تهران- ایرنا- در دین مزداپرستی واژۀ سوشیانت یا سوشیانس که به معنی سودرسان و به‌ شکلی عام‌تر، در معنی رهایی‌بخش است، گرچه به هر سه موعود اطلاق می‌شود، اما به‌طور خاص لقبی است از برای سومین و آخرینِ آنان.

در شماره‌های پیشین از سلسله نوشته‌های «از آخرالزمان» به معرفی و بررسی بخشی از آنچه در روایت‌های اسلامی دربارۀ آخرالزمان بیان شده و وعده داده شده است، پرداخته شد. اما همچنان‌که می‌دانیم، پیش‌آگاهی‌های آخرالزمانی تنها ویژۀ روایت‌های اسلامی نیست و در دین‌ها و آیین‌های دیگر نیز دربارۀ فرجام کارِ جهان و نشانه‌ها و شرایطِ روزگار آخرالزمان به‌تفصیل آگاهی‌هایی داده شده است. دین زرتشتی یا مزداپرستی یا آیین مَزدَیَسنا که دینِ اغلبِ مردمانِ ایرانِ بزرگ در روزگار پیش از تشرّف به اسلام بوده، نیز یکی از همین دین‌ها است که دربردارندۀ خبرها و پیشگویی‌ها و وعده‌هایی بسیار دربارۀ آخرالزمان است.

روزگارِ پایانی دنیا یا همان آخرالزمان، از مهم‌ترین مسائلی است که متن‌های دینی زرتشتی و نیز آثارِ نگاشته‌شده به زبان پهلوی بدان پرداخته‌اند. در کنار «اوستا» که کتابِ دینی زرتشتیان است، کتاب‌های پهلوی همچون «بُندَهِشن» یا «گزیده‌های زادسپَرَم» نیز فصل یا بخش‌هایی را دربارۀ فرجام گیتی دارند که در آنها از رویدادهایی که در آخرالزمان رخ خواهد داد آگاهی داده شده است. در پرداختن به آخرالزمانِ زرتشتی اما باید به‌حتم به رابطۀ تنگاتنگ و ناگسستنیِ آغازِ آفرینش و پایانِ کار گیتی در این دین توجه داشت. بنابراین، در سرآغازِ بررسی آخرالزمان در آیین مَزدَیَسنا یا دین زرتشتی، ناگزیر باید به‌اختصار به چگونگی آفرینش و نیز مدت و دوره‌های آن طبق باور مزداپرستان پرداخت.

آخرالزمان؛ نبردی در پایان دوازده هزار سال

مدت زمانِ جهان  در آیین زرتشتی، دوازده هزار سال است؛ درواقع این دوازده هزار سال، زمانِ «کَرانه‌مند» یا محدودی است که اهورامزدا که اورمزد و هُرمَزد نیز خوانده می‌شود، آن را از درونِ زمانی نامحدود و ازلی – ابدی برای آفرینش برگزیده است. طبق معتقدات آیین مزداپرستی همین دورۀ دوازده هزار ساله که بسترگاه نبرد و کشاکش بین اهورامزدا و اهریمن است، خود به چهار فصلِ سه‌هزارساله بخش شده است. براساس آنچه در کتاب «بُندَهشن» یا «بُندَهِش» (از مهم‌ترین متن‌های زبان پهلوی دربارۀ آغاز و انجامِ آفرینشِ عالم) آمده است، هُرمَزد پیش از آفرینشِ جهان، همواره در نور و روشنی بوده است؛ همچنان‌که اهریمن در تاریکی به‌سرمی‌برده است. این درحالی‌ است که هرمزد به سبب «همه‌آگاهیِ» خویش از وجود اهریمن آگاه بوده و این را می‌دانسته که اهریمن عاقبت بر جهانِ او خواهد تاخت. هُرمَزد این را نیز می‌دانسته که فرجامِ کارِ او و اهریمن، پیروزی و پادشاهی کاملِ او بر همۀ عالم و شکست و از میان رفتنِ اهریمن خواهد بود. این درحالی بوده که اهریمن به دلیل «پس‌دانشیِ» خود، نه از وجودِ هرمزد خبر داشته و نه فرجامِ کار را می‌دانسته است.

بنابراین، هرمزد که می‌دانست اهریمن به جهان او خواهد تاخت، برای مقابله با او، آفریدگانی را به صورتِ «مینویی» (روحانی) آفرید و آن آفریدگان سه هزار سال (فصلِ نخست آفرینش) به همان حالتِ مینویی برقرار بودند. تا اینکه اهریمن با نزدیک‌شدن به مرزِ روشنایی و جهانِ هرمزد، از وجود او آگاهی یافت و برای میراندنِ او تاخت؛ پس چون چیرگی را از آنِ خویش دید، دوباره به جهانِ تاریکیِ خود بازگشت و دیوان را آفرید. او، خود و دیوانِ خویش را از هرمزد و آفریدگانش برتر و نیرومندتر می‌دانست؛ پس پیروزی خویش را نیز حتمی می‌پنداشت و در پی آن بود که هرمزد و آفریدگانش را نابود سازد  و آنچه را می‌تواند از آنان به دوستیِ خویش بکَشاند. اما هرمزد که از فرجام کار آگاه بود، این را می‌دانست که به‌منظور نابودیِ اهریمن، می‌باید برای کارزارِ با او به‌حتم زمان و مهلتی تعیین کند. پس از اهریمن خواست که کارزار را نُه هزار سالِ دیگر زمان دهند. بدین ترتیب، اهریمن که نمی‌دانست در پایانِ این زمانِ محدود، نابودی او رقم خواهد خورد، مغرور به خویش، خواستِ هرمزد را پذیرفت و بر سر این زمان، با اهورامزدا پیمان بست. بدین ترتیب، نبرد نهایی اهورامزدا و اهریمن به پایانِ دوازده هزار سال حواله شد.هرمزد این را می‌دانست که به‌منظور نابودیِ اهریمن، می‌باید برای کارزارِ با او به‌حتم زمان و مهلتی تعیین کند. پس از اهریمن خواست که کارزار را نُه هزار سالِ دیگر زمان دهند. بدین ترتیب، نبرد نهایی اهورامزدا و اهریمن به پایانِ دوازده هزار سال حواله شد.

در متن بُندَهِش می‌خوانیم که البته هرمزد «این را نیز به همه‌آگاهی دانست که در این نُه هزار سال، سه هزار سال، همه کامِ هرمزد رَوَد [یعنی جهان بر طبق میل هرمزد خواهد بود]؛ سه هزار سال، درآمیختگی، کامِ هرمزد و اهریمن هر دو رَوَد؛ و بِدان فرجامین نبرد [در سه هزار سالِ پایانی]، اهریمن را ناکار توان کردن [= آفت و زشتی] را از آفرینش بازداشتن... . پس هرمزد [پس از پیمان‌بستنِ اهریمن،] فرجامِ پیروزیِ خویش و ازکارافتادگیِ اهریمن و نابودیِ دیوان و رستاخیز و تَن‌پَسین [= معاد جسمانی] را به اهریمن نشان داد. اهریمن چون ازکارافتادگیِ خویش و نابودیِ همۀ دیوان را دید، گیج و بی‌حس شد و به جهان تاریکی بازافتاد». [۱]

بنابراین، در آن سه ‌هزار سالِ نخست که جهان به کام هرمزد بود و اهریمن  در گیجی و بی‌حسی در تاریکی به سر می‌بُرد، هرمزد آفریدگانِ خویش را از صورتِ مینویی به صورتِ مادی درآورد. بدین ترتیب، از روشنیِ بیکران، آتش را آفرید و از آتش، باد را و از باد، آب را و از آب زمین و همۀ هستی مادی را خلق کرد: آسمان را، آب را، زمین را، گیاه را، جانوران را و در آخر، مردم یا آدمی‌زاد را که نخستینِ آن، همانا کیومرث است. این شش مرحلۀ آفرینش را شش گاهَنبار (گَهَنبار) گویند.

سه سوشیانت و یک سوشیانت

پس از این مقدمۀ بایسته در توضیحِ باور آیین مزداپرستی دربارۀ آفرینشِ عالَم و چهار دورۀ سه‌ هزار سالۀ آن، حال می‌توان بدین اشاره کرد که در پایانِ هر یک از هزاره‌های سه‌هزار سالِ‌ پایانی، که دورانِ آمیختگی نور و تاریکی و عصر زشت‌کاری‌ها و فسادانگیختن‌های اهریمن و یارانش در جهانِ آفریدۀ اهورامزدا است، سه موعودِ رهایی‌بخش یا همان «سوشیانت» (سوشیانس) زرتشتی ظهور می‌کنند. البته باید توجه داشت که در دین مزداپرستی واژۀ سوشیانت یا سوشیانس که به معنی سودرسان و به‌ شکلی عام‌تر، در معنی رهایی‌بخش است، گرچه به هر سه موعود اطلاق می‌شود، اما به‌طور خاص لقبی است از برای سومین و آخرینِ آنان.

این سه موعود یا سوشیانت، به ترتیبِ زمانیِ پیدایششان، با نام‌های «هوشیدر»، «هوشیدرماه» و «اَستوَت اِرِتَ» معرفی و شناخته شده‌اند. اینان، سه پسرِ زرتشت، پیامبر ایران زمین هستند که به‌طرزی  اسطوره‌ای به دنیا می‌آیند.این سه موعود یا سوشیانت، به ترتیبِ زمانیِ پیدایششان، با نام‌های «هوشیدر»، «هوشیدرماه» و «اَستوَت اِرِتَ» معرفی و شناخته شده‌اند. اینان، سه پسرِ زرتشت، پیامبر ایران زمین هستند که به‌طرزی  اسطوره‌ای به دنیا می‌آیند؛ از این‌روی در پایان هزارۀ یازدهم، «هوشیدر» برای نجاتِ جهان از فساد و بدکاری‌های اهریمن به دنیا می‌آید و در آغاز هزارۀ دوم، «هوشیدر ماه» و در پایانِ این هزاره، یعنی در آخرالزمان نیز موعودِ نهایی یا «اَستوَت اِرِتَ» که به‌طور خاص سوشیانت (سوشیانس) خوانده می‌شود، پای در هستی می‌گذارد و در فرجامین کارزار بین خیر و شر، جهان و آفریدگانِ اهورامزدا را از چنگ اهریمن و دیوانش رهایی می‌بخشد.

از آنجایی که پیدایش و ظهور این سه موعود از مهم‌ترین مساله‌های آخرالزمان در دین مزداپرستی است، بهتر اینکه پیش از پرداختن به نشانه‌ها و ویژگی‌هایی که در متن‌های آیین مزداپرستی برای روزگار آخرالزمان برشمرده شده است، به معرفی مختصر این سه منجیِ زرتشتی بپردازیم. 

نخستین موعود: هوشیدر

هوشیدر، به معنی پرورانندۀ پرهیزکاری است. این واژه در زبان اوستایی به ریخت «اوخشیَت اِرِتَ» و در زبان پهلوی یا فارسی میانه به صورت «اوشیدر» به کار رفته است. هوشیدر نخستین سوشیانت یا موعود رهایی‌بخش در دین مزداپرستی است. زمانِ زندگانی زرتشت را ۶۶۰ تا ۵۸۳ پیش از میلاد تخمین زده‌اند. [۲]

در بندهشن نیز دربارۀ هزارۀ هوشیدر و کارهایی که با ظهور او در جهان پدید می‌آید، چنین آمده است که «اوشیدرِ زردشتان [یعنی اوشیدر پسر زردشت] به دین رهبر وپیامبرِ راستین، از سوی هرمزد آید. همان‌گونه که زردشت دین آورد، او نیز دین آوَرَد و رواج بخشد. تنگی و خشکی [از جهان] کاهد. رادی و آشتی و بی‌کینی در همۀ جهان گسترش یابد. سه سال گیاهان را سرسبزی دهد». [۳]

یکی دیگر از نشانه‌هایی که برای ظهور هوشیدر در بندهشن آمده، این است که در آن هنگام، خورشید دَه روز در بالای آسمان بایستد. در همین‌باره در کتاب «دینکرت» نیز آمده است که «نزدیک به پایان هزارۀ زرتشت، اهریمن که روزگار خویش را رو به پایان می‌بیند، می‌کوشد تا خورشید را که برشمارندۀ روزها و سال‌ها است، از رفتار [= حرکت] بازدارد تا مگر واپسین روز فرانرسد؛  و بدین روی است که خورشید دَه شبان‌روز درنگ می‌کند و اوشیدر به هم‌پُرسگی (دیدار، ملاقات) هُرمَزد می‌رسد و به نیروی دادار، اهریمن در این کوشش شکست می‌خورد و خورشید به رفتار درمی‌آید تا زمانۀ اهریمن را سپری کند...». [۴]

در همین دورۀ هوشیدر و اندکی پیش از ظهور او است که دو تن از جاویدانان آیین مزداپرستی، یعنی پشوتن و بهرام ورجاوند قیام می‌کنند و با زمینه‌سازی برای ظهور هوشیدر، او را یاری می‌دهند. این را نیز باید افزود که «زرتشتیان ایران براساس پیشگویی‌ها و بشارت‌هایی که در منابع مختلف دینی دربارۀ ظهور بهرام ورجاوند شده بود، دائماً چشم‌انتظار ظهور و قیام وی در سدۀ دهم هجری بودند که درواقع سدۀ پایانیِ هزاره [یعنی هزارۀ هوشیدر] است. چون بنابر پیشگویی‌ها ظهور بهرام ورجاوند در آخر هزاره در سرزمین هندوستان است، بنابراین در این‌باره زرتشتیان به همکیشان خود در هندوستان نامه‌های متعددی نوشتند که در آنها جویای خبر از ظهور و قیام بهرام ورجاوند بودند».«زرتشتیان ایران براساس پیشگویی‌ها و بشارت‌هایی که در منابع مختلف دینی دربارۀ ظهور بهرام ورجاوند شده بود، دائماً چشم‌انتظار ظهور و قیام وی در سدۀ دهم هجری بودند که درواقع سدۀ پایانیِ هزاره [یعنی هزارۀ هوشیدر] است. [۵]

دومین موعود: هوشیدرماه

هوشیدرماه، به معنی پرورانندۀ نماز است و در زبان اوستایی به شکل «اوخشیَت نِمَ» بوده است و در پهلوی، «اوشیدرماه» یا «اوشیدر ماهان».

هوشیدرماه دومین موعود آیین مزداپرستی است که پس از هوشیدر و در آغاز هزارۀ دوازدهم، ظهور می‌کند. نحوۀ تولدِ دومین سوشیانت زرتشتیان نیز درست مانند موعودِ پیشین است. [۶]

در زمان ظهورِ هوشیدرماه نیز خورشید در میانۀ آسمان می‌ایستد، اما این بار به مدت بیست روز و شب. در بندهشن آمده است که وی شش سال بر گیاهان سرسبزی دهد. این، درحالی‌  است که اشاره شد که موعودِ نخست، یعنی هوشیدر به گاهِ ظهور، سه سال گیاهان را سرسبزی دهد. [۷]

آخرین موعود: اَستوَت اِرِتَ

نام سومین و آخرین سوشیانت (موعود) مزداپرستان، «اَستوَت اِرِتَ» است که به‌طور خاص منظور از سوشیانت نیز هم او است. اَستوَت اِرِتَ یعنی «کسی که مظهر و پیکر قانون مقدس است». [۸] همین موعود است که در آخرالزمان برای نبرد نهایی با اهریمن و یارانش ظهور می‌کند. او آخرین آفریدۀ اهورامزدا است و پس از او است که رستاخیز برپا خواهد شد. سوشیانت «در پایان سومین هزارۀ پس از زرتشت» [۹] زاده می‌شود و کار فَرَشکَرد (نوکردن جهان و دینِ مزداپرستی) را به پایان می‌رساند... در اوستا هرجا که «سوشیانت» مفرد آمده است، به اَستوَت اِرِتَ اشاره دارد و غالباً به جای نامِ او، همین صفت به کار می‌رود و صفت «پیروز» را نیز همراه دارد.

از نشانه‌های پدیدارشدنِ اَستوَت اِرِتَ، ایستادنِ خورشید در میان آسمان است و چون او پیدا شود، همۀ جاودانگان (کیخسرو و گودرز و گیو و توس و پشوتن و گرشاسپ و دیگران) به وی پیوندند و رستاخیز برپاگردد و جهانِ اَستومند [= دنیا، گیتی] پایان پذیرد و جهانِ اَشَه (جهان مینوی) آغاز شود». [۱۰]

وصف موعودِ آخرین در اوستا

در بخش‌های مختلفی از کتاب اوستا، از سوشیانت یاد شده و آگاهی‌هایی دربارۀ او به دست داده شده است. در کردۀ یازدهم و دوازدهم از «زامیاد یشتِ» کتاب اوستا، دربارۀ ظهورِ این آخرین موعود زرتشتی آمده است که «...در آن هنگام که مردان دیگرباره برخیزند و بی‌مرگی به زندگان روی آورَد، «سوشیانت» پدیدار شود و جهان را به خواستِ خویش نو کند. پس جهانِ پیروِ اَشَه [= راستی و نیز  حق و حقیقت و قانون ابدی آفرینش است] نیستی‌ناپذیر شود و دُروج  [۱۱] دیگرباره به همان‌جایی رانده شود، که از آنجا آسیب‌رسانی به اَشَوَنان [یعنی پیروانِ اَشَه] و تبار و هستیِ آنان را آمده است. تباهکار و فریفتار نابود شوند». [۱۲]

یکی از ویژگی‌هایی که در اوستا برای سوشیانت یا همان آخرین موعود زرتشتی برشمرده شده، میراثی است که او از نامدارانِ گذشتۀ ایران و توران به همراه خواهد داشت. جالب اینکه در روایت‌های شیعی نیز بدین اشاره شده است که امام زمان (عج) میراث‌دار پیراهن، عِمامه، زره و شمشیر حضرت رسول الله (ص) هستند. یکی از ویژگی‌هایی که در اوستا برای سوشیانت یا همان آخرین موعود زرتشتی برشمرده شده، میراثی است که او از نامدارانِ گذشتۀ ایران و توران به همراه خواهد داشت. جالب اینکه در روایت‌های شیعی نیز بدین اشاره شده است که امام زمان (عج) میراث‌دار پیراهن، عِمامه، زره و شمشیر حضرت رسول الله (ص) هستند. [۱۳] در کَردۀ پانزدهم از زامیاد یشت چنین وعده داده شده است که «بدان هنگام که اَستوَت اِرِتَ، پیک اهورامزدا، پسر ویسپ ‌تَور وَیری، از آبِ کیانسیه [= دریاچۀ هامون] برآید، گُرزی پیروزی‌بخش برآورد؛ [همان گرزی] که فریدونِ دلیر هنگام کشتنِ آژی‌دهاک [= ضحّاک] داشت. ... [همان گرزی] که افراسیابِ تورانی هنگام کشتنِ «زِین گاوِ» دُروَند [۱۴] داشت؛ [همان گرزی] که کی‌خسرو هنگام کشتن افراسیاب داشت؛ [همان گرزی] که کی‌گُشتاسپ، آموزگار اَشَه برای سپاهش داشت... .

او [= سوشیانت] بدین [گرز] دُروج را از اینجا، از جهانِ اَشَه، بیرون خواهد راند. او همۀ آفریدگان را با دیدگانِ خِرَد بنگرد... . او سراسرِ جهان اَستومَند [یعنی گیتی یا دنیا] را با دیدگان بخشایش بنگرد و نگاهش، سراسرِ جهان را جاودانگی بخشد. [۱۵]

آنچه در سطرهای پیشین اشاره شد، مقدمه‌ای بود برای ورود به موضوع آخرالزمان و نشانه‌های آن در آیین مَزدَیَسنا یا دین زرتشتی. ان‌شاءالله در شماره‌های آینده به آگاهی‌ها و پیشگویی‌های آخرالزمانی موجود در متن‌های زرتشتی پرداخته خواهد شد.

ادامه دارد...

ارجاع‌ها:

۱. «بُندَهش»؛ فَرنبَغ دادَگی؛ ترجمۀ مهرداد بهار؛ تهران: توس؛ ۱۳۹۵؛ ص ۳۵.

۲. «اوستا»؛ گزارش و پژوهشِ جلیل دوستخواه؛ تهران: مروارید؛ ۱۳۸۵.؛ ج ۲، ص ۹۲۹.

۳. «بُندَهش»؛ فَرنبَغ دادَگی؛ ترجمۀ مهرداد بهار؛ تهران: توس؛ ۱۳۹۵؛ ص ۱۴۲.

۴. به نقل از: «اوستا»؛ گزارش و پژوهشِ جلیل دوستخواه؛ تهران: مروارید؛ ۱۳۸۵.؛ ج ۲، ص ۹۲۹.

۵. «سوشیانت، منجی ایرانویج»؛ سید حسن آصف‌آگاه؛ قم: آیندۀ روشن، پژوهشکدۀ مهدویت؛ ۱۳۸۷؛ ص ۳۶.

۶. «اوستا»؛ گزارش و پژوهشِ جلیل دوستخواه؛ تهران: مروارید؛ ۱۳۸۵.؛ ج ۲، ص ۹۳۰.

۷. رک: «بُندَهش»؛ فَرنبَغ دادَگی؛ ترجمۀ مهرداد بهار؛ تهران: توس؛ ۱۳۹۵؛ ص ۱۴۲.

۸. «دانشنامۀ مزدیسنا»؛ اوشیدر جهانگیری؛ تهران: مرکز؛ ص ۱۰۵.

۹. نام دیگری که برای مادرِ این سوشیانت آمده، «ویسپ تَور وَیری» است؛ به معنی «همه را شکست‌دهنده» یا بر همگان پیروز. دربارۀ سببِ این نام‌گذاری، در فروردین یشت (بند ۱۴۲) آمده است که «او کسی را خواهد زایید که همۀ گزندهای دیوان و مردمانِ [دُروَند = بی‌دین، ناپاک، بدکار] را دور خواهد کرد و نیز برای ایستادگی در برابر آسیبی که از [دیوِ] جَهی برآید» («اوستا»؛ گزارش و پژوهشِ جلیل دوستخواه؛ تهران: مروارید؛ ۱۳۸۵.؛ ج ۲، ص ۱۰۷۸).

۱۰. همان. ج ۲، ص ۹۱۳ و ۹۱۴.

۱۱. «دروج»، به‌طور خاص به ماده دیوِ دروغ اطلاق می‌شود؛ اما به‌طور مطلق، به «دیو» نیز اطلاق شده است. با این‌حال در برخی از موارد، همچون همین متنِ حاضر، منظور از دروج، دینِ دیوپرستی در برابرِ آیین مَزدَیَسنا و پیروی از اهورامزدا است (رک: همان. ج ۲، ص ۹۸۳).

۱۲. همان. ج ۱، ص ۴۸۷.

۱۳. «غیبت»؛ محمد بن ابراهیم نعمانی؛ ترجمۀ سید احمد فهری زنجانی؛ تهران: اسلامیه؛ ۱۳۶۲؛ ص ۳۶۲.

۱۴. زِین‌گاو نام یکی از دشمنان ایران بوده که افراسیاب او را می‌کشد. دُروَند  نیز صفتی است برای او و به معنی دروغ‌پرست، دیوپرست، ناپاک.

۱۵. «اوستا»؛ گزارش و پژوهشِ جلیل دوستخواه؛ تهران: مروارید؛ ۱۳۸۵؛ ج ۲، ص ۵۰۲.