تاریخ انتشار: ۸ دی ۱۴۰۰ - ۱۳:۳۹

تهران- ایرنا- اوکراین از چندی پیش وارد بحرانی گسترده شده و محورهای مسکو، واشنگتن و بروکسل را نیز وارد زمین بازی کرده که هنوز چشم انداز روشنی برای خروج مسالمت آمیز از این بازی پرخطر به چشم نمی خورد.

هنگامی که «اسلاوهای شمالی» این سرزمین را «اوکراین» نامیدند شاید به خاطر شرایط متغیر و بی ثبات آن بود.

اوکراین به زبان اسلاوهای شمالی یعنی «سرزمین مرزی» و این به معنای آن است که این منطقه از ابتدا محل مناقشه روسیه با بقیه اروپا بوده است.

از نگاه مسکو ، هویت اوکراین با روسیه درهم آمیخته و تفکیک این دو از یکدیگر قابل تصور نیست، چرا که بخشی از تاریخ روسیه در اوکراین رقم خورده است.

تاریخ بیانگر آن است که برخی از جنگ ها برای صیانت از روسیه مانند نبرد «پولتاوا» Poltava در خاک اوکراین روی داده است.

جنگ پولتاوا بین پطر کبیر پادشاه روسیه و شارل دوازدهم پادشاه سوئد در سال ۱۶۸۸ میلادی روی داد که ۲۱ سال طول کشید و در پایان به شکست سوئد انجامید. روسیه در پایان این جنگ به عنوان قدرتی بزرگ در اروپا ظاهر شد. این جنگ نقطه آغازی برای ظهور روسیه در اروپا و عرصه بین المللی بود و اوکراین بخشی از این تاریخ است. براین اساس و از نگاه مسکو، نزدیک شدن ناتو به این منطقه، ورود به حوزه راهبردی و جغرافیای سیاسی روسیه است و بنابراین قابل پذیرش نیست.

حساسیت اوکراین برای روسیه به حدی است که پس از فروپاشی اتحاد شوروی همواره سخن از این بود که «کی یف» به کدام سو خواهد رفت . غرب یا شرق؟ این موقعیت اوکراین برای قرنها نه تنها دغدغه مسکو بوده بلکه حساسیت کشورهای غربی را نیز به همراه داشته است.

"برژنسکی" از نظریه پردازان سیاست خارجی آمریکا در سال ۱۹۹۰ میلادی ، اندکی پس از فروپاشی اتحاد شوروی در مقاله ای نوشت: «روسیه می تواند یک امپراتوری یا یک دمکراسی باشد ولی نمی تواند هر دو آنها باشد». همچنین وی تاکید داشت: «روسیه بدون اوکراین نمی تواند به یک امپراتوری تبدیل شود».

این سخنان برژنسکی گرچه در نگاه نخست خطاب به روسیه است ولی درواقع حساسیت اوکراین برای غرب را نیز نشان می دهد. به بیان دیگر می توان چنین نتیجه گیری کرد که از دیدگاه برژنسکی چنانچه اوکراین از حوزه جغرافیای سیاسی روسیه خارج  شود؛ و یا به عبارتی چنانچه بتوان اوکراین را کاملا به ژئوپلتیک بلوک غرب اضافه کرد، در آن صورت مسکو قادر نخواهد بود به عنوان یک قدرت بزرگ ظاهر گردد.

از این زاویه، شاید بتوان بخشی از بحران اوکراین را رمزگشایی کرد، ولی نکته مهم در این میان دلایل آغاز بحران و ریشه های آن نیست بلکه چگونگی خاتمه آن است.

بعید است که روسیه بخواهد در اوکراین اقدام به مداخله نظامی مستقیم بکند، زیرا از تبعات و عواقب آن آگاهی دارد، از سوی دیگر غرب نیز چنین طرحی را از جانب خود متصور نمی داند زیرا بخوبی آگاه است که با واکنش تند مسکو مواجه خواهد شد؛ بنابراین برای بحران اوکراین هیچ راهی بجز مصالحه بین طرفهای درگیر باقی نمی ماند. نکته حایز اهمیت اینکه تا متقاعد شدن طرفین برای دستیابی به چنین مصالحه ای ، بحران اوکراین بصورت فرسایشی تداوم خواهد داشت و می‌تواند تاثیر سیاسی و اقتصادی بسیاری در منطقه و اروپا برجای بگذارد که توقف طرح های اقتصادی عظیمی مانند خط لوله نورد استریم ۲ ازآن جمله است.

از نگاه واشنگتن و بروکسل بحران اوکراین موجب شده که آینده ناتو و سیاست امنیتی آمریکا در اروپای شرقی و نیز تمامیت ارضی اوکراین مورد تهدید قرار گیرد.

از سوی دیگر کرملین نیز الحاق اوکراین به ژئوپلتیک غرب را تهدیدی برای موجودیت و دامنه قدرت و نفوذ خود در منطقه و جهان می داند و براین اساس پوتین رییس جمهوری روسیه فهرستی از تضمین های امنیتی را به عنوان پیش شرط پایان بحران مطرح کرده است. نزدیک نشدن نیروهای ناتو به مرزهای ۱۹۹۷ در اروپای شرقی و نیز عدم عضویت اوکراین و گرجستان در سازمان پیمان آتلانتیک شمالی از جمله این پیش شرطها است که البته به نظر نمی رسد به راحتی از سوی غرب قابل پذیرش باشد؛ زیرا پذیرش این پیش شرط ها به معنای رها شدن جمهوری های سابق شوروی توسط غرب و البته بازآفرینی حوزه نفوذ روسیه از دریای سیاه و بالتیک تا اقیانوس آرام است.

سخن آخر اینکه بعید به نظر می رسد محورهای مستقر در دو سوی این بحران قصد جدی برای یک رویارویی نظامی تمام عیار داشته باشند، ولی از سوی دیگر چنانچه بازیگران درگیر یعنی مسکو، واشنگتن ، بروکسل و البته کی‌یف نتوانند با دستاوردی یکسان از این زمین بازی خارج شوند، در آن صورت بحران اوکراین سرآغاز جنگ سرد جدیدی خواهد بود که این بار اوکراین نقش کوبا را در دهه ۱۹۶۰ برعهده می‌گیرد.