تهران- ایرنا- ماهیت یادداشت با برملاکردن اسرار گره خورده، دربارۀ شماری از مسؤولان پس از انقلاب این احتمال را دارد که آنان یادداشت‌های روزانۀ خود را در جایی ثبت کرده‌ باشند؛ اما در نظر گرفتن «ملاحظات»، سبب شده است که هنوز زمان را برای انتشار آنها مناسب نبینند و انتشارشان را «مصلحت» ندانند.

«یادداشت‌نویسی» یکی از شاخه‌های «زندگی‌نگاری» است که به ویژه در میان سیاست‌پیشگان و آنان که روزی عهده‌دار منصب و مقامی بوده‌اند، طرفدارانی داشته است. براساس تعریفی، «به گونه‌ای نوشتۀ تقویمی و تاریخمند که تجربه‌ها و روایت‌های زندگی فرد در آن نوشته می‌شود، یادداشت شخصی گفته می‌شود. این اصطلاح تقریباً معادل Diary است که در غرب، هر نوع نوشته‌ای اعم از ثبت وقایع، معاملات، مشاهدات، احساسات و عواطف و از این قبیل را شامل می‌شود». [۱]

طبق تعریفِ دیگری که از یادداشت‌نویسی به‌دست داده شده است، این نوع نوشته به «متونی گفته می‌شود که خاطره‌نگار در هنگام وقوع حوادث، به‌صورت روزانه یا دوره‌ای به ثبت وقایع می‌پردازد و در این یادداشت‌ها عمدتاً حوادثی مطرح می‌شود که خاطره‌نگار در آنها مدخلیت و حضور داشته است». [۲]

آنچه در سطرهای پیش‌رو تقدیم شده، مروری است بر گذشته و نمونه‌های یادداشت‌نویسی سیاسی – تاریخی در ایران و زبان فارسی.

یادداشت‌های داریوش هخامنشی

گرچه برخی رونقِ یادداشت‌نویسیِ روزانه را در ایران، از روزگارِ مشروطه و آشناییِ بیش از پیش ایرانیان با نوشته‌ها و ادبیات اروپاییان دانسته‌اند، اما می‌توان ریشه‌های این نوع از زندگی‌نگاری را در دوره‌هایی بسیار قدیمی‌تر از عهد مشروطه یافت.

با قدری آسان‌گیری شاید بتوان کتیبه‌های سنگی برجای‌مانده از شاهانِ ایران باستان را نیز نمونه‌ای از یادداشت‌نویسی به حساب آورد. یکی از نمونه‌های برجسته که نشانه‌هایی از تمایلِ پادشاهانِ سال‌های کهنِ ایران را به یادداشت‌نویسی بازتاب می‌دهد، کتیبۀ داریوشِ هخامنشی (م. ۴۸۶ پ. م.) بر پهنۀ کوه بیستون است. «کتیبۀ بیستون» که به فرمان داریوش بزرگ به سه زبان پارسی باستان، عیلامی و اکدی نگاشته شده، دربردارندۀ صورتی از مهم‌ترین کارهای آن پادشاه مقتدر هخامنشی است. درواقع داریوش با این کتیبه، اقدام به ثبتِ وقایعی از عهد پادشاهی خود کرده است؛ کاری که سیاست‌مدارانِ روزگاران اخیر نیز آن را به‌شکل روزانه و گاه سالانه در قالب یادداشت‌نویسی و خاطره‌نویسی انجام می‌دهند.

کتیبۀ بیستون

در بند ۱۲ از ستون دوم کتیبۀ بیستون چنین نوشته شده است که داریوش شاه گوید: پس از آن من از بابِل به‌درآمدم. رهسپارِ ماد شدم، چون به ماد رسیدم، شهری «کوُدُروُش» نام در ماد آنجا این «فرَوَرتیش» که خود را شاه در ماد می‌خواند، با سپاهی به جنگ‌کردن علیه من آمد. پس از آن، جنگ کردیم. اهورامزدا مرا یاری کرد. به‌خواست اهورامزدا من سپاهِ آن فرَوَرتیش را بسیار زدم. از ماه «اَدُوکَنَ ئیشَ» [در سال‌شماری هخامنشی برابر است با فروردین ماه] ۲۵ روز گذشته بود، آن‌گاه جنگ کردیم.

بند ۱۳ – داریوش شاه گوید: پس از آن، این فرَوَرتیش با سوارانِ کم گریخت؛ سرزمینی «ری» نام در ماد، از آن‌سو روانه شد. پس از آن، من سپاهی دنبال (او) فرستادم. فرَوَرتیش گرفته شده، به سوی من آورده شد. من هم بینی، هم گوش، هم زبان (او) را بریدم و یک چشم (او) را کندم. بَسته دَمِ درِ (کاخ) من نگاه داشته شد. همه او را دیدند. پس از آن، او را در همدان دار زدم و مردانی‌ که یاران برجستۀ (او) بودند، آنها را در همدان در درون دژ آویزان کردم». [۳]

روزنامه‌نویسی‌ به جای یادداشت‌نویسی

تصور فارسی‌زبانانِ امروز از واژۀ «روزنامه»، چند ورقِ کاغذی یا چند صفحۀ دیجیتالی است که روزانه منتشر می‌شود و انواع فرآورده‌های خبری، همچون خبر و گزارش و گفت‌وگو و یادداشت را در موضوع‌های گوناگون در اختیار مخاطب قرار می‌دهد. اما این ‌واژۀ فارسی را به جز این معنای امروزه معروف، معناهای دیگری نیز است. در گذشته، «روزنامه» به کتاب یا کتابچه‌ای که در آن شرح وقایع روزانه را یادداشت می‌کردند، اطلاق می‌شده است. [۴] این معنا از «روزنامه» را می‌توان نمونه‌وار در این بیت صائب تبریزی هم دید:

رحمی به روزنامۀ اعمالِ خویش کن / از کج‌رَوی زبانِ قلم را نگاه دار

روزنامه‌نویسی در روزگار گذشتۀ ایران، در بسیاری از موارد به تاریخ‌نگاری پهلو می‌زند. به بیانِ دیگر، بسیاری از روزنامه‌هایی که از سده‌های پیشینِ زبان فارسی برجای مانده، کتاب‌هایی است که منشیان و دبیران یا دیگر مردانِ اهلِ دربارِ پادشاهان گوناگون در شرح وقایعِ بخشی یا همۀ دورۀ حکومتِ یک سلطان یا حاکم محلی یا یک سلسلۀ پادشاهی خاص نگاشته‌اند. با این‌حال، این دسته آثار را هم می‌توان گونه‌ای یادداشت‌نویسی تاریخی و سیاسی به‌شمار آورد؛ یادداشت‌هایی که به جای آنکه به شرح وقایعِ روزانه بپردازند، رویدادهای مهم را به‌طور سالانه در خود ثبت کرده‌اند. این یادداشت‌ها که در زمرۀ نوشته‌های دیگرنگاری و وقایع‌نگاری جای می‌گیرند، از دید تاریخی بسیار ارزشمندند و نکته‌های دقیق، باریک و کمتر اشاره‌شده‌ای را از حادثه‌ها و واقعه‌های تاریخی، سیاسی و اجتماعی به آیندگان انتقال داده‌اند. نویسندۀ این‌گونه روزنامه‌های تاریخی گاه خود در صحنۀ ثبتِ واقعه حاضر بوده است و آنچه را نوشته به چشمِ خویشتن دیده، گاه نیز آن را از افراد موثق و امین شنیده و گاهی نیز واقعۀ ثبت‌شده را از یادداشت‌های دیگران یا متن‌های تاریخیِ در دسترسِ خویش وام‌گرفته است. نویسندۀ این‌گونه روزنامه‌های تاریخی گاه خود در صحنۀ ثبتِ واقعه حاضر بوده است و آنچه را نوشته به چشمِ خویشتن دیده، گاه نیز آن را از افراد موثق و امین شنیده و گاهی نیز واقعۀ ثبت‌شده را از یادداشت‌های دیگران یا متن‌های تاریخیِ در دسترسِ خویش وام‌گرفته است.

ازجملۀ این روزنامه‌های تاریخی می‌توان از کتاب «سعادت‌نامه» یا «روزنامۀ غزوات هندوستان» نام برد که آن را غیاث‌الدین علی یزدی، براساس جنگ‌نامه‌های وقایع‌نویسان امیرتیمور گورکانی، در شرح وقایع فتوحات آن امیرِ گیتی‌ستان در سال‌های ۸۰۰ تا ۸۰۱ هجری تدوین کرده است. نمونه‌ای از آنچه به‌صورت روزانه در «روزنامۀ غزوات هندوستان» ثبت افتاده، این چند سطر در شرح رفتارِ مردمان قلعه‌ای در هندوستان است، ‌آن‌گاه که لشکریان تیمور آنان را محاصره می‌کنند. تاریخ این واقعه، دوشنبه، یکم ربیع‌الاول سال ۸۰۱ هجری قمری است:

«روز دوشنبه، غُرّۀ ماه ربیع‌الاول، شیخ نورالدّین و الله‌داد جهت درست‌کردن مالِ امانی، به اندرون قلعه رفتند. چون رایانِ آنجا [«رایان»: جمعِ رای که لقبی است برای حاکمان و شاهان هند. راجه.] در پذیرفتن و اداکردن مال، راست بیرون نیامدند و دلایل نفاق و آثار دورنگی از ایشان ظاهر گشت و در میان ایشان گبران و گمراهان و مفسدان بسیار بودند، آتشِ قهر زبانه‌زدن گرفت و حکم صادر گشت که مجموعِ لشکر در اندرونِ شهر رفتند و آتش در عمارت و بناها زدند. اهلِ حصار آنچه گبران بودند، زن و فرزند و مالِ خود را در آتش زدند و سوختند و قومی که دعویِ مسلمانی می‌کردند، زن و فرزند را گوسفندوار سَر بریده، هر دو گروه اتفاق نمودند و اجتماع کرده، مستعد جنگ و جدال در رزم و قتال ایستادند...». [۵]

روزنامه‌نویسیِ تاریخی در دورۀ صفویه نیز در میان اهل دربار رواج داشت، که برای نمونه، می‌توان به «روزنامۀ ملّا جلال» یا «تاریخ عباسی» است. این کتاب را ملّا جلال‌الدین محمد یزدی (م. ۱۰۲۹ ق.)، منجّمِ دربار صفویه، نوشته است. وی که بسیار مورد اعتماد شاه عبّاس بوده و نزد او از منزلت والایی برخوردار بوده است، روزنامۀ تاریخی خود را در یادکرد وقایعِ دورۀ پایانی حکومت شاه طهماسب صفوی و بیست و اندی سال از سلطنت شاه عباس بزرگ تدوین کرده است.

یادداشت‌هایی که به قیمت جانِ شاه تمام شد!

روزنامه‌نویسی در روزگار قاجار و به‌ویژه در عهد ناصری، هرچه بیشتر به سوی ثبتِ وقایع روزانه پیش رفت (برخلافِ دوره‌های پیش که وقایع بیشتر به‌صورت سالنه ثبت می‌شد). افزون بر تمایلِ بیشتر رجال حکومتی به نوشتنِ یادداشت‌های روزانه، تفاوتِ دیگری هم که روزنامه‌نویسی عهد قاجار با دوره‌های پیش از خود دارد، این است که در این عهد روزنامه‌نویسی تنها منحصر به منشیان و مورّخان و دبیران نبوده است؛ بلکه وزیرانی چون محمدحسن خان اعتمادالسلطنه و حتی شخصِ ناصرالدین شاه نیز به ثبتِ یادداشت‌های روزانه اهتمام می‌ورزیده‌اند.

ناصرالدین‌شاه که در هنر ذوقی داشت و اهل شعر و ادب بود، رغبت فراوانی به ثبت یادداشت‌های روزانه داشت. اما آنچنان که اهل تاریخ گزارش داده‌اند، وی در ثبتِ برخی از یادداشت‌های محرمانه، عادتی شگفت داشت که همین عادت، به‌نوعی سبب‌ساز جان‌باختنش می‌شود. نوشته‌اند که «شاه یک کتابچه داشت که همۀ کارهایش را در آن یادداشت می‌کرد. کتابچۀ مزبور قفل و بست داشت و کلیدش همیشه در جیب شاه بود. یک روز که او به حمام رفته بود، کشیکِ خانم‌باشی بود. [خانم‌باشی، عنوانی بود ازبرای فاطمه سلطان، که یکی از زنان دربار ناصرالدین شاه بود. خانم‌باشی فرزندِ باغبانی از اهالی اُزگل بود  و نزد شاه محبوبیتی فراوان داشت.] خانم‌باشی کلید را به دست آورده، کتابچه را گشوده، در آنجا [دیده بود که] شاه نوشته بود که بعد از قَرن [یعنی بعد از سال‌روزِ پنجاهمین سال سلطنتِ سلطان صاحبقران] باید جزای خیانت‌های امین‌السلطان را بدهد و اعتمادالسلطنه را صدراعظم کند؛ دارایی حاجی محمدحسن [امین الضّرب] را ضبط و خودش را اعدام نماید و در همۀ ایران مدارس جدید تأسیس کند و اندرون را تصفیه نماید. خانم‌باشی همان روز این مطلب را توسط عزیزخان خواجه به امین‌السلطان اطلاع داد». [۶]

همین یادداشت‌های محرمانۀ ناصرالدین شاه سبب می‌شود که امین‌السلطان و امین‌الضّرب، حفظِ جان خویش را در گرو ستاندنِ جان سلطان ببینند. درنتیجه، امین‌الضّرب با همراهی امین‌السلطان نامه‌ای به نوکر قدیم خود، میرزا رضاکرمانی که در استانبول بوده، می‌نویسد و میرزا رضا نیز پس از موافقت سیدجمال‌الدین اسدآبادی به تهران می‌آید و کار بدان‌جا می‌رسد که شاه را در روز جمعه، هفدهم ذی‌قعدۀ ۱۳۱۳ (برابر با اردی‌بهشت ۱۲۷۵) در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) به ضرب گلوله از پای درمی‌آورد.

روایت نوۀ ناصرالدین‌شاه از قایم‌باشک‌بازی‌های همایونی!

یکی از مجموعه یادداشت‌های ارزشمندی که برآمده از عهد قاجار است و به‌طور ویژه دربارۀ روزگار و زندگی شخصِ ناصرالدین شاه به رشتۀ تحریر درآمده، یادداشت‌های دوستعلی‌خان معیرالممالک (م. ۱۳۴۵ خورشیدی)، نوۀ دختری ناصرالدین شاه قاجار، است. دوستعلی‌خان معیّرالممالک (معیّری) که فرزندِ دوست‌محمدخان معیّرالممالک و عصمة ‌الدّوله (دختر ناصرالدین شاه) بود، این مجموعه یادداشت‌های خود را در کتابی با عنوان «یادداشت‌هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه» فراهم آورده است.

دوستعلی خان معیّرالممالک

این کتاب ازجمله آثار بسیار ارزشمند دربارۀ روابط حاکم بر دربار عهد ناصری و مناسبات و خُلقیاتِ مردان و زنان درباری، به‌ویژه شخصِ سلطان صاحبقران است. از مهم‌ترین دلیل‌های ارزشمندی این مجموعه یادداشت‌، این است که نویسنده، خود از شمارِ اهلِ دربار بوده و از همان سنّ کودکی، تلخ و شیرین زندگیِ درباری و همراهی با شاه و صاحب‌منصبانِ امین و خائن را تجربه کرده بوده است. از این‌رو، بسیاری از آنچه از رفتار حکومتیان ثبت کرده و از درون دربار توصیف کرده، حاصلِ دیده‌ها و شنیده‌ها و زیسته‌های خودِ او است. دوستعلی‌خان نکته‌های نابی را دربارۀ شرایط بیرونی و اندرونی شاهی و نیز همسرانِ عقدی و صیغه‌ای شاه و تفریحات اهل حرمِ شاهی ثبت کرده است. وی افزون بر توصیفِ دقیق روحیات و خلق‌وخوی خاص ناصرالدین شاه، دربارۀ موضوع‌های دیگری همچون احوال خواجه‌حرم‌ها، آداب شام و ناهار خوردنِ شاه، چگونگی لباس‌پوشیدن و آرایش زنان حرمسرا، عمارت‌ها و باغ‌های شاهی، نیز آگاهی‌های کم‌مانندی به دست داده است. اینک بخشی کوتاه از یادداشت‌های معیّرالممالک دربارۀ ناصرالدین شاه:

«بعضی شب‌ها که دیوان‌خانه قرق بود و با عزیزالسلطان [= غلامعلی‌خان عزیزالسلطان، معروف به ملیجک] و بچه‌ها سرگرم قایم‌باشک بازی بودیم، شاه آمده، داخل بازی می‌شد و قرار بر این می‌گذاشت که در گوشه‌ای پنهان شود و ما به جست‌وجویش پردازیم.بعضی شب‌ها که دیوان‌خانه قرق بود و با عزیزالسلطان و بچه‌ها سرگرم قایم‌باشک بازی بودیم، شاه آمده، داخل بازی می‌شد و قرار بر این می‌گذاشت که در گوشه‌ای پنهان شود و ما به جست‌وجویش پردازیم. جواهری که پیوسته به کلاه و کمر داشت، در پرتو چراغ‌های برق می‌درخشید و یافتنش را بر ما آسان می‌ساخت و همین‌که به نزدیک او می‌رسیدیم، فریادی بر آورده، فرار می‌کرد و ما از عقبش می‌دویدیم تا آنکه نفس‌زنان می‌ایستاد و چون همه به دورش گرد می‌آمدیم، کیف زنجیریِ زرّین را از جیب بیرون آورده، به هرکدام از یک تا چند سکه زر می‌بخشید.

«بعضی شب‌ها که شاه را میلِ رفتنِ بیرونی نبود، می‌گفت تا چشمِ درباریانی را که لازم بود با آنان صحبت بدارد، با دستمالی محکم بسته، به حضور بیاورند. خواجه‌سرایان پس از بستن دیدگانِ پیشخدمت، دستِ او را گرفته، مانند کوران اتاق به اتاق و دالان به دالان آورده، رو به شاه بازمی‌داشتند [منظور اینکه او را با همان چشمانِ بسته روبه‌روی شاه می‌ایستانیدند] و در همان حال، گفتگو به عمل می‌آمد و دستورهای بایسته داده می‌شد. بانوان گرد تالار سرها به‌زیر و خاموش ایستاده بودند. پس از پایان دستورات، اشخاص را به همان ترتیب که آورده بودند، بازمی‌گرداندند». [۷]

از روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه؛ چاهی که دهان باز کرد

به جز این، یادداشت‌های دیگری هم از قلمِ مردان سیاست‌پیشۀ عهد قاجار برجای مانده است که ازجملۀ این روزنامه‌های خاطراتِ قاجاری می‌توان از این آثار نام برد: «روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه»، «روزنامۀ خاطرات عزیزالسلطان (ملیجک ثانی)»، «روزنامۀ خاطرات ناصرالدین شاه» و «روزنامۀ خاطرات عین‌السلطنه».

برای آشنایی بیشتر با سبک یادداشت‌نویسی دولتمردانِ قاجاری، این چند سطر نیز از «روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه» در پی می‌آید:

یکشنبه، هفتم رمضان المبارک ۱۳۱۰ قمری: «امروز صبح پیاده به دارالترجمه رفتم، از آنجا به درخانه. از درخانه مراجعت به منزل شد. امروز حادثۀ غریبی از بندگان همایون گذشت. در حیاط کوچک آبدارخانه که غالباً مَعبَرِ همایونی است که هر روز از آنجا عبور می‌نمایند و به اتاق آبدارخانه رفته، ناهار می‌خورند و باز از همان راه مراجعت می‌فرمایند یا به گلخانه و باغ میدان تشریف می‌برند. امروز هم علی‌الرسم، از همان‌جا عبور کردند که به اتاق ناهارخانه بروند. به‌مجرّد اینکه شاه رد شده بودند، دهنۀ چاه بسیار عمیق عریضی باز شده بود و از اتفاق، اینکه با امین‌حضور که صحبت می‌کردند، قریب دو سه دقیقه در همان موضع که چاه باز شده بود، توقف کرده، ایستاده بودند. خلاصه اینکه بحمدالله به خیر گذشت و آسیبی به وجود مبارک همایون یا به همراهان وارد نیامد...». [۸]

یادداشت‌نویسی در روزگار پهلوی

سنّت نوشتنِ یادداشت‌های روزانه در میان مردان سیاست و رجال درباری، با زوال قاجارها زایل نشد. شماری از سیاستمداران و کارگزارانِ رژیم پهلوی نیز ‌یادداشت‌های روزانه‌ای را برای تاریخ و آیندگان ثبت کرده‌اند. ازجملۀ مهم‌ترین این مجموعه یادداشت‌ها، یکی یادداشت‌های محمدعلی فروغی، سیاستمدار اواخر عهد قاجار و روزگار پهلوی و نخستین و آخرین نخست‌وزیرِ پهلوی اول است و دیگری یادداشت‌های اسدالله عَلَم، نخست‌وزیر و وزیرِ دربارِ پهلوی دوم.

محمدعلی فروغی نوشتنِ یادداشت‌های روزانه را از جوانی آغاز کرده بود و حجمِ بیست‌وهفت سالۀ یادداشت‌های او به‌خوبی گویای این تواند بود که آن سیاستمدارِ «ایستاده در غبار» و آن بازیگر مهم در انتقال قدرت به پهلوی از قاجار و نیز از پهلویِ اول به پهلوی دوم، باوجود مشغله‌های گوناگون سیاسی و فرهنگی، همواره به ثبتِ یادداشت‌های روزانۀ خویش اهتمام می‌ورزیده است. این یادداشت‌ها سال‌ها پس از مرگ فروغی، با پیگیری و تلاش چهرۀ نامدار ادبیات و تاریخ ایران، مرحوم استاد ایرج افشار؛ و با کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش رنگِ انتشار به‌صورت کتاب را به خود دیده است. بخشی از این یادداشت‌ها در قالب کتاب «یادداشت‌های روزانۀ محمدعلی فروغی از سفر کنفرانس صلح پاریس» (دسامبر ۱۹۱۸ تا اوت ۱۹۲۰) منتشر شده و بخشی دیگر از آن نیز در قالب کتاب «خاطرات محمدعلی فروغی» در دسترس مخاطبان قرار گرفته است. در این کتابِ اخیر، یادداشت‌های روزانۀ فروغی از سال‌های ۱۲۹۳ تا ۱۳۲۰ خورشیدی موجود است. به جز اینها، باید از کتابِ «یادداشت‌های روزانه از محمدعلی فروغی» نیز نام برد که «وقت‌نامه»‌ای است از روزگار جوانی او و دربردارندۀ یادداشت‌های وی از ۲۶ شوال ۱۳۲۱ تا ۲۸ ربیع‌الاول ۱۳۲۲.

از ماتَرَکِ اسدالله عَلَم نیز مجموعه یادداشت‌های مهمی مربوط به روزگارِ سلطنتِ محمدرضا پهلوی باقی است که با تأکیدِ شخص عَلَم، چند سال‌ پس از مرگ او و محمدرضا پهلوی به چاپ می‌رسد.
 

از ماتَرَکِ اسدالله عَلَم نیز مجموعه یادداشت‌های مهمی مربوط به روزگارِ سلطنتِ محمدرضا پهلوی باقی است که باوجودِ دلبستگی و سرسپردگیِ عَلَم به دودمان پهلوی و شخصِ پهلویِ دوم، می‌توان این مجموعه یادداشت‌ها را نوری تابانده‌شده بر زوایا نهفته روابط اهل دربار پهلوی دوم و شخص محمدرضا دانست. این مجموعه با تأکیدِ شخص عَلَم، چند سال‌ پس از مرگ او و محمدرضا پهلوی به چاپ می‌رسد. عَلَم در واپسین ماه‌های زندگی‌اش «به همسرش وصیّت کرده بود که این یادداشت‌ها هنگامی منتشر شود که دودمان پهلوی دیگر در ایران سلطنت نمی‌کند». [۹]

روشن شدن شخصیتِ حقیقی؛ مهم‌ترین سودمندی‌ یادداشت‌های اهل سیاست

یکی از مهم‌ترین سودمندی‌های یادداشت‌های اهل سیاست این است که سبب می‌شود، شخصیتِ حقیقی این افراد و آن «خودِ در خلوت و خصوصیِ» آنان تاحدّی برای مخاطبانی که همواره ایشان را در رخت و ریختی رسمی و کنترل‌شده دیده‌اند، آشکار شود و «یادداشت‌های عَلَم» نمونه‌ای است بارز از این ویژگیِ یادداشت‌نویسی. یادداشت‌های عَلَم ابتدا در شش جلد منتشر شد که یادداشت‌های روزانۀ سال‌های ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۶ را دربرمی‌گرفت. در سال‌های اخیر اما بخشی دیگر از این یادداشت‌ها نیز به دست آمده و منتشر شده که وقایع سال‌های ۱۳۴۶ و ۴۷ را دربرمی‌گیرد. بدین ترتیب، امروزه مجموعۀ هفت جلدی یادداشت‌های اسدالله علم در دسترس خوانندگان قرار دارد. برای آشنایی با فضای این‌گونه یادداشت‌ها، می‌توان نمونه‌وار این چند سطر را مرور کرد:

چهارشنبه، ۱۹ آذر ۱۳۴۸: «دیشب وقتی که رفتم بخوابم، فالی از حافظ درخصوص پیداشدن پسر بهبهانیان گرفتم؛ غزلی آمد که واقعاً عجیب است. یعنی گفت فردا پیدا می‌شود... و امروز پیدا شد. ولی پیداشدنِ او قصّۀ عجیبی است. با آنکه در تمام ایران شهربانی با عکس و غیره در جست‌وجوی او بود، معلوم شد پسر در میدان تجریش غش کرده است (سابقۀ غش داشت). پلیس او را پیدا کرده و اوّل جیبش را که سه هزار تومان پول داشت، زده است و بعد او را به تیمارستان شهرری رسانده و به اسم احمد احمدی تحویل داده است (اسم او محمود بهبهانیان است)؛ درصورتی‌که شناسنامه و دفترچۀ او در جیبش بوده و به‌آسانی ممکن بود آدرس او را پیدا کنند. بعد هم پلیس دَه روزِ تمام با کمال شدت! در تمام ایران در جست‌وجوی این پسر بوده است! همۀ دستگاه‌های ما برای زرق و برق است و بس! خدانکند پای امتحان پیش بیاید. [۱۰]

***

پنجشنبه، ۲۷ آبان ۱۳۵۵: صبح شرفیاب شدم... . معلوم شد پای مبارک شاهنشاه را سگ گاز گرفته است. امروز اعلی‌حضرت همایونی قضیه را برای من تعریف کردند. به این صورت که سگِ دختر فرانسوی که همراه بوده است، به سگِ کوچک اعلی‌حضرت همایونی عشق‌وَرزی می‌کرده؛ سگِ بزرگِ موردعلاقۀ شاهنشاه به این علّت به سگ دخترک پریده است. شاهنشاه خواسته‌اند سگ‌ها را از هم جدا کنند، سگِ دخترک ماهیچۀ پای شاهنشاه را دندانِ خطرناکی گرفته است، به‌طوری‌که زخم عمیقی برداشته و در آنجا مجبور شده‌اند بخیه بزنند. بخیه‌خوردنِ جای دندان سگ خیلی ناراحتی دارد، به‌خصوص که باید از لحاظِ هاریِ سگ (که البته چون فرانسوی است، مورد اعتماد است) و همچنین ازلحاظ کزاز که باید فوری واکسن ضدّکزاز بزنند؛ که چون شاهنشاه هم مثل من نمی‌توانند هیچ‌نوع واکسن بزنند، باید یک واکسن کم‌اثر، ولی به مقدار متناوب زد و باید با پروفسورهای معالج تبادل نظر کرد. باری، گرفتاری‌های بزرگ درست کرده...». [۱۱]

یادداشت‌هایی که با ۱۲۳ مورد ممیزی منتشر شده است

در روزگار پس از انقلاب نیز یادداشت‌نویسی‌های اهل سیاست و کارگزاران حکومتی، ادامه یافته است. البته با درنظر گرفتنِ نسبت بین تعداد سیاستمداران و دولتمردانِ سال‌های پس از انقلاب و یادداشت‌های منتشرشده، می‌توان نتیجه گرفت که افراد یا اطرافیانشان رغبتِ چندانی به انتشارِ یادداشت‌های شخصیِ خویش نداشته‌اند. در کنار بی‌میلی بسیاری از اهل سیاست به ثبتِ یادداشت‌های روزانۀ دوران مسؤولیت خود که می‌تواند برآمده از محافظه‌کاری، عافیت‌طلبی یا دوری از دردسر باشد، این را نیز باید درنظر داشت که گرچه مجموعه یادداشت‌های کمی از سال‌های پس از انقلاب «منتشر شده» اما این بدین معنی نیست که این یادداشت‌ها نوشته نشده است. به بیانِ دیگر، از آنجا که ماهیتِ یادداشت با برملاکردن اسرار و نوشتنِ ناگفته‌ها و آشکارکردنِ پوشیدنی‌ها گره خورده است، این احتمال را دربارۀ شماری از اهل سیاست و مسؤولانِ سال‌های پس از انقلاب می‌توان داد که آنان نیز یادداشت‌های روزانۀ خود را در جایی ثبت کرده‌اند، اما چون خود یا وارثانشان با در نظر گرفتنِ «ملاحظات»، هنوز «زمان» را برای انتشار آن یادداشت‌های تاریخی مناسب ندیده‌اند، تاکنون «مصلحت» ندانسته‌اند که این آثار منتشر شود و در دسترس همگان قرار گیرد. بنابراین، باید چشم‌انتظار بود تا کی این سیاست‌مداران خاموش‌مانده، از پسِ پردۀ ملاحظه‌ها و مصلحت‌اندیشی‌ها بیرون آیند و جلوه‌گری نمایند.

ازجمله یادداشت‌های مهمی که از مردانِ سال‌های پس از انقلاب منتشر شده، یادداشت‌های فرماندهانِ دفاع مقدس است. برای نمونه می‌توان به یادداشت‌های سردار شهید سرلشکر پاسدار حسن باقری (ش. ۱۳۶۱)، فرماندۀ جوان و نابغۀ سپاه پاسداران در سال‌های نخست دفاع مقدّس، اشاره کرد. این یادداشت‌ها که به کوشش احمد دهقان در کتاب «روزنوشت» گردآوری شده است که دربردارندۀ یادداشت‌های روزانۀ شهید حسن باقری در دو مقطعِ شهریور و مهر ۱۳۵۷ و فروردین ۱۳۶۰ تا بهمن ۱۳۶۱ است.

احمد دهقان

یکی دیگر از مجموعه یادداشت‌هایی که از فرماندهان شهید روزگار دفاع مقدس به یادگار مانده، یادداشت‌های سردار شهید غلامرضا صالحی، جانشین فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) است. احمد دهقان که سال‌ها عمر خویش را در راه ادبیات دفاع مقدس سپری کرده، در گفت‌وگویی یادآور شده است که شهید صالحی یادداشت‌های مربوط به هر سال از حضورش در جبهه را در سررسیدی می‌نوشته و در پایانِ هر سال، سررسید را به خانوادۀ خود تحویل می‌داده و از آنها می‌خواسته که به‌خوبی از این میراث مهم نگاهداری کنند. این نویسنده همچنین دربارۀ مانع‌تراشی‌های رخ‌داده برای انتشار کتاب، این‌گونه توضیح داده است که «در ابتدا نهادهای غیرمسؤول ولی قدرتمند، مخالف انتشار تمامی کتاب بودند، به‌طوری‌که در یک مورد لپ‌تاپ من و تمامی اسناد کتاب مفقود شد؛ اما در انتها با ۱۲۳ مورد ممیزی، با انتشار کتاب موافقت شد. این ممیزی‌ها از یک کلمه تا دو صفحه را شامل می‌شود. با اینکه یقین دارم همۀ این ممیزی‌ها نابجا هستند، اما یادداشت‌ها چنان غنی و مهم است که می‌تواند روایت نو و غیرکلیشه‌ای از تاریخ جنگِ هشت ساله به‌دست دهد... احمد دهقان: در ابتدا نهادهای غیرمسؤول ولی قدرتمند، مخالف انتشار تمامی کتاب بودند، به‌طوری‌که در یک مورد لپ‌تاپ من و تمامی اسناد کتاب مفقود شد؛ اما در انتها با ۱۲۳ مورد ممیزی، با انتشار کتاب موافقت شد.این یادداشت‌ها، روایت‌های درصحنه و با ذکرِ تمام جزئیات هستند؛ به‌خصوص یادداشت‌های سال‌های ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷، یک منبع کم‌نظیر در تاریخ جنگ محسوب می‌شود که می‌تواند به رازگشایی بسیاری از موضوعات و اتفاقات جنگ تحمیلی منجر شود». [۱۲]

سردار شهید غلامرضا صالحی

نسخه‌ای منتخب از این مجموعه، پیش‌تر و با عنوان «تک آخر» منتشر شده است، اما مجموعۀ کامل‌تری که احمد دهقان در گفت‌وگوی دو سالِ پیش خود وعدۀ انتشار آن را داده، گویا هنوز هم رنگ انتشار به خود ندیده است.

اما یکی از پُرسروصداترین مجموعه یادداشت‌هایی که در سال‌های پس از انقلاب منتشر شده، مجموعه یادداشت‌های اکبر هاشمی رفسنجانی است؛ مردی که در دهه‌های اخیر تاریخ سیاسی ایران، بر مسندهای گوناگونی، از ریاست مجلس گرفته تا ریاست جمهوری و ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام تکیه زده بوده است. این یادداشت‌ها که آکنده از نکته‌های ناگفته از سال‌های پس از انقلاب است، در کنار خاطره‌های وی در چندین دفتر منتشر شده است. از جملۀ این دفترها می‌توان از مجموعه‌های «عبور از بحران» (۱۳۶۰)، «پس از بحران» (۱۳۶۱)، «آرامش و چالش» (۱۳۶۲)، «به‌سوی سرنوشت» (۱۳۶۳)، «سازندگی و شکوفایی» (۱۳۷۰»، «صبر و پیروزی» (۱۳۷۳) و «انتقال قدرت» (۱۳۷۶) نام برد.

در پایان این را می‌توان گفت که یادداشت‌های روزانۀ مردان و زنانِ مسؤولِ و صاحب‌منصب گرچه موجب می‌شود که رازهایی از پرده برون افتد و به همین سبب دردسرهایی احتمالی برای صاحبِ یادداشت‌ها پیش آید، اما بی‌تردید نکته‌های بسیاری را برای تاریخ یک سرزمین و یک ملّت روشن خواهد کرد و البته که این، کم فایده‌ای نیست. پس ای‌کاش آنان که امروز بر مسندِ مسؤولیت تکیه زده‌اند، یادداشت‌نویسی روزانه را به چشمِ میراثی تاریخی بنگرند و نسبت به ثبت و حفظ این میراثِ شخصی - ملّی اهتمام بورزند.    

ارجاع‌ها:

۱. مقالۀ «انواع زندگی‌نوشت‌های فارسی»؛ محبوبه شمشیرگرها؛ مجلۀ ادبیات پارسی معاصر؛ بهار و تابستان ۱۳۹۷، شمارۀ ۱، ص ۱۴۵.

۲. مقالۀ «دوازده سبک تاریخ‌نگاری نقلی»؛ یعقوب توکلی؛ مجلۀ زمانه؛ بهمن و اسفند ۱۳۸۴، شمارۀ ۴۱ و ۴۲؛ ص ۳۷.

۳. ترجمه از: «فرمان‌های شاهنشاهان هخامنشی»؛ رَلف نارمن شارپ؛ تهران: پازینه؛ ۱۳۸۸؛ ص ۵۰ و ۵۱.

۴. رک: لغت‌نامۀ دهخدا. «روزنامه».

۵. «سعادت‌نامه» یا «روزنامۀ غزوات هندوستان»؛ غیاث‌الدین علی یزدی؛ تصحیح ایرج افشار؛ تهران: میراث مکتوب؛ ۱۳۷۹؛ ص چهارده.

۶. «سرگذشت تهران»؛ حسین شهیدی؛ تهران: راه مانا؛ ۱۳۸۳؛ ص ۵۰۵.

۷. «یادداشت‌هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه»؛ دوستعلی‌خان معیّرالممالک (معیّری)؛ تهران: تاریخ ایران؛ ۱۳۶۱؛ به‌ترتیب صص ۹۶، ۲۸.

۸. «روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه»؛ محمدحسن خان اعتمادالسلطنه؛ به کوشش ایرج افشار؛ تهران: امیرکبیر؛ ۱۳۵۰؛ ص ۸۶۳.

۹. «یادداشت‌های عَلَم»؛ اسدالله علم؛ به‌کوشش علینقی عالیخانی؛ تهران: کتاب‌سرا؛ ۱۳۹۰؛ ج ۱، ص ۱۵.

۱۰. همان. ص ۳۱۹.

۱۱. همان. ج ۶، ص ۳۲۱.

۱۲. «چاپ اثر جدید احمد دهقان با ۱۲۳ مورد ممیزی / روایت ناگفته از کربلای ۴»؛ گفت‌وگوی خبرگزاری مهر با احمد دهقان؛ منتشر شده در تاریخ ۸ دی ۱۳۹۸.