تهران-ایرنا- دیپلمات فرانسوی در کتاب «اضمحلال غرب در خاورمیانه» بر ضرورت عقب‌نشینی ایالات متحده از سیاست‌های یکجانبه‌گرایانه و هماهنگی بیشتر با اروپا تاکید و تصریح کرد تنها راه برای پیشبرد سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا و اروپا آن است که غرب جاه‌طلبی خود در مورد منطقه را کنار بگذارد.

«اضمحلال غرب در خاورمیانه» عنوان کتابی است که «چارلز تیپاوت» دیپلمات فرانسوی در مورد سابقه و نحوه همکاری اروپا و آمریکا در خاورمیانه نوشته است. نویسنده کتاب در پژوهش‌های خود به نکات اختلافی در دو سوی اقیانوس آرام و روش‌های رفع سوءتفاهم‌های دو طرف پرداخت و تاکید کرد اروپا و آمریکا در مورد چالش‌های مشترکی که در خاورمیانه و شمال آفریقا دارند متحد و هماهنگ رفتار کنند.  

طبق این نوشتار، پس از پایان جنگ سرد، ایالات‌متحده سیاست‌خارجی یک‌جانبه‌ای را در خاورمیانه اجرا کرده است و از متحدان اروپایی انتظار دارد بدون به چالش کشیدن موقعیت مسلط آمریکا از او پیروی کنند. با اینحال در دو دهه اخیر این همکاری با چالش‌هایی همراه شده است. کتاب طیف گوناگونی از اختلافات میان اروپا و آمریکا را برشمرد که موضوع صلح خاورمیانه و حمایت از رژیم اسرائیل در کنار توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ میان ایران و گروه ۱+۵ از مهمترین محورها بوده‌است.

اهداف مشابه اما راهبرد متفاوت در غرب

نویسنده این پژوهش مفصل اعتقاد دارد: طبق توافقنامه‌ای که از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۵ در چارچوب مذاکرات گسترده‌تر مورد مذاکره قرار گرفت، جامعه بین‌المللی برای نخستین بار اصل برنامه هسته‌ای غیرنظامی ایران را پذیرفت و لغو تحریم‌های اقتصادی علیه ایران را در ازای کنترل دقیق عناصری که می‌تواند فعالیت نظامی ایران را تسهیل کند، مورد تایید قرار داد. 

وی افزود: «برنامه جامع اقدام مشترک» با محوریت برنامه هسته‌ای ایران به یکی از جدی‌ترین موضوع‌های تنش‌زا میان اروپا و ایالات‌متحده در دولت ترامپ تبدیل شد. اگرچه اروپا حتی در موضوع مبارزه با داعش هم باوجود اختلاف نظرهای تاکتیکی از اهداف واشنگتن حمایت کرد اما فرانسه، آلمان و انگلیس به صراحت با خروج ترامپ از برجام مخالفت و تلاش کردند اختلافات را از طریق تعامل و مشارکت حل کنند اما تا حد زیادی ناموفق بودند.

طبق این کتاب، «دو طرف در مورد ایران اهداف مشابه دارند اما در مورد ابزار و راهکارهای دستیابی به اهداف اختلاف نظر دارند. اروپا برخلاف ترامپ و محافظه‌کاران سرمایه سیاسی سنگینی را برای دستیابی به توافق صرف کرده بود و به هیچ عنوان مایل به نابود کردن آن نبوده است. به همین دلیل در ماه‌های پس از آغاز دولت ترامپ جهان شاهد چرخه شدیدی از گفت وگوها بین اروپایی‌ها و آمریکا بود.»

نویسنده می‌گوید: این تلاش‌ها نه تنها قبل بلکه حتی پس از خروج ایالات متحده از توافق هسته‌ای هم ادامه یافت. در این مسیر به ویژه «امانوئل مکرون» رئیس جمهوری فرانسه ابتکارهای گوناگونی را مطرح کرد و در برخی مواقع به موفقیت هم نزدیک شد اما نتوانست دستاوردی کسب کند. هدف ایالات متحده برای ایجاد یک مذاکره مجدد در مورد برجام در نهایت با هدف اروپا برای حفظ توافق سازگاری نداشت. حتی بقای برجام پس از خروج آمریکا با سیاست «فشار حداکثری» دولت ترامپ که شامل اعمال مجدد تدریجی تحریم‌ها شد، بیشتر زیر سوال رفت. روند صلح خاورمیانه و مذاکرات هسته‌ای بر این روند استوار بوده است: قدرت سخت ایالات‌متحده برای فشار و مذاکره در کنار قدرت نرم اروپا برای ارائه تخصص، میانجیگری و پیشنهاد مشوق‌های اقتصادی.

طبق مفاد این کتاب« اختلافات دو طرف بر سر توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ بعدها در مورد اینستکس و کانال مالی، فعالسازی سازوکار حل اختلاف، ائتلاف امنیت دریایی، فعالسازی مکانیسم ماشه و حتی موضوع رفع تحریم‌های تسلیحاتی ایران در شورای امنیت سازمان ملل متحد جدی‌تر شد. فرایند تعامل دو طرف در مورد هر یک از این موضوعات به تفصیل در کتاب بیان شده است.»

با اینحال نویسنده تصریح دارد: «هم روند صلح خاورمیانه و هم مذاکرات هسته‌ای بر این ترکیب تکیه داشت که قدرت سخت ایالات‌متحده برای فشار و مذاکره در کنار قدرت نرم اروپا برای ارائه تخصص، میانجیگری و پیشنهاد مشوق‌های اقتصادی؛ و در ادامه از گفت‌وگوی فراآتلانتیک برای طراحی قطعنامه‌های سازمان ملل استفاده می شد».

شرایط خاورمیانه‌، متفاوت از قبل است

نویسنده کتاب پس از آنکه ابتدا به مصادیق اختلاف دو طرف پرداخت، در بخش دوم  به ارائه چشم‌انداز راهبردی جدید از همکاری اروپا و آمریکا پرداخت و عنوان داشت که اکنون جنگ سرد میان ایران و عربستان، موضوع مهاجرت و آوارگی، سیاست‌های رژیم صهیونیستی و تمایل کشورهای قطر، امارات و ترکیه برای نقش آفرینی در منطقه و حضور بازیگران غیردولتی شرایط را به شدت متفاوت از قبل ساخته است و آن را ساختاری بدون نظم نشان می دهد. در این مسیر رویکرد حداقل‌گرایانه ایالات متحده مبنی بر کاهش حداکثری حضور در منطقه هم مزید بر علت شده است. این سیاست از زمان باراک اوباما آغاز و سپس در دوره ترامپ تقویت و همزمان با زمامداری بایدن در حال اجرایی شدن است.

از نظر او «بایدن به وضوح نشان داده است که خاورمیانه اولویت اصلی سیاست‌خارجی آن نیست. با این حال «جیک سالیوان» مشاور امنیت ملی او تصریح دارد که آمریکا خواستار خروج مستقیم از منطقه نیست بلکه به دنبال ارزیابی مجدد استراتژی فعلی و ایجاد شرایطی برای تقویت دیپلماسی منطقه ای- فراتر از توافق هسته‌ای با ایران - و کاهش حضور نظامی است.»اروپا و آمریکا باید  موضوعاتی را که می‌خواهند در دستور کار فراآتلانتیکی قرار دهند، اولویت‌بندی کنند. در فهرست همه اقدامات موضوع ایران و برجام در صدر اولویت‌های هر دو طرف قرار دارد.

نویسنده کتاب به راه‌اندازی تعاملی نوین میان اروپا و آمریکا اعتقاد دارد و عنوان داشت «دو طرف ممکن است درظاهر مسیرهای متفاوتی را در خاورمیانه در پیش گرفته باشند اما موضوع فقط این نیست که ایالات‌متحده باید با اروپایی‌ها کار کند. آنها باید در مورد موضوعاتی که می‌خواهند در دستور کار فراآتلانتیکی قرار دهند، اولویت‌بندی کنند. در فهرست همه اقدامات موضوع ایران در صدر اولویت‌های هر دو طرف قرار دارد زیرا برجام هم چارچوب و هم سابقه‌ای برای همکاری آنها را فراهم می‌کند. پایان «جنگ‌های بی‌پایان» مستلزم معماری سیاست عدم مداخله واشنگتن است و این نیازمند متحدانی فراتر از متحدان منطقه‌ای است. به همین دلیل دولت بایدن ممکن است توجه بیشتری به نقش احتمالی اروپا داشته باشد.»

به اعتقاد نویسنده کتاب، در این شرایط اروپا باید خود را سازماندهی کند و به صورت منسجم در مورد خاورمیانه با آمریکا وارد تعامل شود. همانطور که «دنیس راس» خاطرنشان کرد: «مشخص کردن آنچه که اروپایی‌ها می‌توانند روی میز بیاورند مهم است. آنها باید روشن کنند که چه نوع قابلیت‌هایی برای عملیات در خاورمیانه دارند. در این چارچوب نفی یکجانبه‌گرایی آمریکا و کنارگذاشتن جاه‌ طلبی‌های بزرگ از طرف دو سوی آتلانتیک بسیار مهم است. ارتباطات انسانی، روابط تجاری و پیوندهای آموزشی بین خاورمیانه، اروپا و ایالات‌متحده نشان می‌دهد که غرب واقعاً نمی‌تواند از خاورمیانه جدا شود. تنها راه برای قابل قبول کردن سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکایی‌ و اروپایی‌این است که کمتر جاه‌طلب باشند.»

از نظر تیپاوت« اگر ایالات‌متحده به دنبال یک شریک مؤثر در رابطه با خاورمیانه است، باید به رغم اختلافات تاکتیکی در برخی موضوعات از اتحادیه اروپا به عنوان یک بلوک حمایت کند. بنابراین، باید در تنظیم مجدد گفت وگوهای فراآتلانتیک در خاورمیانه نه تنها به دنبال یافتن زمینه‌های مشترک در مورد مجموعه‌ای خاص از اولویت‌ها باشند، بلکه تغییر ذهنیت بنیان‌های روابط فراآتلانتیک را نیز دنبال کنند. همچنین غرب باید به گونه‌ای با خاورمیانه تعامل کند تا رابطه سه جانبه بین خاورمیانه، اروپا و ایالات‌متحده در موقعیتی برابرتر برقرار شود.»