به گزارش روز یکشنبه روابط عمومی مجتمع آموزش عالی طلوع مهر قم، حجتالاسلام محسن مهاجرنیا در آخرین نشست از هفتمین دوره سلسله نشستهای دورهای کرسیهای آزاداندیشی که با موضوع فرایند تحقق انقلاب اسلامی به همت مجمع هماهنگی پیروان امام و رهبری این استان برگزار شد همچنین افزود: بحران و شکافهای فرهنگی و سیاسی که از آغاز عصر مواجهه با مدرنیته در ایران ایجاد شده بود نه تنها با نهضت مشروطه ترمیم نشد که این نهضت سبب گسترش بحران شد و ظهور رضاشاه به عنوان خروجی نهضت مشروطه سبب تعمیق بحران شد.
وی در ادامه افزود: جریان اسلامی به رهبری روحانیت که تصور میکرد با مشروط ساختن استبداد شاهان قاجار عمق فاجعه تاریخی را کاهش می دهد، خیلی زود متوجه شکست طرح خود شد تا آنکه راهبری جریان نجات ملی به دست نواندیشان متجددی امثال میرزاملکم خان و آخوندزاده و طالبوف و میرزاآقاخان کرمانی افتاد.
همچنین بیان داشت: با انتقال قدرت سلطنت به خاندان پهلوی برای تثبیت قدرت، فعالیت ۲ گانه ای شروع شد، از یک سو به دنبال پیوند زدن پادشاهی به تاریخ ۲ هزار و ۵۰۰ ساله و از سوی دیگر نیز از مجرای نوگرایان به دنبال پیوند زدن کشور با مدرنیزاسیون غربی بودند.
وی ادامه داد: برآیند این دو تلاش، ظهور یک جریان ملی گرای باستان اندیش با شعار هویت ایرانی بود که موفق شد ملی شدن نفت را در قالب یک نهضت طراحی و اجرا کند.
مهاجرنیا خاطرنشان کرد: شکست آنها سبب پیدایش جریان چپگرای مارکسیستی شد که به صورت پراکنده تلاشهایی را در آگاهی بخشی ملی و مبارزه با حاکمیت انجام دهند تا آنکه جریان اسلامی به رهبری روحانیت وارد عرصه مبارزه شد و در دهه ۴۰ عملا به عنوان برجستهترین جریان مبارزاتی مطرح شد و توانست در طی حدود بیست سال ملت ایران را در قالب انقلاب اسلامی، وارد میدان نماید.
این مدرس حوزه و دانشگاه در ادامه جریان شناسی مبارزاتی قبل از انقلاب اسلامی افزود: شاخصه همه این چهار جریان فکری و وجه تمایز آنها در فلسفه سیاسی آنها قابل فهم است، فلسفه سیاسی جریان متجدد تابعی از فلسفه سیاسی لیبرالیسم غربی بود که در قالب مولفه هایی چون فردگرایی، آزادی، استقلال و حذف سنت دینی و اقتصاد آزاد و فرهنگ اباحی گری خود را نشان میداد.
وی گفت: در مقابل جریان بوم اندیشِ ملی گرا مدعی باز تولید هویت و شخصیت ایرانی و رهاسازی سبک زندگی ایرانی از حاکمیت ارزشهای اسلامی و دور کردن آن از استبداد شاهنشاهی و نزدیک شدن به فرآیند مدرنیزاسیون غربی به مثابه یک فلسفه سیاسی بود، اما فلسفه سیاسی چپگرایان بر پایه جمعگرایی شکل گرفته بود که آمال خود را در فرآیند جبرگرایی تاریخی از کمون اولیه، بردهداری و فئودالی، سرمایهداری مدرن در آرزوی ورود به جامعه اشتراکی سوسیالیستی و در نهایت به جامعه بیطبقه فاقد دولت و مالکیت خصوصی بود.
مهاجرنیا یادآور شد: اما فلسفه سیاسی که جریان اسلامی ارائه داد شرایط رقابت جریانهای سیاسی را تغییر داد.
وی تصریح کرد: همه جریانهای سیاسی مدعی نوعی فلسفه سیاسی بودند تا زیست جهان ایدهآل خود را بر اساس نوع نگرش به جهان و هستها و باید و نبایدهای خود ارائه دهند و با طراحی یک سبک زندگی ملت ایران را به سمت شعارهای خود متمایل کنند، بنابر این منطق جریان شناسی اقتضای آن را دارد که ما به دنبال شناخت فلسفههای سیاسی رقیبی باشیم که هر کدام مدعی ارائه راه حل برای برون رفت از بحران و فساد شاهنشاهی بود که البته خود شاهنشاهی نیز مبتنی بر یک فلسفه سیاسی شامل هستها و بایدهای مخصوص خود بود.
مهاجرنیا در تبیین فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی خاطرنشان کرد: برخی فلسفه سیاسی انقلاب را تابعی از فلسفه سیاسی بنیانگذار آن و ملت انقلابی میدانند و پارهای از افکار انقلاب را از جنس پدیدههای اجتماعی میدانند که عوامل متعددی در شکلگیری و بقای آن موثر بوده که یکی از آنها دین و فرهنگ دینی است و جمعی انقلاب اسلامی را از سنخ دین و رفتار دینی و ناشی از آموزههای اسلامی میدانند که در این صورت جوهره فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی همان فلسفه سیاسی اسلام است که با سازوکارهای زمانی و مکانی واقتضائات و نیازهای موقعیتی عجین شده است.
وی با اشاره به فلسفه سیاسی امام (ره) در راهاندازی نهضت خود در آغاز دهه چهل گفت: امام فلسفه سیاسی خود را از قرآن گرفت که فرمود بگو من فقط به شما یک اندرز میدهم که جمعی و فردی برای خدا به پاخیزید.
مهاجرنیا گفت: امام در طول حدود ۲۰ سال، جایگاه رفیع فلسفه انسانیت را به ملت ایران یاد داد که مطابق آیه ۱۱ سوره رعد انسان خلیفه الله است و با اراده و اختیار خویش باید سرنوشت خود را بسازد.
وی همچنین افزود: چارچوب فلسفه الهی ملت ایران این آیه قرآن بود که میفرماید باید از میان شما، گروهی، مردم را به نیکی دعوت کنند و به کارهای شایسته وادارند و از زشتیها بازدارند، و آنان همان رستگارانند.
وی اضافه کرد: بر اساس همین معارف بود که امام راحل فرمود شاه فاسد است و باید برود و حاکمیت الهی به جای حاکمیت شاهنشاهی بنشیند و انجام این رسالت بر عهده ملت ایران است که امانت حاکمیت را به اهلش واگذار کنند، مطابق این فلسفه ملت ایران وارد نهضت انقلابی شد و با بشارتی که از سیگنالهای قرآنی گرفته بود بر این باور بود که خداوند هدایت خویش را فراروی این ملت قرار داده است.
مهاجرنیا در پایان بیان کرد: بنابراین با توجه به این اجزای مهم فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی، لازم است این فلسفه را به یک طرح و یک الگو تبدیل کنیم تا بتوانیم آن را آموزش دهیم و منتقل کنیم، البته این مباحث نیاز به تبیین دارد که ما هم در این دوره سعی کردیم با تبیین آن، گامی در این مسیر برداشته باشیم./