در بخش نخست میزگرد سینمای قهرمانمحور که به بهانه اکران فیلم منصور و به منظور آسیبشناسی این مدل سینمایی برگزار شد، تعریف سینمای قهرمانمحور، معرفی الگوهای کلاسیک تاریخ سینما و عوامل موثر در فروش و جذب مخاطب بررسی شد. در این بخش به طور مشخص مسیر پر فراز و نشیب سینمای قهرمانمحور در ایران مورد بررسی قرار گرفته و ضمن واکاوی چالشها و مشکلات پیش رو، مدلهای پیشنهادی برای احیا و رونق این سینما ارائه شده است.
اداره کل پژوهشهای ایرنا به جهت نقش و ضرورتی که سینمای قهرمانمحور در فرهنگسازی در جامعه و رونق اقتصادی سینماها دارد، این میزگرد را با حضور مهدی سجادهچی فیلمنامهنویس و مدرسسینما و همچنین محمودگبرلو کارشناس و منتقد سینما در آذر ماه ۱۴۰۰ برگزار کرده است.
سینمای قهرمانمحور، از قبل انقلاب تا بعد انقلاب
گبرلو: شکلگیری صنعت سینما به این معنا که تماشاگر رکن اصلی بازگشت سرمایه و گردش مالی سینما باشد، نیازمند الگوها و مدلهای مشخصی است که سینمای قهرمانمحور یکی از شاخصترین و برجستهترین این مدلها به شمار میآید.
ایرنا: با توجه به رویکرد فیلمسازان و سیاستگذاران در ارتباط با سینمای قهرمانمحور، دلیل گرایش کم فیلمسازان به ساخت چنین فیلمهایی و تولید محدود این مدل سینما با وجود استقبال عمومی مخاطبان، چیست؟
گبرلو: به طورکلی، تاریخ سینما با قهرمانسازی و قهرمانمحور شکل گرفته و در سینمای ایران نیز به جهت تمایل مخاطبان به این مدل فیلمسازی، سینمای قهرمانمحور از جایگاه برجسته و پیشینه طولانی برخوردار است. دلیل این استقبال و گرایش مردمی، به ماهیت جامعه ایرانی، مبارزات مستمر مردم ایران و حضور سرداران، روحانیون و قهرمانان ملی و مذهبی مربوط میشود. از نظر من، تمایل و قدرت سینمای قهرمانمحور در سالهای قبل از انقلاب بیشتر بوده است، هرچند علائم و المانهای غیراخلاقی آن نوع سینما مورد تایید ما نیست، اما روحیه قهرمانسازی و امیدبخشی در آن زمان در فیلمهای آن دوره به وفور قابل مشاهده است. بعد از انقلاب نوعی سردرگمی در میان سیاستگذاران سینمایی و فرهنگی در کشور به وجود آمد و سینمای هنری روشنفکری و عارفانه ملقب به سینمای تارکوفسکی به عنوان یک مدل سینمایی منتخب معرفی شد. اما این نوع سینما به دلیل نداشتن قهرمان و یا ضعف قهرمانسازی مورد استقبال مخاطبان قرار نگرفت و این سیاستگذاری به طور کامل شکست خورد. شکلگیری صنعت سینما به این معنا که تماشاگر رکن اصلی بازگشت سرمایه و گردش مالی سینما باشد، نیازمند الگوها و مدلهای مشخصی است که سینمای قهرمانمحور یکی از شاخصترین و برجستهترین این مدلها به شمار میآید.
وقتی شمایل قهرمان به طور واضح از سینمای ایران حذف شد
سجادهچی: سینمای آمریکا با تکنولوژی و صنعت، سینمای ایتالیا با معماری، سینمای فرانسه با ادبیات و سینمای آلمان با فلسفه در جهان شناخته میشد در این میان سینمای(بعد انقلاب) ایران نیز با بهرهگیری از ادبیات عرفانی سنگ بنا و ریشه خود را پایهگذاری کرد.
سجادهچی: قهرمانهای سینمای قبل از انقلاب به طور عمده شخصیتهای دروغین، غیر واقعی و سطحی بودند که نه تنها تغییری در درون و بیرون جامعه ایجاد نمیکردند بلکه تنها با نمایش و القای برخی خوبیها از جمله تناسب ظاهری و برخی رفتارهای عامهپسند همچون معرفت، مرام، رفاقت و ناموسپرستی، سعی در جلب و جذب مخاطب داشتند. از سوی دیگر، این الگوی طراحیشده از سوی سازندگان فیلمهای پیش از انقلاب تنها محدود به طیف خاصی از مردم جنوب شهر میشد و قهرمانان این مدل فیلمها به هیچوجه به مناطق شمالی شهر راه نمییافت و نهایت تغییر و تحول آنها در سیستم اجتماعی و احوالات فردی به زد و خوردهای خیابانی و تادیب یک صاحب رستوران محدود میشد. البته لازم به توضیح است که این نوع قهرمانپروری در سینمای آمریکا و کمپانیهایی همچون مارول نیز مرسوم است، قهرمانهای پوشالی مارول با اینکه فیلمهای پرفروش و پرمخاطب تولید میکنند، اما به هیچ وجه وارد عرصه درامپردازی به معنای استاندارد آن و تغییر و تحول فرد و جامعه نمیشوند.
بعد از انقلاب، بحث سینمای ملی و ویژگیها و خطمشی آن از مهمترین اولویتهای فرهنگی هنری سیاستگذاران نظام بود. سینمای آمریکا با تکنولوژی و صنعت، سینمای ایتالیا با معماری، سینمای فرانسه با ادبیات و سینمای آلمان با فلسفه در جهان شناخته میشد در این میان سینمای ایران نیز با بهرهگیری از ادبیات عرفانی سنگ بنا و ریشه خود را پایهگذاری کرد و سیل تقاضا و سفارشها با الگوی سینمای عرفانی و روشنفکری صورت گرفت. نکته مهم در این اولویتگذاری این بود که سینمای عرفانی و روشنفکری مورد نظر سیاستگذاران آن زمان تنها نوعی از سینما به شمار میرفت که به هیچوجه نمیتواند جزو سینمای بدنه و تجاری لقب گیرد؛ سینمایی که قهرمان ندارد و مطالباتش از مسیرهای عرفانی محقق میشود. در آن سالها شمایل قهرمان به طور واضح از سینما حذف شد؛ کمکاری جمشیدهاشم پور در آن زمان گواه این مدعاست.
جامعه انقلابی و آرمانخواه ایران به سینمای قهرمانمحور نیاز داشت
گبرلو: چرا در طول این سالها مخاطبان سینمای ایران هیچگاه بیش از چهار یا پنج میلیون نفر نبوده، این در حالی است که پتانسیل فراوانی در میان مردم ایران با توجه به روحیه آرمانخواهی و ارزشی جامعه ایرانی به مدل سینمای قهرمانمحور وجود دارد.
گبرلو: از نظر من، اختلاف سلیقه میان متولیان فرهنگی در سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی ضربه بزرگی به مسیر شکلگیری سینمای بعد از انقلاب ایران زد. سینمای قبل از انقلاب با وجود قهرمانهای بیاخلاق و سطحی توانسته بود به نوع امید و زندگی را به مخاطب القا کند در حالیکه تغییر مسیر سینمای ایران بعد از انقلاب به سمت سینمای روشنفکری بدون قهرمان یا قهرمانهای منفعل، باعث فاصله گیری و معنادار مردم با سینماها شد. در آن زمان متولیان سینمایی به دو بخش تقسیم شد که بخشی طرفدار سینمای قهرمانمحور بودند و تولید فیلمهایی چون ترن ساخته امیر قویدل محصول این نگاه است؛ اما سنبه موافقان سینمای عرفانی برندهتر بود و باعث شد گرایش کلی سینماگران و سیستم عرضه و تقاضا به سمت این مدل سینما تغییر پیدا کند. این در حالی بود که جامعه انقلابی و آرمانخواه ایران که انقلاب اسلامی را در سال ۵۷ تجربه کرده بودند و در دهه شصت جنگ تحمیلی را در مقابل داشتند، بیش از هر چیز به نوعی سینمای قهرمانمحور نیاز داشتند. فیلمسازان نیز در آن زمان دو گرایش متفاوت را دنبال میکردند. گروهی حامی سینمای قهرمانمحور بودند که شاخصترین آنها تولید فیلمهای درخشان دفاع مقدس از سویی فیلمسازانی چون جمالشورجه و ابراهیمحاتمیکیا بود، اما در مقابل برخی از گرایشهای ضد جنگ نیز در میان فیلمسازان وجود داشت که سینمای هنری اروپا را همراهی و تداعی میکرد. حال سوال اینجاست که چرا در طول این سالها مخاطبان سینمای ایران هیچ گاه بیش از چهار یا پنج میلیون نفر نبوده و همواره این افراد در دورههای مختلف به سینما رفته و چرخه سینما با بلیتفروشی به این افراد تامین شده است، این در حالی است که همچنان که گفته شد پتانسیل فراوانی در میان مردم ایران با توجه به روحیه آرمانخواهی و ارزشی جامعه ایرانی به مدل سینمای قهرمانمحور وجود دارد. از این رو اهمیت این نکته برای مسئولان و متولیان فرهنگی و هنری قابل طرح است که با وجود این پتانسیل عظیم مردمی و گرایش به سینمای قهرمانپرور، چرا حمایتهای لازم و کافی در این عرصه صورت نگرفته است؟
فیلم خوب نسبت دقیقی با واقعیتهای اجتماعی جامعه دارد
ایرنا: هر یک از دو مهمان این برنامه به خوبی اشارات دقیقی به سیر سینمای قهرمانمحور در سالهای گذشته داشتند، حال سوال اصلی و اساسی این است که با وجود ظرفیتها و حمایتهای مردمی و استقبال در گیشه و رونق اقتصادی، چرا سینما قهرمانمحور در سالهای اخیر کم فروغ و محدود بوده است؟ چالشها و مشکلات چیست و سهم سیاستگذاران، امکانات لجستیکی و فیلمسازان را در این اقت و انفعال چگونه ارزیابی میکنید؟
سجادهچی: لزوماً فیلمهای قهرمانمحور نمیتوانند پرفروش شوند؛ فیلمهای مهاجر و دیدهبان حاتمیکیا با وجود قهرمانمحور بودن و ارزشهای عرفانی نتوانست جایگاه زیادی در میان مخاطبان پیدا کنند در حالیکه فیلم آژانسشیشهای با طرح تعارضات فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران در دهه هفتاد توانست مورد توجه قرار گیرد.
سجادهچی: مسئله اصلی در سینمای ایران در سالهای اخیر این است که بیشتر به راهحلهای کوتاه مدت و مقطعی فکر شده و کمتر تمهیدات بلندمدت و زیربنایی مورد توجه قرار گرفته است. سینمای کمدی که سینمای محبوب سالهای اخیر سینمای ایران بوده تنها توانست لحظات کوتاهی شادی و امید را برای مردم به ارمغان بیاورد و هیچ دیدگاه و رویکردی بعد از تماشای فیلم به مخاطب القا نمیشود در حالیکه یک فیلم خوب نسبت دقیقی با واقعیتهای اجتماعی جامعه دارد و منعکسکننده این احوالات است. نکته دیگر اینکه لزوماً فیلمهای قهرمانمحور نمیتوانند پرفروش و پر مخاطب شود؛ برای نمونه فیلمهای مهاجر و دیدهبان حاتمیکیا با وجود قهرمانمحور بودن و ارزشهای عرفانی و محتوایی نتوانست جایگاه زیادی در میان مخاطبان پیدا کند. در حالیکه فیلم آژانسشیشهای با حضور شخصیتهایی چون حاج کاظم و عباس و طرح تعارضات فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران در دهه هفتاد توانست هم در میان مردم و هم در میان منتقدان و متولیان فرهنگی محبوب و مورد توجه قرار گیرد. اهمیت قهرمان فیلم آژانسشیشهای به جهت اعتقاد، ایمان و شاخصهای اخلاقی و ارزشی کسب نشده بلکه به خاطر انسدادی است که میان رزمندگان دفاع مقدس و جامعه ایرانی در آن سالها به وجود آمده و جنبه های رئالیستی و باورپذیری شخصیتها حاصل شده است.
اگر بخواهیم مصداقیتر بحث کنیم، در فیلم منصور بررسی الگوهای شخصیتپردازی و قهرمانسازی میتواند برای ترسیم موفقیت و ضعف قهرمان در سینمای ایران مفید فایده باشد. ترسیم یک شخصیت اصلی که یک تنه بتواند بدون هیچ مانع و مشکل و تعارضات درونی همه مسائل و مصائب را پشت سر بگذارد از فرمول کلاسیک خلق قهرمان سینمایی تا حد زیادی دور است. با وجود این که این نوع قهرمانپردازی و توجه به جنبههای بصری و ظاهری و تواناییهای فرا بشری قهرمان اصلی در سینمای آمریکا و هالیوود نیز بسیار مصطلح و رایج است همانطور که گفته شد با قهرمان کلاسیک و الگوهای سینمایی فاصله زیادی دارد. یک قهرمان واقعی مانند یک انسان واقعی دچار ضعف، شک، تردید و ناتوانیهای متعدد است و همچنین چالشدرونی از جمله اصول و ضروریات خلق یک قهرمان واقعی به شمار میآید. مواجهه با این مسائل و مشکلات و حلکردن آنها با سختی و دشواری علاوه بر خلق یک قهرمان کلاسیک و واقعی به جذابشدن کاراکتر فیلم کمک زیادی میکند. در فیلم آخر اصغر فرهادی نیز شاهد نوع متفاوتتری از قهرمان هستیم که جنبههای رئالیستی و واقعگرایی خلق قهرمان را نیز لحاظ کرده است و به این نتیجه رسیده که در جامعه کنونی رسیدن به عنوان قهرمانی بدون نابود کردن فرد و حیثیت فردی میسر نمیشود.
تغییر رویکرد سینمای اخلاقمدار جنگ به سمت سینمای سرگرمکننده و کمدی
سجادهچی: تجربیات دخالت نهادهایی در سینما با اهداف ایدئولوژیک و استراتژیک، نشان داده که این نوع سینما پس از مدتی به جهت ناکامی در جلب نظر مخاطب، به سمت سرگرمی صرف پیش میروند و اهداف ارزشی و محتوای اخلاقی و معرفتی آنها محقق نمیشود.
ایرنا: در بخش نخست میزگرد تاحدی، درباره نهادهای متولی سینما و تاثیرگذاری آنها در خط مشی فیلمسازان بحث شد. به طور مصداقی نقش سازمان اوج را به عنوان یک نهاد فرهنگی هنری که در سالهای اخیر در تولید سینمای قهرمانمحور فعالتر بوده و فیلمهای متفاوتی چون ایستاده درغبار، تنگهابوقریب، لباسشخصی، مصلحت و فصل جدید سریال پایتخت را تهیه کرده چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا اوج توانسته تعامل لازم با فیلمساز برای ساخت فیلمهای ارزشمند و غیرسفارشی را فراهم نماید؟
سجادهچی: سرنوشت نهادهایی همچون اوج که با گرایشهای اصیل و ارزشی پا به عرصه سینما گذاشتند در تاریخ سینما قابل ردیابی و پیگیری است. از سینمای اروپای شرقی تا سینمای آمریکا نمونههایی از این خط مشی و الگوهای محتوایی و صنعتی وجود دارد: فیلمهایی که چندان تمایلی به مدلهای هنری نداشته و با سرگرم ساختن مخاطب سعی در تبیین دیدگاهها و مضامین مورد نظر خود دارند و هیچ گاه جریانساز نمیشوند. تجربیات این گونه سینمایی در جهان و ایران نشان داده که این نوع سینما پس از مدتی به جهت ناکامی در جلب نظر مخاطب، به سمت سرگرمی صرف پیش میروند و اهداف ارزشی و محتوای اخلاقی و معرفتی آنها محقق نمیشود. برای نمونه در سینمای دفاع مقدس شاهد تغییر رویکرد سینمای ارزشمند و اخلاقمدار جنگ به سمت سینمای سرگرمکننده و کمدی بودیم که ماحصل این نوع رویکرد و سیاستگذاری بوده است. در سریال پایتخت نیز که مثال زدید شاهد چنین تغییر مسیری از سوی سازندگان و سیاستگذاران بودیم به طوری که در فصول آخر نه تنها ارزشهای اخلاقی و توجه و تاکید بر نهاد خانواده تبیین و فرهنگ سازی نشد بلکه شاهد نوعی افول و نزول در کیفیت سریال و کاهش مخاطب آن بودیم. در هر صورت تعامل ۵۰ درصدی سازندگان و فیلمسازان تنها راه ساخت تولیدات ارزشمند سینمایی و رونق چرخه اقتصاد سینما است.
از ورود اوج و نهادهای دیگر به حوزه سینما استقبال میکنم اما...
گبرلو: سریال پایتخت، از جمله مجموعههای تلویزیونی موفق و پرمخاطب تلویزیون در سالهای اخیر بود، در حالی که در فصل آخر، ماهیت سریال تا حد زیادی تغییر کرد و سری جدید با ماهیت تقلیدی و غیر اصیل ساخته شد و با انتقادات مختلفی از سوی تماشاگران و کارشناسان هنری مواجه شد
گبرلو: موضوع تقلید یا کپی کاری در سینما یکی از آفتهای سالهای اخیر سینمای ایران بوده که درباره آثار اصغر فرهادی و عباس کیارستمی به وفور قابل مشاهده است و فیلم سازان متعددی به ساخت آثار مشابه با الگوهای یکسان از فیلمهای این دو فیلمساز جهانی پرداختند، در حالی که نتیجه اثر به هیچ وجه راضی کننده نبوده، به طور کلی هیچ اثر کپی کاری شدهای اصالت و خلاقیت محصول اصلی را ندارد. در ارتباط با نهادهایی همچون سازمان اوج و دیگر نهادهایی که قصد سرمایهگذاری و ورود به سینما را دارند، موضع مثبت و موافقی دارم و از این حضور استقبال می کنم چراکه ساخت یک فیلم سینمایی بسیار موثرتر از ساخت یک موشک نظامی است و میتواند در دنیای معاصر که مرکز تقابل فرهنگها است، موثر و مفید واقع شود. اما درباره عملکرد اوج نقدها و نقطه نظراتی وارد است که بیان آن خالی از لطف نیست؛ تشکیلات جدیدی که وارد سینما میشود باید به این نکته توجه کند که ماهیت و اصالت یک اثر هنری بیش از هر چیز میتواند در ماندگاری و استقبال مخاطبان از آن موثر باشد، اینکه یک فیلمساز آثار مشابه و سکانسهای فیلمهای موفق و نوستالژیک دیگران را نعل به نعل کپی کند و در اثر خود بیاورد به وجهه و اعتبار فیلمساز ضربه میزند و کمکی نیز به ارتقای کیفی آن اثر نمیکند.در ارتباط با سریال پایتخت نیز میتوان به این نکته اشاره کرد که این سریال از جمله مجموعههای تلویزیونی موفق و پرمخاطب تلویزیون در سالهای اخیر بود، در حالی که در فصل آخر، ماهیت سریال تا حد زیادی تغییر کرد و سری جدید با ماهیت تقلیدی و غیر اصیل ساخته شد که اگرچه در نگاه نخست و به جهت نو بودن سوژه توانست نظر مخاطب را جلب کند اما در کل با انتقادات مختلفی از سوی تماشاگران و کارشناسان هنری مواجه شد.