سعید تشکری (زاده ۱۳۴۲) نویسنده، کارگردان رماننویس و فیلمنامهنویس، کارگردان و فارغالتحصیل ادبیات نمایشی عضو کانون ملی منتقدان تئاتر، عضو بینالمللی کانون جهانی تئاتر (ITCA)، مدرس ادبیات نمایشی و داستاننویسی است. وی فعالیت خود را از سال ۱۳۶۰ با چاپ مقالات در مطبوعات در حوزه ادبیات و هنر، چاپ آثار ادبی در قالبهای مختلف رمان و نمایشنامه، ساخت فیلم و نگارش سریال های تلویزیونی و نگارش نمایشنامههای رادیویی آغاز کرد و هنوز ادامه میدهد.
رمانهای وصل هزار مجنون (نیستان، ۱۳۸۹) سیمیا (۱۳۹۸)، هزار و سیصد و پنجاه و هفت، قصه اول: ناهید (سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری مشهد، ۱۳۹۶)، وقتی زمین دروغ میگوید (نیستان، ۱۳۹۱) و سینما مایاک (کوچه، ۱۳۹۸) بخشی از آثار اوست.
او بارها به عنوان نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و فیلمنامهنویس برنده جایزه در مسابقات ادبی شده و با حضور در جشنوارههای ملی و بینالمللی چون فجر، امام رضا (ع)، یونیسف و جایزهٔ سه دوره کتاب سال رضوی و کتاب سال شهید غنیپور، در سالهای ۱۳۸۵، ۱۳۸۸و ۱۳۹۰ برای نگارش رمان بارِ باران (نیستان، ۱۳۸۹) شده است.
من هستم گیلگمش آخرین اثر سعید تشکری است که هفت نمایشنامه به نامهای بیهقی و عوفی هر دو تو را نوشتهاند، من کاتبم، شاهزاده مرده است، بانی بنوک، روزی محرری، من نوغانیام، حجره خودرشید، من هستم گیلکمش در آن گرد آمده است.
تشکری مطابق دیگر آثارش و به عنوان نویسندهای وامدار سبک خراسانی و از خطه خراسان، در برخی از نمایشنامههای این مجموعه سراغ مشاهیر ادبیات کلاسیک فارسی میرود. وی در اولین نمایشنامه محمد عوفی، تاریخنگار و ادیب قرن هفتم هجری قمری، را به عنوان یکی از شخصیتها وارد نمایشنامه میکند. در نمایشنامه دوم با موضوع خوشنویسی و با شخصیتهای تاریخی نمادین به قرن نهم و دربار بایسنقری از شاهزادگان تیموری قرن نهم سری میزند و داستانی عاشقانه از آن تعریف و به ضرورت نثر مناسبی نیز انتخاب میکند. مانند اینجا؛ قوامالدین: سلام بر صاحبان همه این دستخطها، این دستخطی را که میبینید، مربوط به جناب شاهزاده بایسنقر است. حال همین نوشته را کتابت کنید و به دست من برسانید.
صدرالدین: میبینی جلال؟ دستخط شاهزاده دقیقا شبیه دستخط آیش خاتون اس.
جلال: خیلی عجیب است، آخر چطور ممکن است که دو نفر این گونه شبیه به هم قلم بزنند و بنگارند؟ (ص. ۴۰)
اما تشکری این روند را در بقیه نمایشنامههای مجموعه ادامه نمیدهد و در نمایشنامههای بعدی سراغ موضوعات امروزی با شخصیتهایی آشنا برای مخاطب میرود تا نمایشنامه آخر به نام من هستم گیلگمش که یکی از شخصیتهای آن دونالد رامسفلد وزیر دفاع سابق آمریکا و شخصیت اصلی گیلگمش، از قهرمانهای اسطورهای بینالنهرین است. او در این داستان که به موضوع سیاستهای آمریکا در منطقه میپردازد، غیر از رامسفلد، ارنست همینگوی (نویسنده آمریکایی ۱۸۹۹ تا ۱۹۶۱) را هم از فرهنگ غربی وارد اثر میکند و جایی گیلگمش را صدام حسین، دیکتاتور مخلوع عراق معرفی میکند.
سامی عزیز: پادشاه! اگر روزی فاشیسم به آمریکا بیاید، برچسب «ساخت آلمان» را بر روی آن نخواهیم دید؛ علامت صلیب شکسته نیز روی آن مشاهده نخواهد شد؛ حتی نام فاشیسم نیز به خود نخواهد گرفت؛ نام آن البته «آمریکانیسم» خواهد بود. درست مثل تو که گیلگمش نیستی، یک فاشیستی. پانآمریکانیسم تو را خواهد کشت. چون تو همانقدر که برایشان خوب بودهای از حالا باید تاوان بدهی. مرگت را میخواهم. مرگ من دردناک بود، تو هم راحت نمیمیری.
گیلگمش: روحوار و پیروز میرود.
زمان جابهجا میشود. تئوری رمان همین است. امروز من متهمم که از سبک همینگوی در گیلگمش پیروی کردهام. خوب امروز ۲۵۰ هزار نسخه از زبیبه و پادشاه همهجا منتشر شده، به زبانهایی که نویسندهاش اصلا نمیتواند با آنها حرف بزند، حتی بخواند. شاید اگر همینگوی زنده بود مرا تحسین میکرد شاید هم میکشت، اما مهم زندهماندن سبک اونه، حتی اگر با ده نویسنده کشته شده باشد. راث مگر تو کار دیگری انجام میدهی؟ (ص. ۱۸۵ و ۱۸۶)
نشر نیستان من هستم گیلگمش را در ۱۸۸ صفحه رقعی و ۸۰۰ نسخه روانه بازار نشر کرده است.
1352