بیرو ساخته مرتضی علی عباس میرزایی به تهیهکنندگی مجید برزگر داستانی را روایت میکند که قبلا اسپویل شده و لو رفته است. همه میدانند که بیرانوند چگونه با فقر و تنگدستی پلههای موفقیت را طی کرده است. او بارها در مصاحبههای مختلف سکانسهای سوزناک زندگیاش را شرح داده است. پس خود قصه اطلاعات جدیدی به مخاطب نمیدهد.
در این گونه فیلمها انتظار این است که روایت با شخصیتپردازی درست و گرهافکنی و تعلیق بجا خلا قصه لو رفته را جبران کند. اما متاسفانه در بیرو با یک داستان کشدار شخصیتهای یک بعدی طرف هستیم.
علیرضا پسری است که دغدغهای جز یافتن جای خواب در شهر تهران ندارد. تمام فکر و ذکر قهرمان این است که شب را چگونه به صبح برساند و همه تلاشش صرف این موضوع میشود. تاکید چندین و چند باره کارگردان روی این موضوع جز این که مخاطب را خسته کند، ثمر و فایدهای ندارد. در طول فیلم میبینیم که علیرضا مدام از این باشگاه به آن باشگاه میرود و قراردادهای جدید میبندد. این وسط اسم کلی باشگاه مثل نفت و هما مطرح میشود. مخاطب دوست دارد بداند او در زندگی حرفهای و شخصیاش با چه موانع دراماتیکی مواجه بوده است. اینکه او در چه باشگاههایی حضور داشته با یک جستجوی ساده اینترنتی مشخص میشود. اتفاقا زمانی که قطار زندگی بیرانوند به باشگاههای مهم مثل پرسپولیس و تیم ملی میرسد، فیلم تمام میشود.
بیرانوند با پرسپولیس شناخته شد و به تیم ملی رسید. ولی این مقطع زمانی مهم را در فیلم نمیبینیم. بسیاری از رسانهها جزو مخالفان و منتقدان بیرانوند بودند و حتی او را مسخره میکردند. بیرانوند هرگز با رسانهها درگیر نشد و با آنها مهربانانه برخورد کرد. در فیلم بیرو هیچ اشارهای به این تقابل نمیشود.
آنچه بیرو را به یک فیلم آزاردهنده و ضعیف بدل میکند لحن فانتزی است که کارگردان برای اثرش انتخاب کرده است. فصلهای مسابقه فوتبال یادآور کارتون اغراقآمیز فوتبالیستها هستند که توپ به مدت چند دقیقه در هوا میماند و چند نفر برای تصاحبش پرواز میکردند. سرمربی های تیمها چرا شبیه برج زهر مار هستند؟ چرا وقتی عصبانی میشوند، به زمین و زمان رحم نمیکنند؟ آن سرمربی که میخواهد تیشه به ریشه چند بازیکن شهرستانی بزند چرا این قدر بدجنس و بدذات است؟
فیلمنامه بیرو در حوزه اعضای خانواده هم شخصیتپردازی سنجیدهای ندارد. پدر علیرضا جز این که به پول فکر کند، بعد دیگری ندارد. هیچ کدام از اطرافیان علیرضا تبدیل به شخصیت نمیشوند. حتی خود علیرضا هم در حد تیپ باقی میماند و شکل و شمایل یک شخصیت را پیدا نمیکند. علیرضا از همان سکانس اول یک فرد شکستناپذیر است که همه موانع را پشت سر میگذارد. فقط در سکانسهای مرگ دوستش است که او را حواسپرت و افسرده میبینیم. در بقیه مواقع او انگار دروازهبان زاده شده و نیازی ندارد که برای موفقیت تلاش کند.
تقطیعهای پیدر پی و کلوزآپها و اینسرتهای بیمورد ارزش فیلم را در حد یک کلیپ یا تیزر تبلیغاتی پایین میآورند. کنار هم قرار دادن ساندویچ خوردن بیرو و تلفن زدنش و فوتبال بازی کردنش در چند ثانیه بیرو را به فیلمی آشفته بدل میکند که حوصله قصهگویی ندارد.
کارگردان اثر میخواهد پشت شعارهایی چون تلاش و امیدآفرینی مخفی شود و ضعفهای فیلمش را بپوشاند. اما لحن فانتزی فیلم مانع خلق شخصیتهای پرتلاش و باانگیزه میشود. فیلمی که شخصیتهای باورپذیری ندارد و بخشی از واقعیت را روایت نمیکند، نمیتواند شعار امیدآفرینی بدهد.
به گزارش ایرنا، فیلم بیرو روایتی از زندگی علیرضا بیرانوند دروازهبان تیم ملی فوتبال ایران از دوران کودکی تا ورود به فوتبال حرفهای و عضویت در تیم ملی فوتبال ایران است.