچوب دین و سومی ذیل امر باستانی تعریف می‌کند و اینها بعضاً هم با هم ائتلاف‌هایی پیدا کرده‌اند.

«امیر محمود حریرچی» جامعه‌شناس در گفت وگو با ایرنا، بیگانگی با فرهنگ عمومی را مهمترین دلیل دوقطبی شدن جامعه می‌داند؛ فرهنگی که به مرور زمان شکل می‌گیرد و برخی مسایل را تغییر می‌دهد. البته منشا بسیاری از مسایل فرهنگی اقتصاد است؛ یعنی توسعه اقتصادی به توسعه اجتماعی و سرانجام توسعه فرهنگی منجر می‌شود و بعد از آن توسعه سیاسی و توسعه اخلاقی اتفاق می‌افتد. بنابراین در چنین شرایطی مردم برای خودشان حقوقی متصور می‌شوند که براساس آن حقوق فرهنگ ایجاد می‌شود که با مصوبه و اظهارنظرهای بی ربط قابل کنترل نیست. پس نباید این فرهنگ را سیاسی کرد. در شرایط کنونی دوقطبی آقازاده و غیرآقازاده یا حجاب و بی حجابی در جامعه مطرح می‌ شود که رسانه‌ها و به خصوص شبکه‌های مجازی به این مباحث دامن می‌زنند.

زورآزمایی ارزش‌ها؛ صحنه‌گردان دوقطبی‌های جامعه

سید جواد میری معتقد است که در حوزه امر سیاسی یعنی امر قدرت تنها روایتی که توانسته خودش را در ساخت حاکمیت بازنمایی کند و مسند قدرت را در قوا و ساختار نهادها بازنمایی کند و عرصه قدرت را در دست بگیرد و بر بدن جامعه حک کند، خوانشی است که از ایران به مثابه امر دینی می‌شود. البته جامعه و امر اجتماعی متنوع تر از این خوانش است. پس تضادها و این دوقطبی شدن از همین جا شروع می‌شود که این ارزش‌ها در سطح جامعه در کنار یکدیگر زورآزمایی می‌کنند. اساساً جامعه دایماً عرصه ظهور تز و آنتی تز و منجر شدن به سنتز است. در دوران پهلوی مخصوصاً پهلوی اول با شدت و حدت قدرت می‌خواهد یک تز بر بدن جامعه تحمیل کند و اعلام می‌کند که حجاب باید به اجبار برداشته شود که این تز است، آنتی تز در برابر آن نوعی خودآگاهی در میان توده‌ها و عوام ایجاد می‌شود که تا آن روز به حجاب خودش به مثابه امر سیاسی نگاه نمی‌کرد اما وقتی این تز می‌خواهد از طرف قدرت بر جامعه تحمیل شود، آنتی‌تز می‌شود و مبارزه در برابر این و در نهایت خودآگاهی و آگاهی بخشی به توده‌هایی که تا آن روز دین را به مثابه امر سیاسی نمی‌دانست. البته مرحوم محمد امین قانعی‌راد جامعه‌شناس در سال‌های گذشته نسبت به دوقطبی شدن ایران هشدار داده و معتقد بود که ریشه دوقطبی، «پوپولیزم» (عوام‌گرایی) است که باعث ایجاد شکاف‌های قومی، اجتماعی و مذهبی می‌شود.

حریرچی، دوقطبی شدن جامعه را در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی را مهم ارزیابی کرد و گفت: «فقیر و غنی شدن یکی از نمودهای دوقطبی شدن جامعه است که طی سال‌های گذشته اتفاق افتاده است». در جامعه نوعی گسل ایجاد شده است و دیگر نمی‌توان از طبقاتی بودن صحبت کرد و اما دوقطبی شدن در حوزه سیاسی نیز وجود دارد که عده‌ای به این دوقطبی شدن دامن می‌زنند به این معنا که عده‌ای که خود نیز مسوول هستند، این دوقطبی را ایجاد کرده اند، زیرا نتوانسته‌اند زمینه‌های لازم فراهم کنند؛ یعنی ساختارهایی ایجاد شده که به دوقطبی شدن جامعه انجامیده و آنها به جای حل مساله دایم در حال پاک کردن صورت مساله هستند.

اگر به همه مسایل درست پاسخ داده شود، فردی که در مقابل حجاب ایستادگی می‌کند و باعث به وجود آمدن دوقطبی در جامعه می‌شود به خوبی درک می‌کند که برخی مسایل فرهنگی در جامعه وجود دارد که می‌بایست به آن احترام گذاشت زیرا جامعه سنتی است که برخی از مسایل را قبول نمی‌کند.

دوقطبی شدن؛ آغازگر تقابل و گسست اجتماعی

حال این پرسش به وجود می‌آید که دوقطبی شدن جامعه چه تبعاتی دارد؟ هر زمان دوقطبی‌سازی میان افراد یک جامعه مطرح می‌شود، می‌توان ردی از دشمنان این مرز و بوم را هم یافت. سید جواد میری معتقد است که دوقطبی شدن در کشور می‌تواند جامعه و قدرت را به سمت تقابل پیش ببرد و گسل‌ها را فعال کند. اگر ما بخواهیم در مورد دوقطبی شدن جامعه دقیق بیاندیشیم می‌بایست، ابتدا بنیان‌ها شناخته شود و توجه کنیم که حجاب یا دین به عنوان یک امر متعالی قرار است که انسان را تعالی بدهد. پس وقتی ما مسایل خودمان را در ساحت بنیادی مورد استنطاق قرار ندهیم، دچار روزمرگی فردی می‌شویم. نگاه به این مباحث در امر روزمره سیاسی بوده و بنیادی به آن توجه نشده است و هر کجا که می‌خواسته به صورت بنیادی مطرح شود، اجازه ظهور و بروز در عرصه افکار عمومی نیافته و خواسته شده که آن به صورت آزمایشگاهی کنترل شود. این جواب نمی‌دهد و به چالش‌ها افزوده می‌شود.

 حریرچی نیز یکی از مهمترین پیامدهای دوقطبی‌شدن جامعه را تقابل افراد و مقابل هم قراردادن آنها می‌داند که رشد خودخواهی‌ها را به ارمغان می آورد. این دوقطبی بودن باعث می‌شود تا مردم به صورت نمایشی زندگی کنند و فخرفروشی رواج یابد و هیچ کدام از افراد تمایل ندارند که خود واقعی باشند، بلکه به اشکال مختلف سعی می‌کنند تا خودشان را به نمایش بگذارند. این جامعه شناس تحقیر را هم یکی دیگر از تبعاتی دانست که در جامعه دوقطبی رواج می‌یابد؛ تحقیری که در طبقات مختلف اتفاق می‌افتد و باعث بروز ناامیدی در جامعه می‌شود. بنابراین در چنین شرایطی رضایتمندی در جامعه کاهش پیدا می‌کند.