به گزارش روز پنجشنبه خبرنگار فرهنگی ایرنا، پس از قرنها پیروی سفت و سخت از سنتها، جمعی از هنرمندان به کشیدن نقشهایی برآمدند که از قواعدی چون ناتورالیسم و عمقنمایی (پرسپکتیو) پیروی نمیکردند. برگزیدن و دنبال کردن این سبک که سبک انتزاعی نام داشت به خلق نقاشیهای پرشوری انجامید که بر رنگ، ترکیب بندی و احساسات تاکید میکردند.
پیت موندریان نقاش معروف هلندی یکی از این هنرمندان بود. وی تابلوی ترکیب بندی با قرمز، آبی و زرد (Composition with Red, Blue, and Yellow) را در سبک انتزاعی خلق کرد، تابلویی که با استفاده از خطوط مستقیم و سه رنگ اصلی، فلسفه زیباییشناختی نقاش را به شکلی گویا و شیوا خلاصه میکند. کازمیر مالویچ نقاش و طراح روس و یکی از برجستهترین پیشگامان و نظریه پردازان هنر انتزاعی نیز مربع سیاه را کشید که به دلیل خلوص و سادگی آن معمولا به عنوان یکی از نمونههای شاخص و برجسته هنر انتزاعی شناخته میشود. دیگر پیشگامان هنر انتزاعی چون هیلما آف کلینت و واسیلی کندینسکی نیز طرح هایی را روی بوم خلق کردند که با اثبات آن که راههای نامحدودی برای ثبت تجربه انسان به روش انتزاعی و آبستره وجود دارد، در تاریخ هنر ماندگار شدند.
در ادامه مجموعهای از معروفترین نقاشیهای انتزاعی جهان را به طور خلاصه معرفی میکنیم:
شماره ۷ ، بزرگسالی (۱۹۰۷)، هیلما آف کلینت
هیلما آف کلینت، هنرمند سوئدی، اگرچه به اندازه هنرمندان مرد همعصر خود شناخته شده نیست اما یکی از هنرمندان پیشگام در حوزه هنر انتزاعی است و نقاشیهای رادیکال وی در مقایسه با آثار هنرمندان مرد هم دوره، قدمت بیشتری دارند. آف کلینت درخواست کرده بود آثارش تا ۲۰ سال پس از مرگش در پستو باقی بمانند. تابلوی شماره ۷، بزرگسالی (۱۹۰۷) بخشی از مجموعهای است که مراحل مختلف زندگی از کودکی، نوجوانی، بلوغ و پیری را به تصویر میکشد. آثار این مجموعه گل و گیاه را با اشیا ارگانیک آشنا که به تولد و رشد اشاره دارند، ترکیب میکنند. نقش این بوم بزرگ که ۳ متر طول و ۲ متر عرض دارد، ابتدا روی زمین استودیو و روی کاغذ خلق و سپس روی بوم چسبانده شده است. در این تابلو، نماد زردی که در مرکز بوم کشیده شده نماد یک گل و فرمهای مارپیچ و بیوفورمیک (زیست شکل) نماد رشد و باروری هستند.
واسیلی کندینسکی، ترکیببندی شماره ۷ (۱۹۱۳)
واسیلی کندینسکی، نقاش و نظریهپرداز روس، از رنگ و فرمهای انتزاعی برای انتقال تجربیات مختلف انسانی استفاده میکرد. بسیاری از آثار این هنرمند با الهام از موسیقی کشیده شدند و وی شخصا معتقد بود که صداها را میتوان در لابهلای ضربات قلموی وی جست.
کندینسکی ترکیب بندی شماره ۷ را زمانی که در مونیخ آلمان زندگی میکرد کشید. وی ماهها صرف کشیدن این نقاشی کرد و قبل از رسیدن به اثر نهایی، ۳۰ طرح اولیه با رنگ روغن و آبرنگ کشید. سوژه این نقاشی که مارپیچیست از رنگها و نمادها، جنگ و رهایی است.
کازمیر مالویچ، مربع سیاه (۱۹۱۵)
کازمیر مالویچ، هنرمند اهل روسیه، مهارت خود در نقاشی را در سبکهای مختلف پرورش و توسعه داد اما در نهایت بیشتر با نقاشیهای سوپرهماتیست خود معروف شد که بر اشکال هندسی تکیه داشتند. مربع سیاه شاخصترین نقاشی مالویچ است که از نمادهای جنبش سوپرهماتیسم بهشمار میرود و مالویچ طی سالهای بعد چهار نسخه دیگر از آن را با اندکی تغییرات کشید.
تابلویی که در سال ۱۹۱۵ کشیده شد، اولین نسخه این کار است. این تابلو از طرف تاریخدانان و منتقدان هنر به عنوان یکی از آثار مهم هنر مدرن شناخته میشود و عموما از آن به عنوان نقطه صفر نقاشی یاد میشود.
پاول کلِه، دستگاه جیکجیک (۱۹۲۲)
پاول کله نقاش سوئیسی با ملیت آلمانی اشتراکات بسیاری با نقاش هم عصر خود، واسیلی کندینسکی، داشت. هر دوی این هنرمندان عضو گروه اکسپرسیونیستی سوارکار آبی (Der Blaue Reiter) در آلمان بوده و هر دو از ارتباط میان موسیقی و نقاشی تاثیر فراوانی پذیرفته بودند. نقاشی دستگاه جیک جیک کله معروفترین تصویر کشیده شده از صداست. کلی این نقاشی را با آب رنگ، جوهر و رنگ روغن کشید.
پیت موندرین، ترکیببندی با قرمز، آبی و زرد (۱۹۳۰)
پیت موندریان نقاش هلندی پس از سالها نقاشی در سبک واقع گرایانه، به جنبش هنر انتزاعی پیوست و در کوتاه زمان به یکی از چهرههای پیشگام در این سبک تبدیل شد. موندریان فلسفه شخصی خود را در مورد هنر آبستره ارائه داد که نئوپلاستیسیسم یا نوشکلآفرینی نام داشت. براساس تعریفی که خود موندریان درباره این فلسفه ارائه میدهد: در این فلسفه سوژه را باید با خطوط مستقیم و رنگهای اصلی به تصویر درآورد. نقاشی ترکیب بندی با قرمز، آبی و زرد نمونهای معروف از تجسم این ایدههاست.
واسیلی کندینسکی، ترکیب بندی شماره ۱۰ (۱۹۳۹)
نقاشی ترکیببندی شماره ۱۰ که آخرین نقاشی در مجموعه ترکیببندیهای کندینسکی است، نقطه اوج تلاشهای این هنرمند برای ابراز سوژه از طریق فرم نابازنمودی (nonrepresentational form) به شمار میرود. اشکال ارگانیک این نقاشی اثرپذیرفته از فرمهای بیومورفیک سبک سورئال بوده و رنگها احساسات درونی کندینسکی در سالهای پایانی حیاتش را نشان میدهند. رنگ سیاه در پس زمینه نقاشی نماد جهان هستی و پایان زندگی است و همچنین به رنگهای دیگر اجازه خودنمایی میدهد. این نقاشی چرخه حیات و فرازو نشیبهای احساسی را که هرکسی در جهان تجربه میکند به تصویر میکشد.
پل کله، مرگ و آتش (۱۹۴۰)
پل کله نقاشی مرگ و آتش را در سال ۱۹۴۰ و تنها چند ماه پیش از مرگش کشید. این هنرمند معروف از بیماریای به نام اسکلرودرمی رنج میبرد که علاوه بر درد مفاصل باعث ایجاد زخم روی دستانش میشد. به این ترتیب میتوان توجیه کرد که چرا آثار او در این دوره به طرز چشمگیری ساده شدند. مرگ و آتش یکی از نمونههای اصلی از این نقاشیهاست.
کله پیش از کشیدن این نقاشی هم از هنر بدوی تاثیر پذیرفته بود اما این نقاشی آنقدر ساده بود که منتقدان آن را از لحاظ استایل به نقاشیهای انسانهای اولیه در غارها تشبیه کردند. این نقاشی تصویری از فناپذیری است و حروف لغت Tod که معادل آلمانی برای مرگ است را میتوان در ساختار انتزاعی آن دید.