تهران- ایرنا- راوی سردار سلیمانی در والفجر ۸ در گفت‌وگو با ایرنا با اشاره به برخی ویژگی‌های این شهید می‌گوید: وقتی شماری از عراقی‌ها در حین فرار در باتلاق افتادند، مروت حاج قاسم اجازه نداد حتی مرگ دشمنان را ببیند، بنابراین به رزمنده‌ها دستور داد که طناب آورده و سربازان عراقی را از باتلاق نجات دهند.

 همزمان با فرارسیدن دومین‌سالگرد سردار شهید حاج «قاسم سلیمانی» به سراغ «حمیدرضا فراهانی» پژوهشگر دفاع مقدس و راوی سردار سلیمانی در عملیات والفجر ۸ رفتیم تا «نمایی نزدیک» از این فرمانده شهید را که دیده، بازگو کند.

بخش نخست و دوم این گفت وگو پیشتر انتشار یافت و اینک بخش سوم و نهایی آن پیش روی شماست.

ایرنا: تدابیر اتخاذشده برای نبرد، چگونه به گردان‌ها و نیروهای آنها منتقل می‌شد؟

فراهانی: سردار سلیمانی بر نحوه اجرای تدابیری که اندیشیده بود، با دقت نظارت داشت. ابتدا بر روند شناسایی نیروها نظارت می‌کرد و سپس مطمئن می‌شد که این اطلاعات به درستی به گردان‌ها و غواص‌ها منتقل شده‌است. در ادامه اطمینان می‌یافت که فرماندهان و گردان، مانور مورد نظر خود برای عملیات را برنامه‌ریزی کرده‌اند. در نهایت طی جلسه‌ای از فرماندهان شرح عملکردی را که قرار بود در عملیات داشته باشند، جویا می‌شد. فرماندهان با جزئیات و سنگر به سنگر اقداماتی را که قرار بود در این نبرد انجام دهند، مطرح می‌کردند و حاج قاسم نقاط ضعف و قوت این برنامه‌ریزی‌ها را به فرماندهان توضیح می‌داد. به عبارتی سردار شهید، فرماندهان گردان را پرورش داده و مطمئن می‌شد برای هر موقعیتی در درگیری، تدبیری اندیشیده‌اند. یک فرمانده مقتدر باید تدابیر لازم را اندیشیده و به تمام جزئیات خط دشمن  مسلط باشد و بداند برای هر نوع آرایش دشمن چه روشی را اتخاذ کند.

لباس‌های غواصی بسیاری از نیروها اصلا مناسب نبود، بعضی آنقدر گشاد بود که آب به درون آن نفوذ می‌کرد، برای شماری از آنان لباس‌ها تنگ بود و برخی دیگر لباس ورزشی پوشیده‌بودند. هیچ کشوری به ما لباس غواصی نمی‌داد البته نباید هم می‌دانستند که این تعداد لباس غواصی چرا خریداری می‌شود.

ایرنا: غواصان چگونه خود را برای عبور از اروند آماده کردند؟

فراهانی: غواص‌های ما پیشتر در رود «بهمنشیر» تمرین می‌کردند که اصلا مشابه اروند نبود. جریان آب در بهمنشیر به شدت کم، عرض آن ۲۰۰ متر و یک طرف این رود بسته بود. حال این غواصان در شب عملیات باید در رودی عملیات انجام می‌دادند که  سرعت آب در آن حدود ۵۰، ۶۰ کیلومتر در ساعت بود. سردار سلیمانی تمام تدبیر و تمرکز خود را روی موفقیت غواصان گذاشته بود. به صورت مداوم تمرینات آنان را زیر نظر داشت، تا جایی که تا دو شب قبل از عملیات از آنان می‌خواست که مانور آزمایشی انجام دهند. یک شب قبل از عملیات، در تاریکی  دوباره مانور انجام شد که با ۲۰۰ تا ۴۰۰ متر خطا و انحراف مواجه  شدند، البته این امر طبیعی بود؛ زیرا در تاریکی غواصان هیچ دیدی نداشتند. با این وجود تدابیری برای مسیریابی اندیشیده شد و تعدادی شب‌نما آن طرف اروند نصب شده بود. اما این راهکار فقط برای قایق‌ها مناسب بود، نه برای غواصانی که زیر آب پرتلاطم حرکت می‌کردند.

تمرین مجدد غواصان در هوای سرد بهمن

حاج قاسم پس از دیدن این میزان خطا، مجددا از غواصان خواست دو ساعت بعد دوباره مانور انجام دهند. شهید «حاج احمد امینی» به حاج قاسم گفت که نیروها خیلی خسته شده‌اند. قرارگرفتن در آن آب متلاطم غواصان را بسیار خسته می‌کرد، گذشته از آن، عملیات والفجر ۸ در بهمن ماه صورت گرفت که سرمای شدید آب باعث می‌شد غواصان با مشکل سرمای آب هم مواجه شوند. سرما به حدی شدید بود که وقتی غواصان از آب خارج می‌شدند، از شدت سرما دندان‌هایشان به هم می‌خورد.

همچنین لباس‌های غواصی بسیاری از نیروها اصلا مناسب آنان نبود؛ لباس برخی از آنها آنقدر گشاد بود که آب به درون آن نفوذ می‌کرد، برای شماری از آنان لباس‌ها تنگ بود و برخی دیگر لباس ورزشی پوشیده‌ بودند. هیچ کشوری به ما لباس غواصی نمی‌داد البته نباید هم می‌دانستند که این تعداد لباس غواصی به چه دلیل خریداری می‌شود. بعد از این که حاج احمد گفت بچه‌ها خسته هستند، حاج قاسم بیان داشت که هنوز از انجام عملیات و موفقیت آن مطمئن نیست. این موضوع را با غواصان در میان گذاشت و آنها با اشتیاق قبول کردند که دوباره این مانور را انجام دهند، زیرا عاشق حاج قاسم بودند و در مقابل خواست وی جواب منفی نمی‌دادند. به این ترتیب یک مانور دیگر هم انجام شد.

حاج قاسم به من نگو بچه!

در شب عملیات که غواص‌ها آماده می‌شدند به آب بزنند، حاج قاسم دست یکی از غواص‌ها که سن کمی داشت را گرفت و گفت در عملیات شرکت نکند و به گردان «حضرت قاسم» ملحق شود. گردان حضرت قاسم گردانی بود که بچه‌های کم‌سن تر در آن شرکت می‌کردند تا با منطقه آشنا شده و برای آینده آمادگی کسب کنند. آن غواص دست های خود را نشان داد و گفت حاج قاسم! من با این دست‌ها بیل می‌زنم. مرا بچه خطاب نکن، بگذار در عملیات شرکت کنم. بعد متوجه شدیم او در عملیات مجروح یا شهید شده است.

واقعا ظلم  است که عنوان کنیم این افراد بدون تجربه به آب زدند، در حالی که آنان ۶ ماه تمرینات سخت در استخرها، رودها و سدهای مختلف را تجربه کرده بودند. پس از ورود غواص‌ها به آب، من و حاج قاسم به قرارگاه لشگر ۴۱ ثارالله بازگشتیم که ناگهان بارندگی شدیدی شروع شد و از آن طرف عراق نیز شروع به آتش ریختن کرد. ما تصور کردیم که عملیات لو رفته‌ است. پس از مدتی دو غواص برای ما خبر آوردند که این تلاطم باعث شده دست غواصان از زنجیره ارتباطی‌شان باز شود. با این حال بعدا مشخص شد اکثر غواصان بدون انحراف دقیقا به همان منطقه تعیین شده رسیده‌اند.

رسیدن غواصان به ساحل دشمن، بدون انحراف

نیروهای غواص در محیط امن آموزش در رودخانه، با ۲۰۰ متر انحراف به ساحل می‌رسیدند، اما در شب عملیات در طوفانی سهمگین و طغیان رودخانه وحشی اروند با ۶۰ کیلومتر سرعت، بدون انحراف قابل توجهی، در همان منطقه قدم بر ساحل دشمن گذاشتند و این یکی از اعجازهای این عملیات در گام نخستین بود.

حاج قاسم دست یک غواص کم سن را گرفت و گفت در عملیات شرکت نکند و به گردان «حضرت قاسم» ملحق شود که بچه‌های کم‌سن تر در آن شرکت می‌کردند تا با منطقه آشنا شده و برای آینده آمادگی کسب کنند. آن غواص دست های خود را نشان داد و گفت حاج قاسم! من با این دست‌ها بیل می‌زنم. مرا بچه خطاب نکن!

تا زمانی که آن‌ها به آن طرف برسند، هیچ آرام و قراری وجود نداشت و همه سر به سجده شده و حاج قاسم به حضرت فاطمه متوسل شده بود، زیرا به ایشان اعتقاد شدیدی داشت. در همین حین ناگهان دیدیم که حاج «احمد امینی» داخل بی‌سیم نجواگونه تکرار می‌کند «پرواز کنم؟...پرواز کنم؟»، نجوا می‌کرد تا مبادا عراقی‌ها صدای او را بشنوند. آنها حتی موانع را نیز رد کرده و به زیر سنگر عراقی‌ها رسیده‌بودند. حاج قاسم هم که متوجه این موضوع شد، آهسته و نجواگونه پیام داد: «پرواز نکن.. پرواز نکن» یعنی حمله نکنید.  زیرا هنوز لشکر  چپ نرسیده بود و لشکر راست هم تا نزدیکی صبح به منطقه نرسید.

غواص‌ها به دلیل آموزش‌های قوی و همچنین نوع آرایشی که سردار سلیمانی برای آنان طرح کرد، در این عملیات به موفقیت دست یافتند. من در کربلای ۴ آرایش غواص‌های یگان‌های دیگر را نیز دیدم و وقتی متوجه شدم آرایش یکی از گردان‌ها چندان مناسب نیست، به یکی از فرماندهان گردان‌ که رابطه دوستانه‌ای با هم داشتیم، پیشنهاد دادم به فرمانده بگوید از آرایشی که حاج قاسم در والفجر۸  به غواص‌ها داد استفاده کنند، پیشنهادی که با آن موافقت شد و موفقیت‌آمیز هم بود.

فرار نیروهای گشت زنی عراقی با دیدن شمار زیاد رزمندگان در فاو

زمانی که غواص‌ها کنار آب بودند، تعدادی از نیروهای عراقی که برای گشت زنی به منطقه آمده‌ بودند، رزمندگان را می‌بینند؛ اما چون تعداد غواص‌ها زیاد بود، به جای آن که درگیر شوند، فرار می‌کنند. سرانجام غواص‌ها که برای بر هم زدن خط وارد سنگرها شده‌بودند و قرار بود که با سرنیزه بجنگند، وظیفه نیروهای بعدی را هم انجام دادند و به جای به هم ریختن خط، خط را می‌گیرند. آنها نه تنها خط را گرفتند، بلکه به خمپاره اندازها و ادوات عراقی نیز رسیدند. هرچه حاج قاسم به آنها می‌گفت برگردید که برای عملیات های بعدی نیز به آنها نیاز دارد، اما آنها به پیشروی ادامه دادند. سرانجام گردان‌ها وارد عمل شدند و به دنبال آن فرماندهی نیز مستقیما درگیر این عملیات شد. تا قبل از این بی‌سیم‌ها خاموش بود و پیش‌روی در سکوت انجام می‌گرفت، اما پس از آغاز درگیری، فرمانده از طریق بی‌سیم دستورات لازم را در زمینه زمان آتش توپخانه و اینکه کجا را بزنند و ادوات چه بخشی را نشانه بگیرند، می‌داد. چون بچه‌ها خط را گرفته بودند، حاج قاسم دستور داد آن طرفه خط را نشانه بگیرند تا آتش به نیروهای خودی برخورد نکند، در این زمان محدودیت آتش وجود نداشت و سردار شهید اعلام کرد هر مانعی که بر سر راهشان قرار دارد، هدف بگیرند.

دقیق به خاطر ندارم چند ساعت طول کشید، اما رزمنده‌ها توانستند سنگر نیروهای عراقی را بگیرند و سپس به طرف پادگان فلکه و بعد قشله که متعلق به لشکر عراق بود، رفتند و آنها را نیز تصرف کردند. سپس من به همراه حاج قاسم سوار قایق شده و عازم میدان نبرد شدیم. آتش از همه طرف به سمت ما پرتاب می‌شد، تدارکات بسیار مشکل بود و نیروها زیر این آتش مشغول پل زدن بودند. این عبور و این پلی که ساخته شد، در تمام جنگ‌ها بی‌سابقه بود.

رافت، حتی با دشمن

زمانی که به آن طرف رود رسیدیم، دیدیم شماری از عراقی‌ها فرار کرده و از خور عبدالله خود به آب زده‌اند. تعدادی دیگر در باتلاق افتاده بودند و شماری نیز به طرف نخلستان فرار کرده‌بودند. بنا بود رزمنده‌ها سپس برای پاکسازی به سمت نخلستان بروند. مروت حاج قاسم اجازه نداد حتی مرگ دشمنان را ببیند، بنابراین به رزمنده‌ها دستور داد طناب آورده و غواصان عراقی را از باتلاق نجات دهند.

در جنگ ایران و عراق برای نخستین بار در دنیا موضوع راوی‌گری پا به عرصه وجود گذاشت. برای بار دوم راوی‌گری توسط آمریکا در جنگ اول خلیج فارس استفاده شد. در این جنگ «نورمن شوارتسکوف جونیور» فرمانده نیروهای ائتلاف بین المللی علیه عراق گفت ما برای نخستین بار در جنگ‌ها افرادی را داشتیم که کنار فرماندهان قرار می‌گرفتند و جزئیات را ثبت و ضبط می‌کردند. در دور دوم جنگ خلیج فارس، از این افراد با عنوان «خبرنگاران همراه» یاد شده و این نام را به اسم خود ثبت کردند.

ایرنا: البته آمریکایی‌ها در همان مقطع از این خبرنگاران همراه نه تنها برای ثبت و ضبط وقایع، بلکه برای ایجاد تاثیر روانی در همان زمان استفاده کردند.

فراهانی: بله دقیقا. البته وظیفه راوی این است که مشاهدات خود را همان زمان در اختیار فرماندهی قرار دهد تا آنان بتوانند بلافاصله ایرادات را کشف و بر طرف کرده و از طرفی برای حرکت بعدی آماده شوند.

ایرنا: حاج قاسم یک فرمانده نظامی است، به نظر شما نگاه و دیدگاه وی درباره صلح چگونه بود؟

فراهانی: طبق شناختی که من از حاج قاسم داشتم روحیه ایشان جنگ برای جنگ نبود. او برای جنگیدن هدف داشت و هدفش مکتبی بود که از آن پیروی و مرزهایی بود که باید از آنها محافظت می‌کرد. بدون دلیل و هدف نمی‌جنگید و هدف او فقط مبارزه صرف نبود. درباره امام خمینی(ره) نیز جمله جنگ جنگ تا پیروزی عنوان می‌شود اما باید سیره امام را شناخت و صرفا از روی یک جمله نباید ایشان را قضاوت کرد. این جمله برای تهییج مردم و دستیابی به افق‌های روشن بود.

«جنگ جنگ تا رفع کل فتنه» شعار جنگ نبود

در جنگ ایران و عراق نخستین بار در دنیا موضوع راوی‌گری پا به عرصه گذاشت. برای بار دوم راوی‌گری توسط آمریکا در جنگ اول خلیج فارس استفاده شد. در این جنگ «نورمن شوارتسکوف جونیور» فرمانده نیروهای ائتلاف بین المللی علیه عراق گفت ما برای نخستین بار در جنگ‌ها افرادی داشتیم که کنار فرماندهان جزئیات را ثبت و ضبط می‌کردند

شعار «جنگ جنگ تا رفع کل فتنه» که اصلا شعار جنگ نبوده‌ است. امام(ره) سه بار این جمله را به کار برده، اما هیچ کدام از آن موارد ارتباطی با جنگ نداشته‌ است. یکی از این صحبت‌ها مربوط به  اسراییل در قبل از انقلاب است که می‌گوید چه بسا این فتنه، فتنه اسرائیل است. در جای دیگر نامه‌ای به «سیداحمد خمینی» نوشته که در آن بحث عرفانی مطرح شده و می فرمایند که چه بسا این فتنه، فتنه درونی و شیطان دل و نفس است و در جای سوم نظریه‌ها را پاسخ می‌دهند و اظهار می‌کنند: آنهایی که می‌گویند در اسلام جنگ نداریم، بدانند که نه تنها موضوع جنگ تا پیروزی بلکه فراتر از آن جنگ تا رفع کل فتنه نیز وجود دارد. این شعار، اما هیچ گاه به عنوان استراتژی جنگ مطرح نشد.

ایرنا: ما در جنگ، در برخی عملیات‌ شکست خوردیم و همه ناراحت شدند، در عملیات‌ پیروز، مردم خوشحال می‌شدند، اما آیا فرماندهان هم همان طور خوشحال می‌شدند؟

فراهانی: ترسیمش خیلی سخت است. باید چهره فرماندهان لشکرها را در همان لحظه می‌دیدید، وقتی بهترین و عزیزترین نیروهایشان را از دست داده بودند، شاید فرمانده لشکر، فرمانده گردانش را از پدرش بیشتر دوست می‌داشت؛ خوشحالی فرماندهان در پیروزی‌ها صرفا از این بود که مردم را خوشحال کرده اند. بعد از پیروزی در والفجر، دیدم حاج قاسم اشک می‌ریزد و در حال نوشتن است. کنجکاو شدم که چه می‌نویسد، دنبال بهانه بودم، دیدم بادگیرم کنار اوست، برای برداشتن بادگیر رفتم و به دفترچه او چشم انداختم. دقیق یادم نیست، ولی مضمون جمله‌اش این بود: اشک چشم بسیجیان و بی بی فاطمه زهرا(س)، خط فاو را شکست.

روابط بچه ها در آن دوره خیلی عمیق بود، باید شب‌های خداحافظی را می دیدید. اما در اوج پیروزی که پای عراق را از آب‌های خلیج فارس قطع کرده، نشسته و اشک می‌ریخت.