سنندج- ایرنا- در چند روز اخیر و پس از بارش برف سنگین در مناطق غرب کشور، بازار فروش تیوب‌های تازه و دست دوم رونق تازه ای گرفته و این در حالی است که در دنیای امروز تایر بسیاری از خودروها از جنس تیوبلس است و نیازی به تیوب ندارد.

به گزارش ایرنا، صبح یک روز برفی برای خرید نان و سایر مایحتاج خانه قصد رفتن به بازار داشتم اما با توجه به اینکه در این روزهای سرد و یخبندان تاکسی به سختی پیدا می شود و خبری از اسنپ و سایر آژانس های اینترنتی هم نیست، تصمیم گرفتم با خودرو خودم سری هم به بازار بزنم.

بیرون آوردن خودرو از پاکینگ و پاک کردن حیاط تا سرکوچه خود داستانی طولانی داشت که اگر چند نوبت استراحت کوتاه و چای تازه دم اهل خانه نبود، از پای در می‌آمدم و انگار خودرو هم نای رفتن به بازار نداشت اما با هر مکافاتی بود، به سرکوچه که منتهی به خیابان است، رسیدم.

از سر مسیر به چند نانوایی که معمولا در این روز کار نمی کردند سر زدم اما جالب بود که هم کار می کردند و هم چند نفری در صف ایستاده بودند من هم منتظر ماندم و پس از ۱۰ دقیقه‌ای نوبتم رسید.

در مسیر بازگشت به خانه بودم چیزی توجه‌ام را جلب کرد، چند جایی تالبوهای نصب شده بود که "تیوب دسته دوم و در انواع سایز موجود است".

در کنار یکی از این تابلوها و مغازه‌های پنچرگیری (آپاراتی) که چند نفری هم در صف ایستاده بودند، پیاده و وارد صف شدم، آپاراتچی سرش بسیار شلوغ بود و ۲ پسرک ۱۰ تا ۱۲ ساله با لباس شاگری جلو  آمدند و راهنمایی کنند.

یکی از آنها که از شدت سرما گونه هایش هم گل انداخته بود و با لهجه سنندج گفت: بفرمایید تیوب می خواهید؟

من هم نگاهی به کسانی که در صف ایستاده بودند، انداختم و گفتم: بله قیمت ها تون چند است؟

به داخل مغازه رفت و با خود چند حلقه تیوب با خودش آورد و گفت: پیکان ۱۲۰ هزار تومان، پژو ۲۲۰، مازدا ۳۰۰، نیسان ، ۳۵۰، اما اگر حرف من را قبول داری، تک(خودروی سنگین) بخر هم بزرگ و هم مقاوم است چند نفری هم می توانید تیوب سواری کنید.

حرف‌های شاگرد آپاراتی تمام نشده بود که یکی در جمع گفت: اگر برای تیوب سواری روی برف می خواهید دسته دوم ببرید.

راستش وسوسه شدم که من هم دسته دوم بخرم و از قیمت های آنها پرسیدم، استاد اجازه نداد که شاگرد جواب دهد گفت: دسته دوم زیاد داریم اما نیاز به تعمیر دارند و تا نزدیک عصر باید صبر کنید.

دنبال قیمت تیوب های دسته دوم بودم که یکی از شاگردهای مغازه تیوب بزرگی آورد و گفت: این یکی از همه بزرگتر و قیمتش ۴۰۰ هزار تومان است، به نظرم شما با این وزن باید همچون تیوبی سوار شوید.

 کمی فکر کردم و مردد بودم که بخرم یا نه تا اینکه دیدم یکی در میان جمع آن تیوب را خرید و داشت کارت عابربانکش را می کشید. 

به چند جای دیگری هم رفتم قضیه به همین شکل بود، یادم افتاد که سالهای قبل تنها با یک تکه نایلون سرسره بازی می کردیم تیوب بسیار کمتر استفاده می شد، اما از دیدن این همه خریدار تیوب و شلوغی سر تایرفروشان و آپارتچی ها، فکر کردم شاید تا ظهر همه تیوب ها بفروش برسد و سر ما هم بی کلاه بماند به همین خاطر من هم یک تیوب در سایز مناسب خریدم.

به خانه که رسیدم، تیوب را به همراه وسایل از ماشین بیرون آوردم و فکر سرسره و تیوب بازی که در سرم بود را به مرحله عمل رساندم و سرانجام همراه خانواده ما هم به تیوب سواری و سرسره بازی رفتیم.

سنندجی ها معمولا در این مواقع به پارک جنگلی آبیدر می روند و ما هم طبق عادت قدیم پس از گذشتن از چند خیابان اصلی به حاشیه پارک آبیدر و بخش ابتدایی آن که به پارک کودک شهرت دارد رفتیم.

ترافیک در این مسیر بسیار سنگین بود و صدها دستگاه خودرو در ۲ طرف جاده پارک کرده بودند و به دنبال یک جای پارک مناسب می گشتیم، از روی خوش شانسی خودرویی قصد خروج از پارک داشت و ما هم سریع جایگزین او شدیم.

جمعیت زیادی (بیش از هزار نفر) در چندین مسیر در حال سرسره بازی بودند، شاید در بهار هم پارک آبیدر این جمعیت را به خود ندیده بود، برخی تنهایی سرسره بازی می کردند و برخی دیگر به شکل دسته جمعی و با شور هیجان خاصی از شیب و یخ بسته شده استفاده می کردند و با سرعت به سمت پایین در حرکت بودند.

بیشتر کسانی که برای سرسره بازی آمده بودند به همراه خود یک وسیله مانند تیوب، نایلون، سفره و حتی بنرهای تبلیغاتی به همراه خود آورده بودند و کسانی هم که چیزی نداشتن این وسایل را از دیگران به امانت می گرفتند.

برخی به انتهای مسیر می رسیدند و برخی نیز در میانه راه بر روی برف و یخ می افتادند، معمولا جوانان و افراد میانسال در مسیر طولانی تر سرسره بازی می کردند و کودکان در مسیری که ناهمواری کمتری داشت.

برخی خسته از بالا و پایین رفتن مسیر، در گوشه‌ای ایستاده بودند و برخی هم با استفاده از گوشی تلفن همراه عکس و سلفی می گرفتند، چند نفر هم به صورت آنلاین و تلفنی با دوستان خود در سایر قسمت های آبیدر و دیگر مناطق شهر در مورد شور و هیجان سرسره بازی امروز خود حرف می زند و برای همدیگر عکس می فرستادند.

برخی ها ریسک می کردند و از جاهایی که شیب زیادی داشت عبود می کردند که همراه با افتادن و زمین خوردن با شدت بسار زیاد نیز همراه بود که بسیار خطرناک و حادثه آفرین بودند.

در بخش از ورودی پارک بساط چای و قهوه و نخود (شورمزه) مهیا بود و خیلی ها برای گرم کردن دست ها و جانی تازه کردن به این دکه ها سر می زند و برخی نیز با خود چای و غذا آورده بودند و با نشستن روی صندلی ها از مناظر زیبای زمستانی آبیدر و رفت و آمد مردم لذت می بردند.

در قسمتی که شیب بسار کمی داشت و برای سرسره بازی مناسب نبود، دسته ای از جوانان مشغول هه‌لپه‌رکی (رقص محلی کُردی) بودند و دهل و سُرنا نیز که پای ثابت هه‌لپه‌رکی است با آهنگ خود اشتیاق حاضران را برای ماندن بیشتر کرده بود.

کم‌کم آفتاب کم رمق زمستان از بلندای آبیدر در حال غروب بود و برخی در حال رفتن بودند و برخی نیز تازه می آمدند و اما از میان کسانی که آمده بودند کمتر کسی نایلون های پاره و تکه تکه شده را خودش پایین می آورد و رها کردن این زباله‌ها منظره جالبی نداشت.

در حال پایین آمدن از آبیدر بودم که این نکته به ذهنم رسید علاوه بر خطرات تیوب بازی این حضور مردم نشان از تمایل مردم برای ورزش های زمستانی است که مسوولان می توانند از این ظرفیت و اشتیاق کردستانی ها برای ورزش های زمستانی بهره ببرند و حتی از این پتانسیل در زمینه توریسم زمستانی استفاده کنند.

در کردستان علاوه بر کوه آبیدر به ارتفاع ۲ هزار و ۲۵۰ متر چند منطقه کوهستانی دیگر از جمله ارتفاعات "چهل‌ چمه‌" (چهل‌ چشمه‌) به‌ ارتفاع‌ سه هزار و ۱۷۳ متر در غرب‌ دیواندره، قره‌داغ‌ به‌ ارتفاع‌سه هزار و ۱۲۰ متر در شمال‌ بیجار، حوله‌ به‌ ارتفاع‌  ۲ هزار و ۶۶۵ متر در بین‌ گاورود و کامیاران، پسر محمود به‌ ارتفاع‌ ۲ هزار و ۶۴۲ متر در میان‌ نجف‌آباد و بیجار، گوژه‌ به‌ ارتفاع‌  ۲ هزار و ۶۶۶ متر در بین‌ دهگلان‌ و سنندج، پیر به‌ ارتفاع‌ سه هزار و ۲۵۰ متر بین‌ قروه‌ و سنقر کلیایی‌ و شاهو به‌ ارتفاع‌ سه هزار و ۳۲۵ متر وجود دارد از دیگر پتانسیل‌ها برای ایجاد مجتمع‌های ورزشی در راستای توسعه توریسم زمستانی است.